lust

/ˈləst//lʌst/

معنی: هوس، شهوت، حرص واز، شهوت داشتن
معانی دیگر: خواسته (جنسی یا جسمانی)، میل جنسی، میل جنسی بیش از حد، حشری بودن، بی بند و باری جنسی و اخلاقی، تمایل شدید، میل شدید، حرص زدن، (معمولا با: after یا for) شهوی بودن، نظر شهوانی داشتن (نسبت به)، اشتیاق زیاد، شوق شدید، (مهجور) لذت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: strong feelings of sexual desire.
مترادف: carnality, concupiscence, desire, lasciviousness
مشابه: appetite, eroticism, lechery, passion, sexuality

- He felt lust for her, but he knew that he was not in love.
[ترجمه گوگل] او به او هوس می کرد، اما می دانست که عاشق نیست
[ترجمه ترگمان] احساس شهوت می کرد، اما می دانست که عاشق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any great desire or enthusiasm (usu. fol. by "for").
مترادف: appetite, craving, desire, longing, passion
مشابه: cupidity, enthusiasm, greed, rage, relish

- He was motivated primarily by a lust for money.
[ترجمه گوگل] انگیزه او در درجه اول هوس پول بود
[ترجمه ترگمان] او در درجه اول با حرص و طمع به پول انگیزه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My grandmother, even at age 96, had a great lust for life.
[ترجمه -] مادربزرگ من حتی در سن ۹۶ سالگی طمع جالبی برای زندگی داشت
|
[ترجمه گوگل] مادربزرگ من حتی در 96 سالگی اشتیاق زیادی به زندگی داشت
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگم، حتی در سن ۹۶ سالگی، هوس بزرگی برای زندگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lusts, lusting, lusted
• : تعریف: to have or show great desire or enthusiasm, esp. sexual (often fol. by "for" or "after").
مترادف: desire, hunger, long
مشابه: ache, covet, hanker, pant, yearn

- He had lusted for his boss's job for years, and now he finally had it.
[ترجمه گوگل] او سال ها هوس کار رئیسش را داشت و حالا بالاخره به آن رسید
[ترجمه ترگمان] سال ها بود که کار رئیسش را انجام داده بود و حالا بالاخره موفق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was aware that many of the young men lusted after her.
[ترجمه گوگل] او آگاه بود که بسیاری از مردان جوان او را هوس کردند
[ترجمه ترگمان] می دانست که بسیاری از جوان ها به دنبال او می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a lust for power
شهوت قدرت

2. the lust for money
حرص پول

3. love brings peace; lust is a violent storm
عشق آرامش می آورد،شهوت توفان مهیب است.

4. to curb one's lust
شهوت خود را مهار کردن

5. desire in contradistinction to lust
میل در مقایسه با شهوت

6. he was bitten by a lust for power
شهوت قدرت وجودش را فراگرفته بود.

7. the duel between conscience and lust
درگیری میان وجدان و شهوت

8. he attacked women to satisfy his lust
برای اقناع شهوت خود به زن ها حمله می کرد.

9. he is a demon of jealousy and lust
او دیوی است از حسادت و شهوت

10. There is no fire like lust, no grip like hate; there is no net like delusion, no river like craving.
[ترجمه گوگل]هیچ آتشی مانند شهوت، هیچ چنگالی مانند نفرت وجود ندارد هیچ توری مانند هذیان وجود ندارد، هیچ رودخانه ای مانند هوس وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ آتشی مثل شهوت وجود ندارد، نه فشاری مثل نفرت، هیچ دامی مثل توهم، نه رودخانه ای مثل هوس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Has this murderer slaked his lust for blood yet?
[ترجمه گوگل]آیا این قاتل هنوز شهوت خون خود را فروکش کرده است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این قاتل، حال خود را به خاطر خون فرو کرده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Greed, pride, envy, dishonesty and lust are considered to be vices.
[ترجمه گوگل]حرص، غرور، حسادت، بی شرمی و شهوت از رذیله محسوب می شود
[ترجمه ترگمان]حرص، غرور، حسد، عدم صداقت و شهوت در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I don't think it's love so much as lust.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم این عشق به اندازه هوس باشد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم این عشق به اندازه شهوت باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was filled with lust for power.
[ترجمه گوگل]او پر از شهوت قدرت بود
[ترجمه ترگمان]سرشار از شهوت برای قدرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She has a real lust for life .
[ترجمه گوگل]او یک شهوت واقعی برای زندگی دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه شهوت واقعی برای زندگی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

شهوت (اسم)
flesh, lust, carnality, rut, concupiscence

حرص واز (اسم)
lust

شهوت داشتن (فعل)
lust

انگلیسی به انگلیسی

• sexual desire; strong desire, intense craving; enthusiasm, great enjoyment
desire, crave; have an obsessive sexual desire
lust is a feeling of strong sexual desire for someone; used showing disapproval.
a lust for something is a very strong and eager desire to have it; used showing disapproval.
if you lust after something or lust for it, you have a very strong desire to possess it.
if you lust after someone or lust for them, you feel a very strong sexual desire for them.

پیشنهاد کاربران

شهوت.
میل شدید به برقراری رابطه جنسی.
عطش سنگین نسبت به _________ داشتن
عطش سنگین نسبت به______ داشتن
توی کف شهوت بودن.
طمع، شهوت جنسی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : lust
✅️ اسم ( noun ) : lust / lustiness
✅️ صفت ( adjective ) : lustful / lusty
✅️ قید ( adverb ) : lustfully / lustily
...
[مشاهده متن کامل]

❗️دوستان دقت داشته باشید با اینکه تمامی این کلمات از یک ریشه هستند، اما معانی ستون سمت چپ، کاملا متفاوت با ستون سمت راست است
معانی تمامی کلمات را سرچ کنید تا به درستی بتوانید از آنها استفاده کنید

lust for the rich man's gold
شهوت پول ، حسادت زندگی پولدارها ، . . .
حشر
تشنه چیزی بودن
هم معنی همون لاس زدن خودمون هستش، ب معنی هوسرانی و شهوترانی و بوالهوسی کردن
هوس ( اسم )
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim - wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim
شهوت ( اسم )
...
[مشاهده متن کامل]

flesh, lust, carnality, rut, concupiscence
حرص واز ( اسم )
lust
شهوت داشتن ( فعل )
lust
Lust : شهوت - حرص
Lost : گمشده - گذشته فعل lose
Last : آخرین - قبل - دوام داشتن - طول کشیدن
List : لیست - فهرست کردن
پر کاربردترین معنی lust همون شهوته
Passion و desire هم به عنوان شهوت به کار میروند
ولی نزدکترین معنی همون lust
• ( 1 ) تعریف: strong feelings of sexual desire.
• مترادف: carnality, concupiscence, desire, lasciviousness
• مشابه: appetite, eroticism, lechery, passion, sexuality

Lust : شهوت - حرص
Lost : گمشده - گذشته فعل lose
Last : آخرین - قبل - دوام داشتن - طول کشیدن
List : لیست - فهرست کردن
پر کاربردترین معنی lust همون شهوته
Passion و desire هم به عنوان شهوت به کار میروند
ولی نزدکترین معنی همون lustه
تمایل داشتن
شهوت، حشری، حرص، طمع
عطش
حرص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس