lumpen

/ˈlʌmpən//ˈlʌmpən/

(در لسان کارل مارکس)، آدم بیکاره، آدم مفت خور، آدم فاسد و سربار جامعه، محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: designating uprooted and disenfranchised people who have come to be regarded as the lowest in their social class.

- the lumpen proletariat
[ترجمه گوگل] پرولتاریای لومپن
[ترجمه ترگمان] پرولتاریا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She was kneading a lumpen mass of dough.
[ترجمه گوگل]او در حال ورز دادن یک توده خمیر بود
[ترجمه ترگمان]داشت خمیر lumpen رو ماساژ می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The people seemed lumpen and boring.
[ترجمه گوگل]مردم لمپن و خسته کننده به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]مردم خسته و خسته به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her body felt lumpen and awkward.
[ترجمه گوگل]بدنش برآمده و ناخوشایند بود
[ترجمه ترگمان]بدنش سخت و ناشیانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lumpen shapes began to appear out of the shadows.
[ترجمه گوگل]شکل های لومپن از سایه ها شروع به نمایان شدن کردند
[ترجمه ترگمان]سایه ها در تاریکی پدیدار می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The individuality and richness of their lives - given a glance of a chance - mocked such lumpen labels.
[ترجمه گوگل]فردیت و غنای زندگی آنها - با یک نگاه اجمالی - چنین برچسب های لومپنی را به سخره گرفت
[ترجمه ترگمان]فردیت و غنای زندگی آن ها - با توجه به یک فرصت - به دست آوردن چنین برچسب هایی از دست رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These were the days when rock was being shooed out in disgrace, a lumpen confusion of scratched armpits and muddled motives.
[ترجمه گوگل]این روزهایی بود که راک با شرمندگی به بیرون پرتاب می شد، سردرگمی توده ای از زیر بغل های خراشیده و انگیزه های درهم
[ترجمه ترگمان]این روزها، روزهایی بود که سنگ از رسوایی او را به رسوائی می کشیدند، نوعی سردرگمی که زیر بغلش را خراش می دادند و motives را از هم تشخیص می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Both families had been transformed from what might be called a lumpen peasantry into what Marx did call the lumpen proletariat.
[ترجمه گوگل]هر دو خانواده از آنچه که می توان آن را دهقانان لومپن نامید، به آنچه مارکس آن را لومپن پرولتاریا می نامید، تبدیل شده بودند
[ترجمه ترگمان]هر دو خانواده از چیزی که ممکن بود کشاورزان lumpen نامیده شوند، تبدیل به طبقه پرولتاریا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The phenomenon represented a sudden coalescence of intellectual or sensitive people with the lumpen elements.
[ترجمه گوگل]این پدیده نمایانگر ادغام ناگهانی افراد روشنفکر یا حساس با عناصر لومپن بود
[ترجمه ترگمان]این پدیده نشان دهنده ظهور ناگهانی افراد روشنفکر و یا حساس با عناصر lumpen بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In its social origins putschism is a combination of lumpen proletarian and petty - bourgeois ideology.
[ترجمه گوگل]کودتا در خاستگاه اجتماعی خود ترکیبی از ایدئولوژی لومپن پرولتری و خرده بورژوایی است
[ترجمه ترگمان]در ریشه های اجتماعی خود، putschism ترکیبی از lumpen proletarian و ایدئولوژی bourgeois است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• loutish and stupid, unthinking; plebeian; marginalized; of or pertaining to uprooted and dispossessed people or groups
greenish fish marked with lines

پیشنهاد کاربران

آدم بی سواد و مهارت و بی علاقه به یادگیری، تپه ( سنگین و ناجور )
the lumpen proletariat ( = unskilled working people )

بپرس