صفت ( adjective )
حالات: luckier, luckiest
مشتقات: luckiness (n.)
حالات: luckier, luckiest
مشتقات: luckiness (n.)
• (1) تعریف: resulting from or having good fortune.
• مترادف: blessed, fortunate, happy, providential
• متضاد: hapless, luckless, poor, unfortunate, unlucky
• مشابه: auspicious, fortuitous, opportune, propitious
• مترادف: blessed, fortunate, happy, providential
• متضاد: hapless, luckless, poor, unfortunate, unlucky
• مشابه: auspicious, fortuitous, opportune, propitious
- It was lucky that an ambulance was near.
[ترجمه Zahra] خوش شانس بود که امبولانس به سرعت میامد|
[ترجمه zhale] او خوش شانس بود که امبلانس نزدیک بود|
[ترجمه امیر] خوش شانس بود که آمبولانس نزدیک ما بود|
[ترجمه kimia] خوش شانس بود که امبولانس بهش نزدیک بود|
[ترجمه Pooya moein ] او شانس اورد که یک آمبولانس نزدیک بود .|
[ترجمه Tahmineh] او خوش شانس بود که یک آمبولانس نزدیک بود|
[ترجمه گوگل] خوشبختانه آمبولانس نزدیک بود[ترجمه ترگمان] شانس آوردیم که آمبولانس نزدیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're a lucky man to have a wonderful family and a job that you love.
[ترجمه گوگل] شما مرد خوش شانسی هستید که یک خانواده عالی و شغلی دارید که دوست دارید
[ترجمه ترگمان] تو مرد خوش شانسی هستی که یک خانواده عالی و شغلی داری که تو دوستش داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو مرد خوش شانسی هستی که یک خانواده عالی و شغلی داری که تو دوستش داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: believed to bring good fortune.
• مشابه: charmed, magic, magical
• مشابه: charmed, magic, magical
- Seven is my lucky number.
[ترجمه کیمیا] عددهفت شماره شانس منه|
[ترجمه نگین] عدد هفت عدد شانس من است .|
[ترجمه گوگل] هفت عدد شانس من است[ترجمه ترگمان] هفت تا شماره شانس منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wears his lucky socks at every game.
[ترجمه گوگل] او در هر بازی جوراب های خوش شانس خود را می پوشد
[ترجمه ترگمان] اون جورابای خوش شانسی خودش رو تو هر بازی می پوشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون جورابای خوش شانسی خودش رو تو هر بازی می پوشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید