milestone

/ˈmaɪlˌstoʊn//ˈmaɪlstəʊn/

معنی: میل، علامت، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی
معانی دیگر: رویداد مهم، نقطه ی عطف، (در جاده ها - ستون یا سنگی که فاصله تا شهر بعدی را برحسب مایل یا میل نشان می دهد) مایل شمار، مایل نما، ره شمار، فرس  شمار، بامیل خود شمار نشان گذاری کردن

جمله های نمونه

1. the landing of humans on the moon was a milestone in human history
فرود آمدن انسان بر ماه نقطه ی عطفی در تاریخ بشر بود.

2. The company passed the £6 million milestone this year.
[ترجمه احسان] این شرکت در سال جاری از شاخص شش میلیون پاوند عبور کرد.
|
[ترجمه گوگل]این شرکت در سال جاری از مرز 6 میلیون پوند عبور کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت مبلغ ۶ میلیون پوند را در سال جاری به تصویب رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The invention of the wheel was a milestone in the history of the world.
[ترجمه گوگل]اختراع چرخ نقطه عطفی در تاریخ جهان بود
[ترجمه ترگمان]اختراع چرخ یک نقطه عطف در تاریخ جهان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Each birthday is a milestone we touch along life's way. May your birthday be happy in more ways than one.
[ترجمه گوگل]هر تولد نقطه عطفی است که ما در مسیر زندگی لمس می کنیم باشد که تولد شما از چند جهت مبارک باشد
[ترجمه ترگمان]هر روز تولد یک نقطه عطف است که ما در طول مسیر زندگی لمس می کنیم ممکن است روز تولد شما از هر لحاظ خوشحال باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The invention of the computer was a milestone in the history of man.
[ترجمه گوگل]اختراع کامپیوتر نقطه عطفی در تاریخ بشر بود
[ترجمه ترگمان]اختراع کامپیوتر نقطه عطفی در تاریخ بشر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This victory was a milestone in our country's history.
[ترجمه گوگل]این پیروزی نقطه عطفی در تاریخ کشورمان بود
[ترجمه ترگمان]این پیروزی نقطه عطفی در تاریخ کشورمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This voyage marked an important milestone in the history of exploration.
[ترجمه گوگل]این سفر نقطه عطف مهمی در تاریخ اکتشاف بود
[ترجمه ترگمان]این سفر یک نقطه عطف مهم در تاریخ اکتشاف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The signing of the treaty marked a major milestone on the road to European union.
[ترجمه گوگل]امضای این معاهده نقطه عطفی بزرگ در راه اتحادیه اروپا بود
[ترجمه ترگمان]امضای این معاهده نقطه عطف مهمی در راه اتحادیه اروپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The film proved to be a milestone in the history of cinema.
[ترجمه گوگل]این فیلم نقطه عطفی در تاریخ سینما بود
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک نقطه عطف در تاریخ سینما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The treatment of diabetes reached a significant milestone in the 1970s.
[ترجمه گوگل]درمان دیابت در دهه 1970 به نقطه عطف قابل توجهی رسید
[ترجمه ترگمان]درمان دیابت به یک نقطه عطف مهم در دهه ۱۹۷۰ رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The expedition marked a milestone in the history of exploration.
[ترجمه گوگل]این اکسپدیشن نقطه عطفی در تاریخ اکتشاف بود
[ترجمه ترگمان]این سفر نقطه عطفی در تاریخ اکتشاف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The debate is a milestone signalling the final stretch in the campaign leading to the caucuses.
[ترجمه گوگل]این مناظره نقطه عطفی است که نشان‌دهنده امتداد نهایی مبارزات انتخاباتی است که منجر به تشکیل جلسات حزبی می‌شود
[ترجمه ترگمان]این بحث نقطه عطف مهمی است که حرکت نهایی در مبارزاتی که به انجمن های حزبی منجر می شود را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plastics division reached a milestone this year.
[ترجمه گوگل]بخش پلاستیک امسال به نقطه عطفی رسید
[ترجمه ترگمان]بخش پلاستیک امسال به یک نقطه عطف رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My second milestone was Sholay. My role though small, required detailed study. I was given the specially made costume and wig and also books of World War II which ex¬plained Hitler’s various gestures. I was even made to go through a trial attended by the writers as well, to ascertain whether I fitted into the role or not. The film was a super success and till date, people remember my dialogue, "Hum Angrezo ke zamane ke jailor hain". Asrani
[ترجمه گوگل]دومین نقطه عطف من شولای بود نقش من اگرچه کوچک بود، اما نیاز به مطالعه دقیق داشت لباس و کلاه گیس مخصوص و همچنین کتاب های جنگ جهانی دوم که حرکات مختلف هیتلر را توضیح می داد به من دادند حتی مجبور شدم در یک محاکمه با حضور نویسندگان نیز شرکت کنم تا مشخص شود که آیا در این نقش قرار دارم یا نه این فیلم فوق العاده موفق بود و مردم تا به امروز دیالوگ من "Hum Angrezo ke zamane ke jailor hain" را به خاطر دارند عصرانی
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف زندگیم Sholay بود نقش من هرچند کوچک است، نیاز به مطالعه دقیق دارد من لباس و کلاه گیس مخصوص به خود گرفته بودم و همچنین کتاب هایی درباره جنگ جهانی دوم که از حرکات مختلف هیتلر استفاده می کردم من حتی سعی کردم در یک محاکمه حضور پیدا کنم که نویسندگان آن را خوب می دانند، تا مشخص کنند که آیا من نقش در این کار را ایفا کرده ام یا نه این فیلم بسیار موفقیت آمیز بود و تا به امروز مردم گفتگوی من را به یاد می آورند Asrani
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The exhibition became a milestone in feminist analysis of contemporary culture.
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه نقطه عطفی در تحلیل فمینیستی فرهنگ معاصر شد
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه به یک نقطه عطف در تحلیل فمینیستی فرهنگ معاصر تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

مرحله برجسته (اسم)
milestone

فرسخ شمار (اسم)
milestone

مرحله مهمی از زندگی (اسم)
milestone

تخصصی

[زمین شناسی] سنگ کیلومتر شمار
[صنعت] فرسخ شمار ،سنگ های مسافت نما، مرحله برجسته ای در یک پروژه، برهه
[ریاضیات] واقعه ی مهم، منزلگاه، شاخص کار، پایان نما، برهه

انگلیسی به انگلیسی

• stone used as a milepost; landmark; important event
a milestone is an important event in the history or development of something.
a milestone is also a stone by the side of the road showing the distances to particular places.

پیشنهاد کاربران

a stone or post at the side of the road that shows the distance to various places, especially to the nearest large town
سنگ یا نشانی در کنار جاده که فاصله تا مکان های مختلف، به ویژه تا نزدیک ترین شهر بزرگ را نشان می دهد
مقاطع عمده ( مهندسی صنایع )
نقاط بحرانی
milestone: landmark
حد ، مرز
Developmental milestones are behaviors or physical skills seen in infants and children as they grow and develop. Rolling over, crawling, walking, and talking are all considered milestones. The milestones are different for each age range.
رویداد برجسته، بزنگاه
ره شمار
complete the mikestone for 6 times
مراحل مهم و تاثیر گذار زندگی
مثل دانشگاه رفتن ، ازدواج کردن ، تغییر یا ترفیع شغلی…
دوران ساز
ره شمار
معنی لغوی این واژه �سنگ مسافت شمار� ( قدیمی ) یا �تابلوی کیلومتر� ( جدید ) است که در جاده برای نشان دادن مسافت باقی مانده تا مقصد نصب می کنند.
نقطه ی گذار؛ نقطه ی عطف؛ در محاورات عمومی به روی دادی مهم در شکل گیری تاریخ چه ی چیزی یا زنده گی کسی اطلاق می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

حالا ما ۲۰ سال است که ازدواج کرده ایم، یک نقطه ی عطف واقعی.
We've been married now for 20 years, a real milestone.
( منبع: دیکشنری کمبریج )
مایل ستون؛ در اصطلاح مدیریت پروژه به نقاط مهم پروژه، طرح، یا پورت فولیو اطلاق می شود ( منبع: PMI Lexicon of Project Management Terms, Ver 3. 2 )

milestone ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: موعد
تعریف: زمانی مشخص در پروژه که نمایانگر وقوع رویدادی کلیدی در برنامۀ زمان بندی است
موعد یا مایلستون ( انگلیسی: Milestone ) ابزاری در مدیریت پروژه است، که نشان دهنده نقاط خاصی از گاه شمار پروژه می باشد. هر موعد اغلب با اتمام یک فاز یا تحویل بخشی از پروژه همراه است و نشان دهنده شروع مرحله جدیدی در چرخه عمر پروژه می باشد، که برای نمونه می توان به تاریخ شروع و پایان پروژه، یا بخش هایی از پروژه که نیاز به ممیزی خارجی یا بررسی های بودجه دارد، اشاره کرد. به طور معمول موعدها برای نظارت بر میزان پیشرفت پروژه استفاده می شوند و تنها پیشرفت فعالیت هایی را نمایش می دهند، که در مسیر بحرانی پروژه قرار گرفته اند و فعالیت های غیر بحرانی را نادیده می گیرند.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع ویکی پدیا

an important point in the progress or development of something : a very important event or advance — usually in
The birth of their first child was a ( major ) milestone in their marriage.
The study marks an important milestone in our understanding of the disease.
...
[مشاهده متن کامل]

Congratulations on the milestone! You are halfway to becoming the 40 year old virgin!

معیار - شاخص
گلوگاه
مرحله رشدی اصلی
رویداد مهم milestones
1 - فرسخ شمار
2 - نقطه عطف

متاسفانه در حرفه مهندسی معادل متداول همان مایلستون است
رویداد مهم
Developmental Milestones in Children
نقاط عطف تحول و رشد در کودکان
انتقال فاز
رویدادگاه
بزنگاه
بزنگاه
نقطه عطف
نقطه ورود به مرحله مهم بعدی ( در پروژه )
نقطه ی عطف آدمی، قلب تپنده اوست.
در msp رویدادی که بازه ی زمانی آن صفر است مثل تهیه صورت وضعیت یا تحویل زمین، . . .
در کاربرد مدیریت پروژه، رویداد مهمی در پروژه است که بعد از آن پروژه وارد فاز بعدی می شود. معادل پیشنهادی برای این کلمه ( در زمینه های مربوط به مدیریت و کنترل پروژه ) �رویدادگاه� است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس