mobile

/ˈmoʊbaɪl//ˈməʊbaɪl/

معنی: غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار
معانی دیگر: جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته به اجتماعی که در آن حرکت از یک طبقه به طبقه ی دیگر آسان است) وابسته به اجتماع سیال، جامعه ی جنبا، (وابسته به شخصی که دارد طبقه ی اجتماعی خود را تغییر می دهد) در حرکت، جنباگر، (انگلیس - عامیانه) ماشین دار، دارای اتومبیل، (تندیس گری - اثر هنری که از طریق نوسان نور یا جنبش اعضا یا آونگان بودن و غیره به نظر می رسد که در حال حرکت است) تندیس جنبانما، پیکره ی جنبانما، مجسمه ی متحرک نما، آویزه جنبان، آذین جنبان، (تندیس) جنبانما، متحرک نما، وابسته به جنبانمایی، قابل تحرک
mobile_
پسوند، موتوری، جنبا، سیار [bookmobile یا snowmobile یا automobile]

جمله های نمونه

1. a mobile home
خانه ی سیار

2. a mobile library
کتابخانه ی سیار

3. a mobile medical unit
واحد سیار پزشکی

4. a mobile rocket-launcher
موشک انداز متحرک

5. his mobile face mirrors his feelings
چهره ی زود دگرگون شونده ی او احساسات او را بازتاب می کند.

6. an upwardly mobile employee
کارمندی که به سوی تعالی اجتماعی در حرکت است.

7. ether is a mobile liquid
اتر یک مایع سیال است.

8. some societies are static, others are mobile
برخی از جوامع ایستا و برخی دیگر سیال هستند.

9. the tongue is one of the most mobile organs of the body
زبان یکی از جنباترین (پرتحرک ترین) اندام های بدن است.

10. They invested heavily in 3G mobile phone networks.
[ترجمه گوگل]آنها سرمایه گذاری زیادی در شبکه های تلفن همراه 3G کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت در شبکه های تلفن همراه ۳ G سرمایه گذاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Party has been unable to attract upwardly mobile voters.
[ترجمه گوگل]حزب نتوانسته است رای دهندگان متحرک را به سمت بالا جذب کند
[ترجمه ترگمان]حزب نتوانسته است upwardly رای دهنده را جذب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The first mobile phones were heavy and clumsy to use[Sentence dictionary], but nowadays they are much easier to handle.
[ترجمه گوگل]اولین تلفن های همراه برای استفاده از [فرهنگ جملات] سنگین و ناشیانه بودند، اما امروزه کار با آنها بسیار آسان تر است
[ترجمه ترگمان]اولین تلفن های همراه سنگین و دست یابی به استفاده [ فرهنگ لغت حکم ] بود، اما امروزه کنترل آن ها بسیار آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't bother trying to call me on my mobile . It's out of whack again.
[ترجمه گوگل]سعی نکن با موبایلم با من تماس بگیری دوباره از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان]زحمت نکش به موبایلم زنگ بزنی دوباره شروع شد به کتک زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He forgot the charger for his mobile phone.
[ترجمه گوگل]شارژر موبایلش را فراموش کرد
[ترجمه ترگمان]او شارژر تلفن همراهش را فراموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We managed to raise him on his mobile phone.
[ترجمه گوگل]موفق شدیم او را با تلفن همراهش بزرگ کنیم
[ترجمه ترگمان]ما توانستیم او را با تلفن همراه خود بزرگ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Mobile phones have become an indispensable part of our lives.
[ترجمه گوگل]تلفن های همراه به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده اند
[ترجمه ترگمان]تلفن های همراه تبدیل به بخش ضروری زندگی ما شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غوغا (اسم)
pandemonium, fray, turmoil, affray, melee, uproar, clamor, mobile, riot, tumult, ruckus, hubbub, scuffle, mob, scrimmage, jangle, rave, peal, canaille, din, embroilment, hordes of locusts, hurly-burly, rumpus

خانه متحرک (اسم)
mobile, coach, motor home

قابل تحرک (صفت)
mobile

قابل حرکت (صفت)
mobile

متحرک (صفت)
moving, agile, mobile, movable, ambulatory, ambulant, versatile, peripatetic, gradient, locomotive, locomotor, marked with a vowel point, nomadic, traveling

سیار (صفت)
moving, wandering, mobile, ambulatory, ambulant, itinerant, migrant, traveling

تخصصی

[عمران و معماری] متحرک
[برق و الکترونیک] همراه، سیار، متحرک
[مهندسی گاز] متحرک، سیار، سیال
[ریاضیات] جسم متحرک، پویا، متحرک

انگلیسی به انگلیسی

• decorative structure made with delicate objects that are strung in balance on rods and are sensitive to the breeze or light touch; decorative structure made of plastic toys that is hung over a crib as an amusement for babies; cellular phone
moveable, portable, flowing freely; changing quickly, changeable; of services provided from a vehicle
something or someone that is mobile is able to move or be moved easily.
if you are socially mobile, you are able to move to a different social class.
mobile is used to describe facilities such as hospitals or libraries that are based in a van or caravan so that they can be driven around different parts of a country.
a mobile is a light structure which hangs from a ceiling as a decoration and moves gently in the air.

پیشنهاد کاربران

نام یک بندر هم هست . . اسم یک منطقه هستش
mobile: متحرک
یعنی گوشی و موبایل یا سیار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : mobilize
✅️ اسم ( noun ) : mobility / mobilization / mobile
✅️ صفت ( adjective ) : mobile
✅️ قید ( adverb ) : _
یکم روی صدای گوینده مرد کار کنید! چیه اون! کیفیت که نداره هیچی، صداش اکو هم میشه، انگار تو حمام ضبط کرده.
متحرک
《 پارسی را پاس بِداریم》
mobile
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست :
mobile : mob - ile
mob = مِیو ، دَر پیش وَندِ زَمانِ هال وَ گُزَشته یِ دُنباله دار یا پِی دَر پِیی ( اِستِمراری ) :
می : می رَوَم ، می آیَم ، می رَفتَم ، می آمَدَم . . .
...
[مشاهده متن کامل]

ile = پَس وَندِ نام ساز - آل : پوشال ، رَوال . . .
گَرته بَرداری : مِیوال ، میوال
اَرَبی : مَنقول ، نَقل شُده ، نَقل شُدَنی
پارسی : بَرال ( بَر اَز بُردَن وَ پَسوَندِ - آل )

متغیر
دگرگونی پذیر
پویایی
پر تحرک
آویز تخت بچه
علاوه بر همه معانی ذکر شده آویز تخت بچه
Mobile به معنی سیار است.
همراه ، همراه شو ، همراه پذیر ، جابه جا شو ، جابه جا پذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس