lustre

/ˈləstər//ˈlʌstə/

معنی: لوستر، فره، چراغ اویز، جلوه داشتن
معانی دیگر: (انگلیس) رجوع شود به: luster، زرق وبرق، درخشندگی، جلوه، درخشش، درخشیدن، برق زدن

جمله های نمونه

1. shakespeare's genius dims the lustre of other writers
نبوغ شکسپیر درخشندگی نویسندگان دیگر را تار می نمایاند.

2. A good name keeps lustre in the dark.
[ترجمه گوگل]یک نام خوب درخشش را در تاریکی حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]اسم خوبی در تاریکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Gold retains its lustre for far longer than other metals.
[ترجمه گوگل]طلا درخشش خود را برای مدت طولانی تری نسبت به سایر فلزات حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]طلا، درخشش خود را به مدت بسیار طولانی تر از دیگر فلزات حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her thick, black hair shone with lustre.
[ترجمه گوگل]موهای پرپشت و مشکی او با درخشندگی می درخشید
[ترجمه ترگمان]موهای پرپشت و سیاهش برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The presence of the prince added lustre to the occasion.
[ترجمه گوگل]حضور شاهزاده به این مراسم جلال بخشید
[ترجمه ترگمان]حضور شاهزاده به این وضع افزوده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The shell had a beautiful pearly lustre.
[ترجمه گوگل]صدف درخشندگی مروارید زیبایی داشت
[ترجمه ترگمان]صدف مروارید زیبایی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His son's success added lustre to his name.
[ترجمه گوگل]موفقیت پسرش به نام او درخشندگی بخشید
[ترجمه ترگمان]موفقیت پسرش به نام او درخشش بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The dancing of the principal ballerina added lustre to an otherwise unimpressive production of 'Giselle'.
[ترجمه گوگل]رقص رقص بالرین اصلی به تولید غیر قابل توجه «ژیزل» درخشش بخشید
[ترجمه ترگمان]بالرین اصلی به تولید مطلوب و مطلوب ژیزل افزود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There'll be a celebrity guest to add lustre to the occasion.
[ترجمه گوگل]یک مهمان مشهور وجود خواهد داشت تا درخشندگی را به این مناسبت بیافزاید
[ترجمه ترگمان]یک مهمان مشهور برای اضافه کردن lustre به این موقعیت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Autumn had given the trees that extra golden lustre.
[ترجمه گوگل]پاییز به درختان درخشش طلایی بیشتری بخشیده بود
[ترجمه ترگمان]آتم به درخت ها درخشش طلایی بیشتری داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its lustre, long as light, Drops brimming candles deep Into the melting mirrors of the night.
[ترجمه گوگل]درخشندگی اش، درازی نور، شمع هایی را در اعماق آینه های ذوب شب می ریزد
[ترجمه ترگمان]نور آن، بلند و روشن، و چند شمع پر از شمع که در آینه ذوب شب در حال ذوب شدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Inpart, the fading lustre of famous names can be blamed on the economic downturn of the 1990s.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، درخشش محو نام‌های معروف را می‌توان ناشی از رکود اقتصادی دهه 1990 دانست
[ترجمه ترگمان]Inpart، درخشش در حال محو شدن اسامی مشهور را می توان در رکود اقتصادی دهه ۱۹۹۰ مورد سرزنش قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As I entered my fourth lustre, it became evident that I was not going to fulfil my early promise.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد درخشش چهارم شدم، مشخص شد که قرار نیست به قول اولیه خود عمل کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی که وارد اتاق چهارم شدم، معلوم شد که من به قولم عمل نخواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now, their lustre faded, they must plough through the qualifying slog to get there.
[ترجمه گوگل]اکنون، درخشش آنها محو شده است، آنها باید برای رسیدن به آنجا، در رگبار مقدماتی را شخم بزنند
[ترجمه ترگمان]حالا روشنایی آن ها محو شده بود، آن ها باید برای رسیدن به آنجا خیلی تلاش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A single sherd of Samarra lustre ware was found in the disturbed top surface layer.
[ترجمه گوگل]یک تکه از ظروف درخشنده سامرا در لایه سطحی مختل شده پیدا شد
[ترجمه ترگمان]یک sherd تک of در سامرا در لایه سطحی بالا و آشفته یافت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لوستر (اسم)
luster, irradiance, chandelier, irradiancy, lustre

فره (اسم)
luster, lustre, pomp, splendor, splendour

چراغ اویز (اسم)
luster, lustre

جلوه داشتن (فعل)
luster, lustre

تخصصی

[نساجی] درخشندگی - جلا - درخشنده

انگلیسی به انگلیسی

• gloss, shine, sheen; substance which gives a surface a gloss, polish; radiance, brightness; glory, splendor; cut glass ornament on a chandelier; chandelier or other light decorated with cut glass ornaments; synthetic shiny fabric (also luster)
coat with a glossy finish, give a sheen to; make lustrous, cause to shine; become lustrous (also luster)
lustre is gentle shining light that is reflected from a surface; a literary word.
someone or something that loses their lustre loses the qualities which made them exciting, interesting, or attractive; a literary word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : luster ( lustre ) / lustering ( lustring )
✅️ صفت ( adjective ) : lustrous / lusterless ( lustreless ) / lustered ( lustred )
✅️ قید ( adverb ) : lustrously

بپرس