lull

/ˈləl//lʌl/

معنی: ارامش، سکون، ارامی، ساکت شدن، لالایی خواندن، ارام کردن، فرو نشاندن
معانی دیگر: (با لالایی خواندن یا جنباندن) آرام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، خواباندن، (با حرف یا عمل آرام بخش یا شیره مالی) انجام دادن، آرامش (کم بودن فعالیت یاسرو صدا)، فروکش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lulls, lulling, lulled
(1) تعریف: to calm, soothe, or cause to sleep, as by sounds, movements, or the like.
مترادف: calm
متضاد: agitate, arouse, stir, waken
مشابه: allay, cradle, gentle, lullaby, pacify, relax, rock, soothe, tranquilize

(2) تعریف: to cause (someone) to relax his or her ordinary alertness, so as to make vulnerable to deception.
مترادف: beguile
مشابه: allay, delude, mislead, mollify, pacify, placate, propitiate, tranquilize
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become quiet or calm, as wind or a storm at sea.
مترادف: abate, calm down, let up, quiet down
مشابه: calm, die down, hush, intermit, subside
اسم ( noun )
مشتقات: lullingly (adv.)
• : تعریف: a period of comparative quietness or calm.
مترادف: letup, respite
متضاد: stir, upsurge
مشابه: abeyance, break, calm, cessation, hush, intermission, quiet, slack, stillness

- a lull in the fighting
[ترجمه گوگل] آرامش در جنگ
[ترجمه ترگمان] سکوتی که در جنگ پدید آمده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a lull before the storm
آرامش پیش از توفان

2. a lull in the rain
وقفه در باران

3. to lull one's fears
ترس خود را فرونشاندن

4. to lull to sleep
با لالایی خواب کردن

5. a business lull
کسادی در کسب و کار

6. There was a lull in political violence after the election of the current president.
[ترجمه گوگل]پس از انتخاب رئیس جمهور کنونی، خشونت های سیاسی آرام شد
[ترجمه ترگمان]پس از انتخابات ریاست جمهوری فعلی، وقفه ای در خشونت های سیاسی حاصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There has been a lull in the fighting.
[ترجمه گوگل]آرامشی در جنگ وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در جنگ وقفه ای رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His purpose is to lull us into a false sense of security.
[ترجمه گوگل]هدف او این است که ما را به یک احساس امنیت کاذب سوق دهد
[ترجمه ترگمان]هدف او این است که ما را به یک حس کاذب امنیت تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The drug put Simpson in a lull for thirty minutes.
[ترجمه گوگل]این دارو سیمپسون را به مدت سی دقیقه در آرامش قرار داد
[ترجمه ترگمان]این دارو برای سی دقیقه، سیمپسون رو خاموش کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They crossed the road during a lull in the traffic.
[ترجمه گوگل]آنها در هنگام آرامش از جاده عبور کردند
[ترجمه ترگمان]از جاده گذشتند و در ترافیک آرام گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At dawn on Saturday 6 February the eight-month lull was abruptly brought to an end.
[ترجمه گوگل]در سحرگاه شنبه 6 فوریه، آرامش هشت ماهه ناگهان به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]در سپیده دم روز شنبه ۶ فوریه وقفه ۸ ماهه به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The lull in the housing market means that mortgage lenders are more desperate than ever to attract first-time buyers.
[ترجمه گوگل]سکون در بازار مسکن به این معنی است که وام دهندگان وام مسکن بیش از هر زمان دیگری برای جذب خریدارانی که برای اولین بار هستند ناامید هستند
[ترجمه ترگمان]رکود در بازار مسکن به این معنی است که وام دهندگان وام مسکن بیش از هر زمان دیگری برای جذب خریداران بار اول دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The news broke after something of a lull in the abundant reporting of incidents from the various scenes of fighting.
[ترجمه گوگل]این خبر پس از وقفه ای در گزارش فراوان حوادث از صحنه های مختلف درگیری منتشر شد
[ترجمه ترگمان]این خبر پس از وقفه ای در گزارش فراوان حوادث مختلف از صحنه های مختلف جنگ آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In a lull, she drifted up to see to the babies, but misjudged mounting the stair.
[ترجمه گوگل]در حالی که آرام بود، برای دیدن نوزادان به سمت بالا حرکت کرد، اما در مورد بالا رفتن از پله قضاوت اشتباهی نکرد
[ترجمه ترگمان]در این گیرودار خود را جمع و جور کرد تا بچه ها را ببیند اما در مورد پله ها بد قضاوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The mind must try to lull the body into the automatic response that has been instilled during practice.
[ترجمه گوگل]ذهن باید سعی کند بدن را در پاسخ خودکاری که در طول تمرین القا شده است، آرام کند
[ترجمه ترگمان]ذهن باید تلاش کند تا بدن را به واکنشی خودکار تبدیل کند که در طول عمل تحریک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Scorsese is sprawling in a chair during a lull when my mobile trills.
[ترجمه گوگل]اسکورسیزی در حین آرامش روی صندلی پراکنده می‌شود، وقتی موبایلم می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]\"اسکورسیزی\" در یک صندلی راحت پخش می شود، و این در زمانی است که تلفن همراه من آن را تلفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

سکون (اسم)
calm, quiet, inertia, slack, quiescence, repose, lull, quietness, inactivity, quiescency, immovability, quietude

ارامی (اسم)
equanimity, lull, self-possession

ساکت شدن (فعل)
stanch, lull, pipe down, shut up

لالایی خواندن (فعل)
lull, lullaby

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

تخصصی

[آب و خاک] افت باد

انگلیسی به انگلیسی

• temporary interval of calm (often during a storm, noisy activity, etc.)
appease, calm, pacify, soothe; cause to fall asleep; cause to feel a false sense of security; become quiet, subside
a lull is a period of quiet or of little activity.
if you are lulled into feeling calm or safe, someone or something makes you feel calm or safe, especially as a deliberate plan to attack or cheat you.

پیشنهاد کاربران

فریب دادن
“liking” something on Facebook, or retweeting a story, requires little effort, yet those
actions might lull the protagonists into thinking they are doing something meaningful
"لایک" چیزی در فیس بوک یا بازتوییت کردن یک داستان، به تلاش کمی نیاز دارد، با این حال این اقدامات ممکن است قهرمانان داستان را فریب دهد تا فکر کنند که در حال انجام کاری معنادار هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A temporary pause or period of calm 😶
🔍 مترادف: Break
✅ مثال: There was a brief lull in the conversation, making the room feel tense.
کندی، رکود
مثال؛
“The sound of rain helps to lull my baby to sleep. ”
In a conversation about finding inner peace, someone might advise, “Take a walk in nature to lull your mind. ”
A person describing the effects of a certain music might say, “The soft melodies help to lull me into a state of relaxation. ”
...
[مشاهده متن کامل]

۱. خواباندن. لالایی گفتن ۲. آرام کردن. ساکت کردن ۳. آرام شدن. ارامش ۴. وقفه
مثال:
These were the ones who let the Spirit be lulled to sleep.
اینها کسانی بودند که اجازه داده بودند روحشان با لالایی گفتن به خواب برود.
a lull before the storm
یک آرامش قبل از توفان
آرامش
1 - ایجاد وقفه 2 - تعلیق
خواندن لالایی قبل از خواب
فریب خود با امنیت کذایی
معمولا بار معنایی منفی دارد:
- القاء حس امنیت کردن ( با فریب )
- ساکت/آرام/آسوده خیال کردن ( با حیله و اغواگری )
- To silence
- To relax
- To sooth
- To calm
- To qquieten
...
[مشاهده متن کامل]

Lulling gives you a sense of false security which means you get an illusion of safety and confidence while in fact you aren't safe and the situation poses a risk
• This bland phrase was skillfully written to lull
. the public into a mood of trust and compliance

کسادی
راحت کردن
Don't lull yourself into false sense of security
خودت رو با حس اشتباه از امنیت راحت نکن
وقفه، تعلیق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس