mound

/ˈmaʊnd//maʊnd/

معنی: خرپشته، پشته، تپه، ماهور، بر امدگی، خاک ریزساختن، با خاک ریز محصور کردن
معانی دیگر: خاک انباشت، پرندک، بژ، تپه ی کوچک، تل، کتل، توده، انباشته، تل انبار، تلنبار، (قدیمی) با خاک انباشت محصور و مستحکم کردن، رجوع شود به: orb

جمله های نمونه

1. his grave is marked with a little mound
پشته ی کوچکی قبر اورا مشخص می کند.

2. The explorers climbed a mound to survey the land around them.
[ترجمه گوگل]کاوشگران برای بررسی زمین های اطراف خود از تپه ای بالا رفتند
[ترجمه ترگمان]کاشفان از تپه ای بالا رفتند تا زمین های اطراف آن ها را بررسی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There's a mound of papers on my desk.
[ترجمه گوگل]یک تپه کاغذ روی میز من است
[ترجمه ترگمان]یک پشته کاغذ روی میزم هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is a mound of papers on my desk.
[ترجمه گوگل]یک تپه کاغذ روی میز من است
[ترجمه ترگمان]یک پشته کاغذ روی میزم هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've got a mound of paperwork to do.
[ترجمه گوگل]من انبوهی از مدارک برای انجام دادن دارم
[ترجمه ترگمان]من یه عالمه کار اداری دارم که باید انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The soldiers went at once to the mound and began to stick their bayonets through it.
[ترجمه گوگل]سربازان بلافاصله به سمت تپه رفتند و شروع به چسباندن سرنیزه های خود در آن کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان بی درنگ به طرف تپه رفتند و سر نیزه خود را در آن فرو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They piled stones on top of the mound.
[ترجمه گوگل]بالای تپه سنگ انباشتند
[ترجمه ترگمان]روی تپه سنگ کپه شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pitcher toed the mound, wound up and threw a fast ball.
[ترجمه گوگل]پارچ تپه را انگشت کرد، پیچید و توپی سریع پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]پارچ به پشته اصابت کرد، زخمی شد و یک توپ سریع پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They banked the earth into a mound.
[ترجمه گوگل]آنها زمین را به صورت تپه ای درآوردند
[ترجمه ترگمان]زمین را به خاک انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The waiter appeared with a huge mound of spaghetti.
[ترجمه گوگل]گارسون با تپه بزرگی از اسپاگتی ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت با کپه ای از اسپاگتی ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The church stands on a high mound just outside the village.
[ترجمه گوگل]این کلیسا بر روی تپه ای بلند درست بیرون روستا قرار دارد
[ترجمه ترگمان]کلیسا درست بیرون ده ایستاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wind swept the snow up into a mound.
[ترجمه گوگل]باد برف را به تپه‌ای برد
[ترجمه ترگمان]باد برف را در پشته ای فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I scratch my face to feel a bloodless mound.
[ترجمه گوگل]صورتم را می خارم تا تپه ای بی خون را احساس کنم
[ترجمه ترگمان]صورتم را خراش دادم تا یک مقبره خالی احساس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A mound of leaves is the perfect place for a hedgehog to hibernate.
[ترجمه گوگل]تپه ای از برگ ها مکان مناسبی برای خواب زمستانی جوجه تیغی است
[ترجمه ترگمان]یک پشته برگ برای یک جوجه تیغی جای مناسبی برای خواب به خواب زمستانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرپشته (اسم)
arc, mound, dome roof

پشته (اسم)
stack, heap, hill, eminence, mound, barrow, embankment, hillock, knap, rick, toft, hummock, monticule

تپه (اسم)
top, hill, mound, mount, brae, barrow, mesa, ben, knurl, tumulus, tump

ماهور (اسم)
hill, mound, barrow, dale, knoll, rising ground

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

خاک ریزساختن (فعل)
mound

با خاک ریز محصور کردن (فعل)
mound

تخصصی

[عمران و معماری] پشته
[زمین شناسی] پشته، تپه کوتاه

انگلیسی به انگلیسی

• hill, embankment; pile, heap; raised section of ground from which a pitcher pitches the ball (baseball)
pile, heap onto a pile; raise up an embankment
a mound is a pile of earth like a very small hill.
a mound is also a large, untidy pile of things.

پیشنهاد کاربران

خاکریز
کپه
جایگاه پرتابگر در بیسبال
پشته، تپه، تل
بصورت تپه/خاک ریز درآوردن

بپرس