اسم ( noun )
• (1) تعریف: the supposed force behind the apparently causeless or random occurrence of an event or events; fortune; chance.
• مترادف: chance, fortuity, fortune, happenstance
• مشابه: accident, coincidence, destiny, draw, fate, fluke, hazard, kismet, lot, serendipity
• مترادف: chance, fortuity, fortune, happenstance
• مشابه: accident, coincidence, destiny, draw, fate, fluke, hazard, kismet, lot, serendipity
- It was luck that brought them to that place at the same time.
[ترجمه A.A] شانسی بود که همزمان آنها را بردند به آن محل|
[ترجمه گوگل] این شانس بود که آنها را همزمان به آن مکان آورد[ترجمه ترگمان] شانسی بود که آن ها را در همان زمان به آن مکان کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: good fortune; success.
• مترادف: fortune, success
• متضاد: misfortune
• مشابه: felicity, prosperity
• مترادف: fortune, success
• متضاد: misfortune
• مشابه: felicity, prosperity
- Have you had luck in your search?
[ترجمه گوگل] آیا در جستجوی خود شانس داشتید؟
[ترجمه ترگمان] آیا در جست و جوی تو موفق بوده ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا در جست و جوی تو موفق بوده ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید