meantime

/ˈmiːnˌtaɪm//ˈmiːntaɪm/

معنی: ضمنا، در ضمن، ضمائم، در این ضمن، در اثناء، در خلال
معانی دیگر: در این مدت، در این فاصله، در این اثنا (meanwhile هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the specified interval of time.

- My new computer will arrive soon, but I'm using my roommate's computer in the meantime.
[ترجمه امین] به زودی کامپیوتر جدید من خواهد رسید، اما در این مدت من دارم از کامپیوتر هم اتاقی ام استفاده می کنم.
|
[ترجمه مهران] کامپیوتر جدید من به زودی میرسه، اما تا اون موقع من از کامپیوتر هم اتاقیم استفاده میکنم.
|
[ترجمه گوگل] کامپیوتر جدیدم به زودی می رسد، اما در این مدت از کامپیوتر هم اتاقی ام استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان] کامپیوتر جدیدم به زودی می رسه، اما من دارم از کامپیوتر my استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: during the specified interval of time; meanwhile.

جمله های نمونه

1. The doctor will be here soon. In the meantime, try and relax.
[ترجمه Yas] دکتر به زودی میاد اینجا در این فاصله سعی کن آرام باشی
|
[ترجمه گوگل]دکتر به زودی خواهد آمد در این بین سعی کنید و استراحت کنید
[ترجمه ترگمان]دکتر به زودی میاد اینجا در حال حاضر، سعی کن آروم باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Please call a taxi, and in the meantime I'll pack some food.
[ترجمه گوگل]لطفا با تاکسی تماس بگیرید، در این فاصله من مقداری غذا را بسته بندی می کنم
[ترجمه ترگمان]لطفا به تاکسی زنگ بزن و در ضمن من چند تا غذا هم جمع می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I continued working. Meantime, he went out shopping.
[ترجمه گوگل]به کارم ادامه دادم در همین حین برای خرید بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]همچنان به کار ادامه دادم در این ضمن، از مغازه بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'll contact them soon. Meantime don't tell them I'm back.
[ترجمه گوگل]من به زودی با آنها تماس خواهم گرفت در ضمن بهشون نگو ​​که برگشتم
[ترجمه ترگمان]به زودی باهاشون تماس می گیرم در این ضمن به آن ها نگو که من برگشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I continued working, meantime, he went out shopping.
[ترجمه گوگل]من به کارم ادامه دادم، در همین حین او برای خرید بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]در ضمن به کار کردن ادامه دادم، در ضمن رفته بیرون خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Prime Minister has, for the meantime, seen off the challenge of the opposition.
[ترجمه گوگل]در این میان، نخست وزیر چالش مخالفان را از بین برده است
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در حال حاضر شاهد مبارزه با مخالفان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the meantime, the shares will continue to trade on the open market.
[ترجمه گوگل]در این مدت، معاملات سهام در بازار آزاد ادامه خواهد یافت
[ترجمه ترگمان]در همین حال، سهام به تجارت در بازار آزاد ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It now hopes to hold elections in February. Meantime, the state will continue to be run from Delhi.
[ترجمه گوگل]اکنون امیدوار است در فوریه انتخابات برگزار کند در عین حال، اداره این ایالت از دهلی ادامه خواهد یافت
[ترجمه ترگمان]این کشور اکنون امیدوار است که انتخابات را در ماه فوریه برگزار کند در این اثنا، دولت همچنان از دهلی اداره خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the meantime the war of nerves seems likely to continue.
[ترجمه گوگل]در این میان جنگ اعصاب احتمالاً ادامه خواهد یافت
[ترجمه ترگمان]در عین حال، به نظر می رسد که جنگ اعصاب همچنان ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Meantime he was loading the pistols.
[ترجمه گوگل]در همین حین داشت تپانچه ها را پر می کرد
[ترجمه ترگمان]در این اثنا he را پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the meantime, the Government should adopt a far more dynamic approach to fiscal policy.
[ترجمه گوگل]در این میان، دولت باید رویکرد بسیار پویاتری برای سیاست مالی اتخاذ کند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، دولت باید یک رویکرد پویاتر به سیاست مالی اتخاذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the meantime, I hope you will allow me and my family a few hours of peace to think about things.
[ترجمه گوگل]در ضمن امیدوارم به من و خانواده ام چند ساعت آرامش بدهید تا به مسائل فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]در ضمن، امیدوارم اجازه بدهید به من و خانواده ام چند ساعت آرامش بدهم تا درباره چیزها فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the meantime, other members of the cast were involved with projects for the deaf and for prisoners.
[ترجمه گوگل]در این میان، دیگر اعضای گروه نیز درگیر پروژه هایی برای ناشنوایان و زندانیان بودند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، سایر اعضای این گروه درگیر پروژه هایی برای ناشنوایان و برای زندانیان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the meantime, a sudden cloud had appeared, and a few large drops of rain spattered the courtyard.
[ترجمه گوگل]در این بین ناگهان ابری ظاهر شده بود و چند قطره درشت باران در حیاط پاشید
[ترجمه ترگمان]در این میان ابری از باران به حیاط آمد و چند قطره درشت باران بر حیاط افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. 'GMT' stands for Greenwich Mean Time.
[ترجمه گوگل]"GMT" مخفف زمان گرینویچ است
[ترجمه ترگمان]وقت گرینویچ نماد وقت گرینویچ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. In the mean time laparoscopic cholecystectomy has rapidly become a popular method.
[ترجمه گوگل]در این میان کوله سیستکتومی لاپاراسکوپیک به سرعت به یک روش رایج تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]در زمان متوسط laparoscopic cholecystectomy به سرعت به یک روش معروف تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You could have set Greenwich Mean Time by the great vaudeville comedians.
[ترجمه گوگل]شما می توانستید زمان گرینویچ را توسط کمدین های بزرگ وودویل تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانستید به وقت گرینویچ وقت را با نمایش بزرگ کمدین های خود تعیین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The mean time between road vehicles is r seconds.
[ترجمه گوگل]میانگین زمان بین وسایل نقلیه جاده ای r ثانیه است
[ترجمه ترگمان]میانگین زمان بین وسایل نقلیه جاده ای r ثانیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The mean time interval between completion of radiation treatment and surgery was 10 days.
[ترجمه گوگل]میانگین فاصله زمانی تکمیل پرتودرمانی تا عمل جراحی 10 روز بود
[ترجمه ترگمان]فاصله زمانی متوسط بین تکمیل درمان تشعشع و جراحی ۱۰ روز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. At the mean time of the high-voltage current-limiting fuse cutting off the current, the fuse will melt and boil away, and it will generate electric arc with high temperature and high pressure.
[ترجمه گوگل]در زمانی که فیوز محدود کننده جریان فشار قوی جریان را قطع می کند، فیوز ذوب می شود و می جوشد و قوس الکتریکی با دمای بالا و فشار بالا ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]در زمان متوسط فیوز کنترل جریان با ولتاژ بالا، فیوز در حال ذوب شدن است، فیوز آب می شود و جوش خواهد خورد و قوس الکتریکی با درجه حرارت بالا و فشار بالا ایجاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Based on the mean time to repair, the reconfiguration control model of spare satellites is presented, and the impact on .
[ترجمه گوگل]بر اساس میانگین زمان تعمیر، مدل کنترل پیکربندی مجدد ماهواره های یدکی ارائه شده است و تاثیر آن بر
[ترجمه ترگمان]براساس زمان متوسط تعمیر، مدل کنترلی پیکربندی مجدد ماهواره های اضافی ارایه می شود و تاثیر آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. In the mean time the foreshadowed political storm was brewing.
[ترجمه گوگل]در این میان طوفان سیاسی پیش بینی شده در حال دمیدن بود
[ترجمه ترگمان]در آن زمان که خبر طوفان سیاسی در شرف تکوین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. In the mean time, we should strength the special audit of the management and use of basic medical insurance fund for urban residents, and timely rectify the problems, if any.
[ترجمه گوگل]در این میان باید ممیزی ویژه مدیریت و استفاده از صندوق بیمه درمانی پایه برای شهرنشینان را تقویت کرد و در صورت وجود به موقع مشکلات را برطرف کرد
[ترجمه ترگمان]در این زمان، ما باید حسابرسی خاص مدیریت و استفاده از صندوق بیمه پزشکی اولیه برای ساکنان شهرها را تقویت کرده و به موقع مشکلات را حل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The mean time to repair of armored equipment has been demonstrated and an example illustrates the effectiveness of these methods.
[ترجمه گوگل]میانگین زمان تعمیر تجهیزات زرهی نشان داده شده است و یک مثال اثربخشی این روش ها را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]میانگین زمان تعمیر تجهیزات زرهی به اثبات رسیده است و یک نمونه نشان دهنده کارایی این روش ها می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. In the mean time, this paper also gives new explanations for some traditional categories of synthesis and analyses, finiteness and infiniteness, etc.
[ترجمه گوگل]ضمناً این مقاله برای برخی از مقوله‌های سنتی سنتز و تحلیل، متناهی و نامتناهی و غیره نیز توضیحات جدیدی ارائه می‌کند
[ترجمه ترگمان]در این زمان، این مقاله همچنین توضیحات جدیدی را برای برخی از دسته های سنتی سنتز و تجزیه و تحلیل، finiteness و infiniteness ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Mean time to failure is the average continuously operational period -- i. e. the average period between the end of one failure and the beginning of the next.
[ترجمه گوگل]میانگین زمان تا شکست میانگین دوره عملیاتی مداوم است -- i ه میانگین دوره بین پایان یک شکست و آغاز شکست بعدی
[ترجمه ترگمان]میانگین زمان برای شکست، متوسط دوره عملیاتی است - - i ای دوره متوسط بین پایان یک شکست و آغاز سال بعدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The plasma hypotonicity began to develop at a mean time of about 20 days after injury and then continue to discharge.
[ترجمه گوگل]هیپوتونیسیته پلاسما به طور متوسط ​​حدود 20 روز پس از آسیب شروع به ایجاد کرد و سپس به تخلیه ادامه داد
[ترجمه ترگمان]پلاسمای پلاسما با زمان متوسط حدود ۲۰ روز بعد از آسیب دیدگی شروع به رشد کرد و سپس به تخلیه ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. If you have mean time to failure and mean time to recovery information, enter that and the spreadsheet will calculate the availability for you in the "Calculated availability contributions" lines.
[ترجمه گوگل]اگر میانگین زمان شکست و میانگین زمان بازیابی اطلاعات را دارید، آن را وارد کنید و صفحه گسترده در خطوط "مشارکت در دسترس بودن محاسبه شده" در دسترس بودن را برای شما محاسبه می کند
[ترجمه ترگمان]اگر میانگین زمان برای شکست و میانگین زمان برای بازیابی اطلاعات را دارید، وارد آن شوید و صفحه گسترده موجود بودن را برای شما در \"کمک های موجود در دسترس بودن\" محاسبه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. In the mean time, the incorrect opinions of teachers while teaching and the resulted conflict and inharmony between school culture and children culture were also discussed.
[ترجمه گوگل]در این میان، نظرات نادرست معلمان در حین تدریس و تضاد و ناهماهنگی ناشی از آن بین فرهنگ مدرسه و فرهنگ کودکان نیز مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در همین زمان، عقاید نادرست معلمان در حین تدریس و درگیری بین فرهنگ مدرسه و فرهنگ کودکان مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضمنا (قید)
nevertheless, however, simultaneously, at the same time, meantime, meanwhile, by the way, in the interim, withal

در ضمن (قید)
meantime, meanwhile

ضمائم (قید)
meantime

در این ضمن (قید)
meantime, meanwhile

در اثناء (قید)
meantime, meanwhile

در خلال (قید)
meantime, meanwhile

انگلیسی به انگلیسی

• time in between, intervening time
in the intervening time, at the same time, meanwhile
in the meantime means in the period of time between two events.
standard time according to the time at greenwich (england)

پیشنهاد کاربران

meantime 2 ( n ) in the meantime ( idiom ) =in the period of time between two times, e. g. My first novel was rejected by six publishers. In the meantime I wrote a play.
meantime
meantime 1 ( n ) in the meantime ( idiom ) =for a short period of time but not permanently, e. g. I'm changing my e - mail address, but in the meantime you can use the old one.
meantime
in the period of time between now and a future event, or between two events in the past
meanwhile ,
در این ضمن، در خلال، در این مدت
در میانه ی
Thanks for your response. I am from Indonesia but my husband is from Hanoi and we live in UK, I lost my husband on August 16, 2014. Meanwhile, I have been suffering from cancer for a long time and my doctor said the current stage is uncontrollable and uncontrollable. I have a few months to live.
in the interim
میانگین زمان، زمان متوسط
در این بین ، در این فرصت
در این میان ، در این اثنا ، در همین اثنا ، در این زمان ، در این مدت
در همین حال
تا اون زمان ، تا اون موقع
در این مدت
meanwhile و meantime دقیقا یه معنی دارن معنیشون میشه ( در این مدت )
the train is going to be late; in the meantime, let us take a nap
قطار تاخیر می کنه بیاید در این مدت ( تا قبل از این که قطار بیاد ) یه چرت بزنیم.
دراین مدت
ضمنا - در این بین - در این اثنا - در خلال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس