lumpish

/ˈlʌmpɪʃ//ˈlʌmpɪʃ/

معنی: کودن، لخت، سنگین، گنده، لش، تنه لش
معانی دیگر: کودن و گنده، قلمبه مانند، حبه مانند، غده مانند، آژخ سان، کنجله مانند، لخت lakht

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: lumpishly (adv.), lumpishness (n.)
(1) تعریف: resembling or having the characteristics of a lump.

(2) تعریف: heavy and clumsy; sluggish.

(3) تعریف: unable to think quickly; dull; stupid.
مشابه: slow

جمله های نمونه

1. a lumpish youth who neither studies nor works
جوان تنه لشی که نه درس می خواند و نه کار می کند

2. Those large and lumpish hands could produce exquisitely fine work when required, and she relished the thoughts of others.
[ترجمه گوگل]آن دست‌های بزرگ و پرپشت در صورت لزوم می‌توانستند کارهای فوق‌العاده خوبی تولید کنند و او از افکار دیگران لذت می‌برد
[ترجمه ترگمان]آن دست های بزرگ و lumpish می توانست در صورت لزوم به خوبی کار کند، و از افکار دیگران لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A continuous hot model of lumpish zone in a blast furnace was used to get the relationship between carbon loss rate of coke and temperature in lumpish zone.
[ترجمه گوگل]یک مدل گرم پیوسته از ناحیه توده در یک کوره بلند برای به دست آوردن رابطه بین نرخ اتلاف کربن کک و دما در منطقه توده‌ای استفاده شد
[ترجمه ترگمان]یک مدل داغ داغ از ناحیه lumpish در یک کوره انفجاری برای بدست آوردن رابطه بین میزان اتلاف کربن و دما در منطقه lumpish مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thus, also, you pass from the lumpish grub the earth to the and fluttering butterfly.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، شما نیز از زمین ریزش به سمت پروانه ای که در حال بال زدن است، عبور می کنید
[ترجمه ترگمان]از این قرار شما از مرد فربه grub زمین به سوی پروانه و پروانه پرواز می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Appearance: Grey, brown lumpish solid.
[ترجمه گوگل]شکل ظاهری: خاکستری، جامد مایل به قهوه ای
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. SEM experiment shows that the coatings consist of lots of spherical particles and amounts of lumpish matrix.
[ترجمه گوگل]آزمایش SEM نشان می‌دهد که پوشش‌ها از تعداد زیادی ذرات کروی و مقادیری ماتریس توده‌ای تشکیل شده‌اند
[ترجمه ترگمان]آزمایش SEM نشان می دهد که پوشش ها از ذرات کروی و مقادیر زیادی از ماتریس lumpish تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The carbon loss of coke and the change of coke reactivity index in lumpish section of blast furnace were studied.
[ترجمه گوگل]اتلاف کربن کک و تغییر شاخص واکنش پذیری کک در بخش توده ای کوره بلند مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]از دست دادن کوکائین و تغییر شاخص واکنش پذیری coke در بخش lumpish از کوره انفجار مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The results showed that the carbon loss was increased from top to bottom of the blast furnace lumpish section, but didn't exceed 10%.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان داد که تلفات کربن از بالا به پایین قسمت کلوخه کوره بلند افزایش یافته است، اما از 10% تجاوز نمی کند
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داد که اتلاف کربن از بالا تا پایین بخش lumpish کوره در حال افزایش بوده است، اما از ۱۰ درصد تجاوز نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Actually pilfer edition smooth dish is pleasant to the eye just about really lumpish thing.
[ترجمه گوگل]در واقع pilfer edition ظرف صاف به چشم خوشایند چیزی است که واقعاً کلفت است
[ترجمه ترگمان]در واقع یک ظرف غذای مفصل برای درست کردن یک چیز خیلی گنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This machine can make granules from wet powder materials or break down the dry lumpish, which is widely used by the industries of pharmacy, chemical, and foodstuff etc.
[ترجمه گوگل]این دستگاه می تواند از مواد پودر مرطوب گرانول بسازد یا کلوخه خشک را که به طور گسترده در صنایع داروسازی، شیمیایی و مواد غذایی و غیره استفاده می شود، تجزیه کند
[ترجمه ترگمان]این ماشین می تواند از مواد پودر خیس و یا از the خشک که به طور گسترده توسط صنایع داروسازی، مواد شیمیایی و مواد غذایی مورد استفاده قرار می گیرد، گرانول داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The crystal form of the product gained by conventional heating is smooth, while it is lumpish for the product gained by microwave heating.
[ترجمه گوگل]شکل کریستالی محصولی که با گرمایش معمولی به دست می آید صاف است، در حالی که برای محصولی که با گرمایش مایکروویو به دست می آید کلوخه است
[ترجمه ترگمان]شکل بلوری محصول به دست آمده توسط گرمایش سنتی صاف است، در حالی که برای محصول به دست آمده از حرارت مایکروویو، lumpish است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The head particularly, which, in the Scottish pony, is often lumpish and heavy, was small and well placed in the neck of this animal, with thin jaws, full sparkling eyes, and expanded nostrils.
[ترجمه گوگل]سر مخصوصاً در اسب اسکاتلندی که اغلب توده‌دار و سنگین است، کوچک و به خوبی در گردن این حیوان قرار داشت، آرواره‌های نازک، چشم‌های درخشان و سوراخ‌های بینی منبسط شده بود
[ترجمه ترگمان]سر زا به خصوص در اسب pony اسکاتلندی، که غالبا lumpish و سنگین است، کوچک و به خوبی در گردن این حیوان، با آرواره های باریک، چشمان درخشان و پره های بینی پهن قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The relationship between temperature, carbon loss rate and compression strength of coke in the lumpish section of blast furnace was investigated.
[ترجمه گوگل]رابطه بین دما، نرخ اتلاف کربن و استحکام فشاری کک در بخش کلوخه کوره بلند مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]رابطه بین دما، میزان تلفات کربن و قدرت تراکم کک در بخش lumpish کوره انفجار مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the optical aspect, will you accept yourself wear larger and larger clothing? or do sports with lumpish body feeling the fat flesh wobbling?
[ترجمه گوگل]در بعد نوری، آیا خودتان را می پذیرید که لباس بزرگتر و بزرگتر بپوشید؟ یا ورزش هایی با بدن توده ای که احساس می کنند گوشت چاق می لرزد؟
[ترجمه ترگمان]در جنبه نوری، آیا شما خودتان را در پوشیدن لباس های بزرگ تر و بزرگ تر قبول خواهید کرد؟ یا ورزشی را با بدن lumpish انجام دهید که گوشت چربی را لرزان می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کودن (صفت)
slight, fat-witted, backward, dull, dimwitted, slow, unintelligent, lumpish, beef-brained, blate, blockish, muddle-headed, thick-witted, witless, cockeyed, crass, stockish, doddering, fat-headed, feeble-minded, half-wit, unapt

لخت (صفت)
picked, bare, naked, nude, lumpish, revealed

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

گنده (صفت)
massive, huge, lumpish, unwieldy

لش (صفت)
lumpish, sluggish

تنه لش (صفت)
lumpish

انگلیسی به انگلیسی

• stupid, clumsy

پیشنهاد کاربران

بپرس