lucidity

/luːˈsɪdɪti//luːˈsɪdɪti/

معنی: روشن بینی، وضوح، روشنی، اشکاری، دوره سلامتی و هوشیاری، شفاف بودن
معانی دیگر: روشنی، وضوح، اشکاری، دوره سلامتی وهوشیاری، روشن بینی، شفاف بودن

جمله های نمونه

1. His writings were marked by an extraordinary lucidity and elegance of style.
[ترجمه گوگل]نوشته های او با شفافیت و ظرافت سبک فوق العاده مشخص شده بود
[ترجمه ترگمان]نوشته های او با وضوح فوق العاده و زیبایی سبک نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is possible to express with lucidity the most subtle reflections.
[ترجمه گوگل]می توان با شفافیت ظریف ترین بازتاب ها را بیان کرد
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که با روشن بینی دقیق ترین نظریات را بیان کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her quiet lucidity startled him, but did not mislead him into thinking her insensible.
[ترجمه گوگل]شفافیت آرام او او را مبهوت کرد، اما او را گمراه نکرد تا او را غیرمعقول بداند
[ترجمه ترگمان]روشن بینی آرام او او را از جا پراند، اما او را گمراه نکرد و به فکر فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All Patients start with Fatigue 5 and Lucidity Memory however, always begins at
[ترجمه گوگل]همه بیماران با خستگی 5 و حافظه شفافیت شروع می‌کنند، اما همیشه از آن شروع می‌شود
[ترجمه ترگمان]همه بیماران با خستگی ۵ و حافظه Lucidity شروع می شوند، هر چند که همیشه شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. So clean, the lucidity that is so again!
[ترجمه گوگل]خیلی تمیز، شفافیت که دوباره همینطور است!
[ترجمه ترگمان]خیلی تمیز و شفاف بود که باز هم روشن شد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lucidity has been honest and continued intention.
[ترجمه گوگل]شفافیت قصد صادقانه و مستمری داشته است
[ترجمه ترگمان]lucidity صادق بوده و به قصد ادامه داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The picture would become clear lucidity while only adjusting good focal distance, this embodied the strength that the concentration has.
[ترجمه گوگل]در حالی که فقط فاصله کانونی خوب تنظیم می شود، تصویر شفافیت واضحی پیدا می کند، این قدرت تمرکز را تجسم می بخشد
[ترجمه ترگمان]این تصویر به وضوح روشن خواهد شد، در حالی که تنها فاصله کانونی خوب را تنظیم می کند، این منجر به قدرتی می شود که تمرکز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It insists upon one's performing an act of lucidity as one performs an act of faith.
[ترجمه گوگل]اصرار دارد که فرد عملی شفاف انجام دهد همانطور که یک عمل ایمانی انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]او اصرار دارد که یک عمل روشن را انجام دهد، به طوری که انسان عمل ایمان را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pain had lessened in the night, but so had his lucidity.
[ترجمه گوگل]درد در شب کمتر شده بود، اما وضوح او نیز کاهش یافته بود
[ترجمه ترگمان]درد در شب کم تر شده بود، اما حالا هم روشن بینی او را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Whatever musings had abstracted me from the charms of the city fled before the lucidity of that long-drawn-out instant of disaster.
[ترجمه گوگل]هر چیزی که مرا از جذابیت های شهر انتزاع کرده بود، قبل از شفافیت آن لحظه طولانی مدت فاجعه فرار کرد
[ترجمه ترگمان]هر فکری که به ذهنم خطور کرده بود از زیبایی آن شهر در حال فرار بود، قبل از اینکه به روشنی آن لحظه طولانی - کشیده شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Horta still lifes show the same combination of complexity and lucidity.
[ترجمه گوگل]طبیعت بی جان هورتا همان ترکیبی از پیچیدگی و شفافیت را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]طبیعت بی جان هنوز هم همان ترکیب از پیچیدگی و lucidity را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Like all her writings, Children's Minds combines great clarity and lucidity of expression with original and rigorous thought.
[ترجمه گوگل]مانند تمام نوشته‌های او، ذهن کودکان وضوح و شفافیت بیان را با اندیشه‌های بدیع و دقیق ترکیب می‌کند
[ترجمه ترگمان]همانند تمامی نوشته های او، ذهن های کودکان، وضوح و شفافیت عالی بیان را با تفکر اصلی و سخت ترکیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What he has to say is expressed in prose of exceptional lucidity and grace.
[ترجمه گوگل]آنچه او برای گفتن دارد در نثری با شفافیت و ظرافت استثنایی بیان شده است
[ترجمه ترگمان]چیزی که باید بگوید به نثر روشن و grace است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Solely the balance between evidence and lyricism can allow us to achieve simultaneously emotion and lucidity.
[ترجمه گوگل]صرفاً تعادل بین شواهد و غزل می تواند به ما اجازه دهد که همزمان به احساسات و شفافیت دست یابیم
[ترجمه ترگمان]ایجاد تعادل بین مدارک و شاعرانه می توانند به ما اجازه دهند که به طور همزمان به احساسات و هوشیاری خود دست پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن بینی (اسم)
perspective, clairvoyance, lucidity, perspicuity

وضوح (اسم)
light, clarification, lucidity, perspicuity, clarity

روشنی (اسم)
clarification, shine, irradiance, irradiancy, lucidity, perspicuity, clarity, expressiveness, glim

اشکاری (اسم)
flagrance, flagrancy, lucidity, exposure

دوره سلامتی و هوشیاری (اسم)
lucidity

شفاف بودن (اسم)
lucidity

انگلیسی به انگلیسی

• intelligibility; sanity; transparency; radiance, brightness

پیشنهاد کاربران

1. free from obscurity and easy to understand; the comprehensibility of clear expression
2. a state of mind that is clear and free from confusion
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : lucidity
✅️ صفت ( adjective ) : lucid
✅️ قید ( adverb ) : lucidly
شفافیت

بپرس