mechanism

/ˈmekəˌnɪzəm//ˈmekənɪzəm/

معنی: ساختمان، دستگاه، ماشین، مکانیزم، طرز کار، اجزاء متشکله چیزی، اجزاء و عوامل مکانیکی
معانی دیگر: مکانیسم، ساخت کار، ساز و کار، نظام، دهناد، جنبه فنی یا مکانیکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the structure, parts, or whole assemblage of a machine or mechanical system or device.
مترادف: machine
مشابه: action, apparatus, device, instrument

- He carefully opened the old watch so that he could study the mechanism.
[ترجمه گوگل] ساعت قدیمی را با دقت باز کرد تا بتواند مکانیسم آن را مطالعه کند
[ترجمه ترگمان] او به دقت ساعت قدیمی را باز کرد تا بتواند مکانیزم را بررسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The flintlock was a mechanism that solved many of the problems of firing a gun.
[ترجمه گوگل] سنگ چخماق مکانیزمی بود که بسیاری از مشکلات شلیک تفنگ را حل می کرد
[ترجمه ترگمان] flintlock مکانیزمی بود که بسیاری از مشکلات شلیک یک سلاح را حل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the operative or motive part, process, or factor that effects a result.
مترادف: process
مشابه: action, apparatus, engine, factor, motor, operation

- Enzyme action is the mechanism by which food is digested.
[ترجمه گوگل] عمل آنزیم مکانیسمی است که طی آن غذا هضم می شود
[ترجمه ترگمان] عمل آنزیم مکانیسمی است که با آن غذا هضم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: automatic or habitual behavior or response, esp. elaborated patterns of self-protective thought and feeling.
مترادف: reflex
مشابه: reaction, response

- Denial is a common defense mechanism.
[ترجمه گوگل] انکار یک مکانیسم دفاعی رایج است
[ترجمه ترگمان] انکار یک مکانیزم دفاعی رایج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the doctrine or theory that everything in the universe is the result of physical forces.
مترادف: materialism

جمله های نمونه

1. defense mechanism
مکانیسم دفاعی،دهناد پدافندی

2. internal mechanism of a machine
مکانیزم درونی یک موتور

3. the mechanism of a clock
ساز و کار یک ساعت دیواری

4. the mechanism of the universe
نظام جهان

5. the mechanism which ejects the empty cases from the gun
افزارگانی که پوکه را از توپ بیرون می افکند

6. trigger mechanism
کوشبار کار انداز،مکانیزم انگیزان،اسباب به کار اندازی

7. a complex mechanism
مکانیزم پیچیده،ساز و کار هم تافته

8. a pivoted mechanism
یک دستگاه قابل چرخش

9. to sophisticate the mechanism of a watch
ساختمان یک ساعت (مچی) را پیچیده کردن

10. Every mechanism has its reverse.
[ترجمه گوگل]هر مکانیزم معکوس خود را دارد
[ترجمه ترگمان]هر ساز معکوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A bomb has been detonated by a special mechanism.
[ترجمه گوگل]یک بمب با مکانیسم خاصی منفجر شده است
[ترجمه ترگمان]یک بمب به وسیله یک مکانیزم ویژه منفجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She disengaged the film advance mechanism on the camera.
[ترجمه گوگل]او مکانیسم پیشروی فیلم را روی دوربین از کار انداخت
[ترجمه ترگمان]او مکانیسم پیشرفت فیلم را بر روی دوربین تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Arrogance is often a defence mechanism.
[ترجمه گوگل]تکبر اغلب یک مکانیسم دفاعی است
[ترجمه ترگمان]غرور و نخوت اغلب یک مکانیزم دفاعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The college has established an effective student support mechanism.
[ترجمه گوگل]کالج یک مکانیسم موثر حمایت از دانشجویان ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]این کالج یک مکانیزم پشتیبانی موثر برای دانش آموزان ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Pain acts as a natural defence mechanism.
[ترجمه گوگل]درد به عنوان یک مکانیسم دفاعی طبیعی عمل می کند
[ترجمه ترگمان]درد به عنوان مکانیزم دفاعی طبیعی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There's a loose part that keeps jamming the mechanism.
[ترجمه گوگل]یک قسمت شل وجود دارد که مکانیسم را به هم می زند
[ترجمه ترگمان]بخش کوچکی وجود دارد که به مسدود کردن مکانیسم کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The government is held accountable through the mechanism of regular general elections.
[ترجمه گوگل]دولت از طریق مکانیسم انتخابات عمومی عادی پاسخگو است
[ترجمه ترگمان]دولت از طریق مکانیزم انتخابات عمومی عادی پاسخگو خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Some objects had got entangled with the underneath mechanism of the engine.
[ترجمه گوگل]برخی از اجسام با مکانیزم زیرین موتور درگیر شده بودند
[ترجمه ترگمان]بعضی از اشیا در زیر مکانیسم زیر موتور گیر کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساختمان (اسم)
make, frame, anatomy, building, construction, structure, erection, skeleton, formation, making, mechanism, standing

دستگاه (اسم)
apparatus, set, appurtenance, device, machine, system, machinery, plant, mechanism

ماشین (اسم)
apparatus, machine, engine, mill, automaton, motor, plant, gin, mechanism

مکانیزم (اسم)
mechanism

طرز کار (اسم)
workmanship, working, mechanism

اجزاء متشکله چیزی (اسم)
mechanism

اجزاء و عوامل مکانیکی (اسم)
mechanism

تخصصی

[شیمی] مکانیسم، ساخت کار، ساز و کار
[سینما] ساز و کار
[عمران و معماری] مکانیزم - سازواره - ساز و کار
[برق و الکترونیک] سازوکار، مکانیزم
[مهندسی گاز] ساختمان، اجزاءوعوامل مکانیکی
[زمین شناسی] مکانیزم، ساز واره، سازوکار
[نساجی] مکانیسم -مکانیزم - طرزکار - روش عملکرد
[ریاضیات] مکانیزیم، مکانیسم، سازوکار
[پلیمر] مکانیسم، چگونگی، سازوکار، اسلوب

انگلیسی به انگلیسی

• whole mechanical system or device; parts or structure of a machine; operative part by which an effect is produced; automatic self-protective behavior; doctrine that everything in the universe is produced by physical forces
a mechanism is a part of a machine that does a particular task.
a mechanism is also a way of getting something done within a system.
mechanism is used to refer to a part of your behaviour that is automatic.

پیشنهاد کاربران

سازوکار ( اسم ) : 1. تغییر فیزیکی یا شیمیایی که توسط آن یک عملکرد انجام می شود. 2. سیستمی در بدن که عملکرد خاصی را انجام می دهد یا کنترل می کند.
Mechanism : سازوکار
Technique: فن، شگرد
Strategy: راهکار ، راهبرد
Tactic: ترفند
mechanism ( فیزیک )
واژه مصوب: سازوکار
تعریف: توصیف دقیق عملکرد یک دستگاه یا مراحل مختلف یک واکنش یا رخداد یک پدیده
ساختار
مکانیسم، سازوکار
سازوکارهای بیولوژیکی و مولکولی
biological and molecular mechanisms
طرز کار
مکانیسم
فرآیند کار ، فرآیند کاری
راهکار
بی روح
بی احساس
عملکرد
ساختکاری
فرآیند
مکانیزم، ساز و کار
کارکرد
روشِ کار ، کار روش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس