lubricant

/ˈluːbrəkənt//ˈluːbrɪkənt/

معنی: روغن، چرب کننده، چرب کننده، روان سازنده، لینت دهنده
معانی دیگر: گریس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: any material, such as oil, graphite, or grease, that is used to coat closely fitting moving parts and thereby lower friction.
صفت ( adjective )
• : تعریف: used or serving as a lubricant.

جمله های نمونه

1. Its nozzle was smeared with some kind of lubricant.
[ترجمه گوگل]نازل آن با نوعی روان کننده آغشته شده بود
[ترجمه ترگمان]nozzle با نوعی روغن چرب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sweat is the lubricant of success.
[ترجمه گوگل]عرق روان کننده موفقیت است
[ترجمه ترگمان] عرق، چرب کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I think humor is a great lubricant for life.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شوخ طبعی یک روان کننده عالی برای زندگی است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم شوخ طبعی، یک روان کننده بسیار عالی برای زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sections are lapped using paraffin oil as a lubricant.
[ترجمه گوگل]بخش ها با استفاده از روغن پارافین به عنوان روان کننده پوشش داده می شوند
[ترجمه ترگمان]بخش هایی از روغن پارافین به عنوان روان کننده در جریان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They were an adjunct to and lubricant for existing activities rather than part of the supplanting of a traditional culture.
[ترجمه گوگل]آنها به جای بخشی از جایگزینی فرهنگ سنتی، مکمل و روان کننده فعالیت های موجود بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به جای اینکه بخشی از جایگزینی یک فرهنگ سنتی باشند، برای فعالیت های موجود قراردادی و lubricant بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Silicone lubricant enhances recovery of nucleic acids after phenol-chloroform extraction Phenol-chloroform extraction is a major step in the purification of nucleic acids.
[ترجمه گوگل]روان کننده سیلیکون بازیابی اسیدهای نوکلئیک را پس از استخراج فنل-کلروفرم افزایش می دهد استخراج فنل-کلروفرم یک گام مهم در خالص سازی اسیدهای نوکلئیک است
[ترجمه ترگمان]روغن Silicone بهبود اسیده ای نوکلئیک را بعد از استخراج فنول - کلروفرم - کلروفرم، افزایش می دهد و استخراج کلروفرم، یک گام مهم در خالص سازی اسیده ای نوکلییک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That all-important task acts as a social lubricant, minimizing frictions.
[ترجمه گوگل]این وظیفه بسیار مهم به عنوان یک روان کننده اجتماعی عمل می کند و اصطکاک را به حداقل می رساند
[ترجمه ترگمان]این کار مهم است که به عنوان یک روان کننده اجتماعی عمل می کند و frictions را به حداقل می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The technology characteristics of the lubricant continuous denitrogenation process is described.
[ترجمه گوگل]ویژگی های فن آوری فرآیند نیتروژن زدایی مداوم روان کننده شرح داده شده است
[ترجمه ترگمان]ویژگی های تکنولوژی فرآیند denitrogenation پیوسته lubricant شرح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Because the new semifluid open gear lubricants generally don't include a solvent, the lubricant won't thicken like the old solvent cutback type products.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که روان کننده های دنده باز نیمه سیال جدید معمولاً شامل حلال نمی شوند، روان کننده مانند محصولات قدیمی از نوع کاهش دهنده حلال غلیظ نمی شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که مواد روانکار جدید دارای یک حلال نیستند، روغن مانند محصولات نوع حلال با حلال بالا، ضخیم نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It also analyzes the application of this lubricant in the warm extrusion.
[ترجمه گوگل]همچنین کاربرد این روان کننده در اکستروژن گرم را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه ترگمان]این روش همچنین کاربرد این روان کننده در فرآیند خوردگی گرم را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The lubricant monitoring index serials are also set-up in terms of the common lubrication conditions of the pressurization units.
[ترجمه گوگل]سریال های شاخص مانیتورینگ روان کننده نیز از نظر شرایط روانکاری رایج واحدهای تحت فشار تنظیم می شوند
[ترجمه ترگمان]serials شاخص نظارت بر روغن همچنین از نظر شرایط روغنکاری مشترک واحدهای pressurization تنظیم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But in the practical engineering problems, the lubricant entrainment sometimes corresponds with the major axis of the ellipse, and is sometimes at an angle to the minor axis .
[ترجمه گوگل]اما در مسائل مهندسی عملی، حباب روان کننده گاهی با محور اصلی بیضی مطابقت دارد و گاهی با محور فرعی زاویه دارد
[ترجمه ترگمان]اما در مسایل مهندسی عملی، پیوستگی lubricant گاهی با محور اصلی بیضی مرتبط است و گاهی در زاویه ای به محور فرعی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A lubricant formulation to reduce wear and prolong die life is developed.
[ترجمه گوگل]یک فرمول روان کننده برای کاهش سایش و افزایش عمر قالب ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]تدوین یک روغن روان کننده برای کاهش فرسایش و طول عمر طولانی توسعه یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Synovial fluid : A viscous fluid acts as lubricant, reducing friction between the bones and acting as a shock absorbent.
[ترجمه گوگل]مایع سینوویال: یک مایع چسبناک به عنوان روان کننده عمل می کند، اصطکاک بین استخوان ها را کاهش می دهد و به عنوان یک ضربه گیر عمل می کند
[ترجمه ترگمان]سیال synovial: یک مایع لزج به عنوان روان کننده عمل می کند و اصطکاک بین استخوان ها را کاهش می دهد و بعنوان جاذب ضربه عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. New type food grade screw compressor lubricant can choose gather alpha olefins synthetic oil.
[ترجمه گوگل]نوع جدید روان کننده کمپرسور پیچ درجه مواد غذایی می تواند روغن مصنوعی آلفا اولفین را انتخاب کند
[ترجمه ترگمان]type نوع جدید مواد غذایی، lubricant کمپرسور را می توان برای جمع آوری نفت خام با استفاده از روغن ترکیبی انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روغن (اسم)
butter, unction, ointment, grease, unguent, oil, lubricant, ghee

چرب کننده (اسم)
lubricant

چرب کننده (صفت)
lubricant

روان سازنده (صفت)
lubricant

لینت دهنده (صفت)
lubricant

تخصصی

[خودرو] روانکار
[شیمی] روان کننده، گریس، لیزابه، روغن شیشه، روغن موتور
[عمران و معماری] روغن - لیزانه
[مهندسی گاز] نرم کننده، روان کننده
[نساجی] روان کننده - چرب کننده - روغن ماشین
[ریاضیات] روان کننده، نرم کننده، چرب کننده، روانساز
[پلیمر] روان کننده

انگلیسی به انگلیسی

• substance which is often applied to machinery to reduce friction (i.e. grease or oil); someone or something that reduces friction or tension
a lubricant is a substance such as oil which you put on the surfaces or parts of a machine to make the parts move smoothly.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : lubricate
✅️ اسم ( noun ) : lubrication / lubricant
✅️ صفت ( adjective ) : lubricious
✅️ قید ( adverb ) : lubriciously
روان ساز
روغن
روان کننده
😘
روان کننده
lubricant ( علوم دارویی )
واژه مصوب: روان ساز 2
تعریف: هر ماده ای که سطحی را نرم و لغزنده کند

بپرس