lug

/ˈləɡ//lʌɡ/

معنی: گوش پوش، پس زدن دهنه اسب، گوشک، دیرک، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی، تیر، اویزه، کودن، ادم کله خر، بزور کشیدن، کشیدن و بردن، گنجانیدن
معانی دیگر: (چیز سنگین را) کشان کشان بردن، دنبال خود کشیدن و بردن، خرکش کردن، به خرکشیدن، (قدیمی) خرکشی، (بدون دلیل کافی) مطلبی را وارد بحث یا مکالمه کردن، گریز زدن (به)، (اسکاتلند) گوش، هر چیز گوش مانند یا گیره مانند که با آن چیزی را نگه می دارند، قلاب، گیره، حلقه ی افسار اسب (درشکه یا گاری و غیره) که تیر وسط از میان آن رد می شود، (آکسل یا محور چرخ) میله یا پیچ سر محور (که چرخ در آن قرار می گیرد و با مهره یا lug nut در جای خود نگه داشته می شود)، جعبه ی کم عمق (برای ارسال میوه و سبزیجات)، مخفف: lugsail، دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یا بیاویزند، عذاب دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lugs, lugging, lugged
• : تعریف: to move with a great effort, esp. by pulling or lifting.
مترادف: haul, schlep
مشابه: carry, cart, drag, heave, move, pull, struggle, tote, tow, tug

- She lugged the crate onto her truck.
[ترجمه گوگل] او جعبه را روی کامیونش برد
[ترجمه ترگمان] جعبه را به طرف کامیون برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of an engine, to move under a strain, as in too high a gear up a hill.
مشابه: strain
اسم ( noun )
(1) تعریف: an earlike projection used to support or hold something, such as a machine.

(2) تعریف: a large nut that fits on a large bolt, or a nut that has an opening at only one end; lug nut.

جمله های نمونه

1. i had to lug her suitcases too
مجبور بودم چمدان های او را هم دنبال خود بکشم.

2. to put the lug on
پول در کشیدن از (برای کارهای انتخاباتی)

3. Nobody wants to lug around huge suitcases full of clothes.
[ترجمه گوگل]هیچ کس دوست ندارد چمدان های بزرگ پر از لباس را بچرخاند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی خواهد چمدان بزرگ پر از لباس را بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do I have to lug those suitcases all the way to the station?
[ترجمه گوگل]آیا باید آن چمدان ها را تا ایستگاه بچسبانم؟
[ترجمه ترگمان]آیا من باید آن چمدان ها را تمام کنم تا به ایستگاه بروم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I had to lug my bags up to the fourth floor. sentence dictionary
[ترجمه گوگل]مجبور شدم کیفم را تا طبقه چهارم بالا ببرم فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم تا bags را در طبقه چهارم ببندم فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't want to lug these shopping bags around with me all day.
[ترجمه گوگل]نمی‌خواهم تمام روز این کیسه‌های خرید را با خود همراه کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم تمام روز این کیف های خرید را با هم بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She began to lug her suitcase up the stairs.
[ترجمه گوگل]شروع کرد به بالا بردن چمدانش از پله ها
[ترجمه ترگمان]چمدان خود را روی پله ها کشید و از پله ها بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Beadness Sker produced cod into double-figures on lug and frozen crab.
[ترجمه گوگل]Beadness Sker ماهی کاد را به صورت دو رقمی روی خرچنگ و خرچنگ منجمد تولید کرد
[ترجمه ترگمان](Beadness Sker)ماهی ماهی را به صورت دو رقمی در روی یک خرچنگ یخ زده تولید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then I lug the carboy back up the hill and set it down next to the cast-iron sink.
[ترجمه گوگل]سپس کربوه را از تپه بالا می کشم و کنار سینک چدنی می گذارم
[ترجمه ترگمان]بعد the را بالا می کشم و کنار ظرف شویی می اندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That is the laird's lug!
[ترجمه گوگل]این همان لنگ لرد است!
[ترجمه ترگمان]این توپ laird است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lug body available with ISO flange dimensions and metric bolt hole threads.
[ترجمه گوگل]بدنه لوگ با ابعاد فلنج ISO و رزوه های سوراخ پیچ متریک موجود است
[ترجمه ترگمان]مهره ها با ابعاد flange و نخ های سوراخ قفل استاندارد موجود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The design of the plate after spring lug parts of the processing order of the processes and some special fixture design.
[ترجمه گوگل]طراحی صفحه پس از فنر قطعات به منظور پردازش فرآیندها و برخی از طراحی فیکسچر خاص
[ترجمه ترگمان]طراحی صفحه بعد از بهار بخش هایی از ترتیب پردازش فرایندها و برخی طراحی fixture خاص را بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lug valves can be specified with threaded or thru hole bolting.
[ترجمه گوگل]دریچه های لنگه را می توان با پیچ و مهره رزوه دار یا سوراخ دار مشخص کرد
[ترجمه ترگمان]شیرها را می توان با پیچ کردن پیچ و یا پیچ راهرو واقعی مشخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This paper introduces a lug mantle and solution of bottom protuberance.
[ترجمه گوگل]این مقاله یک مانتو لوگ و محلول برآمدگی پایین را معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله به معرفی یک پوشش و راه حل of پایینی می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We carried him by the lug and the horn before a justice of the peace.
[ترجمه گوگل]ما او را با خرطوم و شاخ در برابر قاضی صلح حمل کردیم
[ترجمه ترگمان]مهره ها و بوق را قبل از اجرای عدالت آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گوش پوش (اسم)
lug, earmuff

پس زدن دهنه اسب (اسم)
lug

گوشک (اسم)
lug, mumps, parotitis

دیرک (اسم)
lug, pole, pillar, mast

قالب زدن (اسم)
lug

هر عضو جلو امده چیزی (اسم)
lug

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

اویزه (اسم)
appendix, lug, pendant

کودن (اسم)
lug, birdbrain, hammerhead, midget, dunce, dunderhead, ninny, witling

ادم کله خر (اسم)
lug, bonehead, jackass

بزور کشیدن (فعل)
drag, lug

کشیدن و بردن (فعل)
lug

گنجانیدن (فعل)
lug

تخصصی

[سینما] بست
[عمران و معماری] قلاب - گوشواره - گیره - میله
[زمین شناسی] موج شکن اصلی- قلاب -گوشواره -گیره

انگلیسی به انگلیسی

• act of pulling, hauling; act of carrying; handle; projection by which something is held or supported; projecting part that supplies traction; awkward or clumsy person; ear (slang); rectangular sail; wooden box for transporting fruits and vegetables
pull, drag; carry with effort; operate poorly, hesitate or jerk due to strain; insert irrelevant material into a conversation
if you lug a heavy object somewhere, you carry it there with difficulty; an informal word.

پیشنهاد کاربران

زبانه، خار، ترمینال ( سر ) باتری
در موارد صنعتی و عمرانی عمدتا معنی قلاب و گیره رو میده
lug ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: دنده 1
تعریف: هریک از آج های پهنی که در عرض رویه قرار دارند و توان کشانش تایر را افزایش می دهند
کشیدن و بردن , گنجانیدن
I'm pretty tired from lugging the tress around
من بخاطر کندن و بردن درخت ها واقعاً خسته ام

بپرس