فعل گذرا ( transitive verb )حالات: lubricates, lubricating, lubricated
• : تعریف: to coat or supply with a lubricant. • مشابه: dope, grease, oil
فعل ناگذر ( intransitive verb )مشتقات: lubrication (n.), lubricator (n.)
• : تعریف: to lubricate something.
جمله های نمونه
1. The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week.
[ترجمه گوگل]چرخ های حجیم قطار راه آهن باید هر هفته روغن کاری شوند [ترجمه ترگمان]چرخ های بزرگ قطار باید هر هفته تمرین کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. A large quantity of grease is needed to lubricate an airplane engine.
[ترجمه گوگل]برای روغن کاری موتور هواپیما به مقدار زیادی گریس نیاز است [ترجمه ترگمان]مقدار زیادی روغن مورد نیاز برای ساخت یک موتور هواپیما مورد نیاز است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. When a watch is lubricated, it keeps more accurate time.
[ترجمه گوگل]وقتی ساعت روغن کاری می شود، زمان دقیق تری را نگه می دارد [ترجمه ترگمان]زمانی که یک ساعت روغن کاری می شود، زمان دقیق تری را نگه می دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Mineral oils are used to lubricate machinery.
[ترجمه گوگل]روغن های معدنی برای روانکاری ماشین آلات استفاده می شود [ترجمه ترگمان]روغن های معدنی برای تولید ماشین آلات استفاده می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Lubricate all moving parts with grease.
[ترجمه فرامرز] تمام بخش های متحرک را با گریس روغن کاری کنید
|
[ترجمه گوگل]تمام قسمت های متحرک را با گریس روغن کاری کنید [ترجمه ترگمان] همه جا رو با روغن عوض می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Franklin's task was to lubricate the discussions with the French.
[ترجمه گوگل]وظیفه فرانکلین این بود که بحث ها را با فرانسوی ها روان کند [ترجمه ترگمان]وظیفه فرانکلین to مباحثات با فرانسویان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I had seen Father lubricate it.
[ترجمه گوگل]دیده بودم که پدر آن را روغن کاری می کرد [ترجمه ترگمان]پدر را دیدم که این کار را کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. As a result, he was forced to lubricate the watch.
[ترجمه گوگل]در نتیجه مجبور شد ساعت را روغن کاری کند [ترجمه ترگمان]در نتیجه مجبور شد ساعت را به کار ببرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Usage: lubricate cutter before starting work, lubricate it every one hour.
[ترجمه گوگل]روش استفاده: قبل از شروع کار کاتر را روغن کاری کنید، هر یک ساعت یکبار آن را روغن کاری کنید [ترجمه ترگمان]کاربرد: lubricate cutter قبل از شروع کار، هر ساعت از آن استفاده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The oil best calculated to lubricate the political machine was the loot that it received.
[ترجمه گوگل]بهترین روغنی که برای روغن کاری ماشین سیاسی محاسبه شد، غنیمتی بود که دریافت کرد [ترجمه ترگمان]The که برای lubricate دستگاه سیاسی محاسبه شده بود، the بود که دریافت می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Semimetal Brake Materialsconsist of reinforcing fiber, friction element, lubricate element and polymer.
[ترجمه گوگل]مواد ترمز نیمه فلزی از فیبر تقویت کننده، عنصر اصطکاک، عنصر روان کننده و پلیمر تشکیل شده است [ترجمه ترگمان]Semimetal ترمز برای تقویت الیاف، عنصر اصطکاک، عنصر lubricate و پلیمر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Do not use emollients or oils to lubricate the skin.
[ترجمه گوگل]از نرم کننده ها یا روغن ها برای روان سازی پوست استفاده نکنید [ترجمه ترگمان]از emollients و یا روغن برای تمیز کردن پوست استفاده نکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. All molluscous animals secrete a mucous fluid to lubricate the skin.
[ترجمه گوگل]همه جانوران نرم تن مایع مخاطی ترشح می کنند تا پوست را روان کنند [ترجمه ترگمان]همه حیوانات molluscous مایع mucous را ترشح می کنند تا پوست را تمیز کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Guide by nylon slide, lubricate well, lifting up and down stable.
[ترجمه گوگل]با اسلاید نایلونی هدایت کنید، به خوبی روغن کاری کنید، پایدار را بالا و پایین کنید [ترجمه ترگمان]Guide با slide نایلونی شکل می گیرد و به خوبی بالا و پایین می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Be applicable to need equal pressure to lubricate adipose machine an electricity an equipments specially.
[ترجمه گوگل]برای روانکاری ماشین چربی و برق و تجهیزات مخصوصاً برای نیاز به فشار مساوی قابل اعمال باشد [ترجمه ترگمان]برای نیاز به فشار برابر برای lubricate ماشین بافت چربی، به طور خاص، نیاز به فشار برابر داشته باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Lubricate of main bearing is ensured by oil supply interlock system.
[ترجمه گوگل]روغن کاری یاتاقان اصلی توسط سیستم اینترلاک تامین روغن تضمین می شود [ترجمه ترگمان]استفاده از یاتاقان ¬ های اصلی با سیستم interlock تامین نفت تضمین می ¬ شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Clean or replace the diaphragm and lubricate the stem, if necessary.
[ترجمه گوگل]دیافراگم را تمیز یا تعویض کنید و در صورت لزوم ساقه را روغن کاری کنید [ترجمه ترگمان]در صورت لزوم دیافراگم را تمیز یا تعویض کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Songs and laughter lubricate the biological clock.
[ترجمه گوگل]آهنگ ها و خنده ها ساعت بیولوژیکی را روان می کنند [ترجمه ترگمان]ترانه و خنده ساعت زیستی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
چرب کردن (فعل)
baste, lubricate, grease, dub, liquor
روغن زدن (فعل)
lubricate, grease
روان کردن (فعل)
smooth, lubricate
لیز کردن (فعل)
lubricate
تخصصی
[عمران و معماری] روانکاری [مهندسی گاز] روغن کاری کردن
انگلیسی به انگلیسی
• apply a lubricant, oil, grease; cause to be slippery; act as a lubricant if you lubricate part of a machine, you put oil onto it to make it move smoothly.
پیشنهاد کاربران
۱. روغن کاری کردن. روغن زدن ۲. نرم کردن. روان کردن ۲. آسان کردن. تسهیل کردن مثال: The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week. چرخهای بزرگ قطار باید هر هفته روغن کاری بشود.