miserable

/ˈmɪzərəbl̩//ˈmɪzrəbl̩/

معنی: بد بخت، سیاه بخت، تیره بخت، تیره روز
معانی دیگر: سیه روز، فلک زده، نگون بخت، محنت بار، رنج آور، مصیبت بار، عذاب دهنده، فلاکت بار، بسیار بد، پست، نامرغوب، بنجل، ناکافی، نابسنده، ناچیز، شرم آور، خجلت آور، قابل ترحم، سزاوار دلسوزی، رقت آور

جمله های نمونه

1. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments
خود بیمار انگار بیچاره ای که علایق او محدود به بیماری های خیالی خودش است

2. a miserable performance
ایفای نقش بسیار بد،اجرای بد

3. his miserable treatment of his own children
رفتار شرم آور او نسبت به فرزندانش

4. a group of miserable human beings who had been put to forced labor
گروهی از انسان های فلک زده که به بیگاری گرفته شده بودند.

5. he died a miserable death
با وضع بسیار بدی مرد.

6. when will this miserable weather change?
این هوای ناراحت کننده کی تغییر خواهد کرد؟

7. spare, o god, this miserable sinner!
ای خدا این گنهکار بدبخت را ببخش !

8. they were struggling to raise their miserable incomes
آنها تلاش می کردند که درآمدهای ناچیز خود را بالا ببرند.

9. He was a lonely, miserable wretch.
[ترجمه melika] او یک آدم بدبخت و تنها بود
|
[ترجمه گوگل]او یک بدبخت تنها و بدبخت بود
[ترجمه ترگمان]او یک آدم بدبخت و بدبخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What's more miserable than discontent?
[ترجمه گوگل]چه بدتر از نارضایتی؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی مهم تر از نارضایتی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His miserable manner cast a cloud over the whole proceedings.
[ترجمه گوگل]رفتار رقت بار او کل جریان را زیر و رو کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار فلاکت بار او در تمام جریان جریان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've been so miserable since Patrick left me.
[ترجمه گوگل]از زمانی که پاتریک مرا ترک کرد بسیار بدبخت بودم
[ترجمه ترگمان]از وقتی که \"پاتریک\" منو ترک کرد خیلی بدبخت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She knows how to make life miserable for her employees.
[ترجمه گوگل]او می داند که چگونه زندگی را برای کارمندانش بد کند
[ترجمه ترگمان]اون می دونه که چطور زندگی رو به خاطر her بدبخت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We were cold, wet and thoroughly miserable.
[ترجمه گوگل]ما سرد، خیس و کاملاً بدبخت بودیم
[ترجمه ترگمان]ما سرد و خیس و کاملا درمانده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My life would be miserable without you.
[ترجمه Morteza] زندگی من بدون تو فلاکت بار خواهد بود
|
[ترجمه گوگل]زندگی من بدون تو بدبخت خواهد شد
[ترجمه ترگمان]زندگی من بدون تو بدبخت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We have led a miserable life.
[ترجمه گوگل]ما زندگی بدی داشته ایم
[ترجمه ترگمان]ما زندگی نکبت باری را رهبری کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She's miserable living on her own.
[ترجمه نازنين] او با بدبختی زندگی خودش را می کند
|
[ترجمه گوگل]او بدبخت است که به تنهایی زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]اون با بدبختی خودش زندگی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She looked rather strained and miserable.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً خسته و بدبخت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به قدری خسته و درمانده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They eke out a miserable existence in cardboard shacks.
[ترجمه گوگل]آنها زندگی بدی را در کلبه های مقوایی به دست می آورند
[ترجمه ترگمان]آن ها در کلبه های مقوایی زندگی فلاکت باری به وجود می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد بخت (صفت)
gray, ill-fated, sorry, woeful, unhappy, unblessed, unlucky, infelicitous, wretched, unfortunate, miserable, ill-starred

سیاه بخت (صفت)
unlucky, infelicitous, miserable

تیره بخت (صفت)
unlucky, miserable

تیره روز (صفت)
miserable

انگلیسی به انگلیسی

• wretch, poor person; sorry person, desolate person
unhappy, dejected, wretched
if you are miserable, you are very unhappy.
a miserable place or situation makes you feel depressed.
you say the weather is miserable when it is raining or dull.

پیشنهاد کاربران

miserable: بدبخت
سهیلا مهرزاد ثمرین هستم
معادل �بیچاره� را پیشنهاد می دهم
سهیلا مهرزاد هستم
معادل �بیچاره� را پیشنهاد می دهم
ناراحت و افسر ه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : misery / miser
✅️ صفت ( adjective ) : miserly / miserable
✅️ قید ( adverb ) : miserably
ملال آور
ناخوشایند
معنی بدبخت و آواره اینا اصلا نمی ده
آدمی که خیلی ناراحت باشه بهش میگن
I was miserable without him and we reconciled a few days later
داغون شده بودم بدون او و ما آشتی کردیم چند روز بعدش
متضادcheerful
خیلیی غمگین/ داغون
《 پارسی را پاس بِداریم 》
با سه پَند : اَندیشه ، گویه وَ کُنه یِ نیژ / نیک!
miserable
واژه ای ایرانی - اُروپایی اَست وَ چِرایی این که کَم تَر کَسی می دانَد آشناخت وَ شِناخت نَداشتَن به دانِشِ ریشه شِناسی یا etymology ست :
...
[مشاهده متن کامل]

بَرابَر نَهادِ واژِگانی این واژه دَر پارسی " مُستمَند " وَ پِیمیدِگی ( مَفهومی ) آن بینَوا ، زیرا : بی - نَ - وا
بی = بِدونِ
نِ = پایین ، زیر : دَر خُنِش ( موسیقی ) پایین نَ - واختَن
وا = کوتاه شُده یِ : واختَن ، آواختَن ، آواز ، واز , voice
شایَد بِتَوان گُفت بی - نَ - وا کَسی اَست که اَز فَرتِ ( فَرطِ ) بَدبَختی کوچِک تَرین سِدایی اَز او دَر نِمی آیَد.
واکاویِ : miserable : mis - er - ab - le
mis = مُستِ پارسی : بَد ، زِشت ، ناجور ، ناگُوار
er = پَس وَندِ کُنَندِگی مانَندِ - اَر دَر واژه هایِ کُهَنِ پارسی مانَندِ : پِدَر ، مادَر ، بَرادَر ، خاهَر ( خواهَر ) ، شوهَر. . .
ab = دار اَز داشتَن که لاتینی ست وَ هَم ریشه با :
اِنگِلیسی : have
آلمانی : haben
اَرَبی ( شایَد با ریشه یِ پارسی ) : حاوی
پارسی : هُف یا هوب دَر نِهَفتَن < نِ - هُف - ت - اَن
نِهُفتَن = دَر زیر یا نَهان نِگه داشتَن
le - = پَس وَند زاب ساز ، دَر این جا - مَندِ پارسی
گَرته بَرداری بَر پایه یِ پارسیِ اِمروز :مُستَرمَند
گرته بَرداریِ واژه به واژه : مُسَرافَل
تَن دُرُست وُ مَن دُرُست باشید! ( مَن = اَندیشه )

مایوس، درمانده،
دلگیر، غم انگیز
ناچیز، افتضاح

You are more miserable than the third person
Do not Doubt
unfortunate
ناگوار
غمگین و ناراحت
Miserable salaries
حقوق ناچیز
ناراحت
گرفته
ناراحت و محزون و گرفته
گرفته و محزون

در آب و هوا هم معنای دلگیر و گرفته رو میده
پریشان روزگار
درمانده

بسیار غمگین/نگران/ناراحت
very/extremely unhappy
of a person: wretchedly unhappy or uncomfortable

غمگین
● افسرده، کسی که دلش گرفته ( یا حالا از تنهایی یا از آب و هوا )
● نگون بخت، فلک زده
● فلاکت بار، غذاب آور

Miserable به اشتباه تیره بخت معنی شده ، معنی واقعی این کلمه بینوا است
طفلی
افسرده
دلگیر، غم انگیز
خجالت زده
افتضاح
بدبخت
بینوا
ناارام و ناراحت
بیمار
فقیر
کیفیت ها و خصایص بد
بد یا خیلی بد در چیزی در انجام و . . .
بی ارزش
ناشاد
خنگ

بیچاره
سیاه بخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس