lowly

/ˈloʊli//ˈləʊli/

معنی: پست، بی ادب، عاری از خیال، افتاده، صغیر، دون، بطور پست
معانی دیگر: وابسته به یا در خور مقام پایین، دونپایه، کم رتبه، با حقارت، سربه زیر(انه)، متواضعانه، با فروتنی، فروتن، با خم شدن بسیار، با پستی، پست فطرتانه، با فرومایگی، بد جنسانه، با صدای آهسته، با آوای کوتاه، یواش، بی ارزش، ناچیز، خوار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: lowlier, lowliest
(1) تعریف: low in position or manner of living.
مترادف: common, humble, menial
متضاد: aristocratic, elevated, exalted, grand, highborn
مشابه: baseborn, ignoble, inferior, low, lowborn, mean, modest, plebeian, servile, simple, unassuming, unpretentious

- Her parents broke off with her when she married a lowly servant.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش زمانی که او با یک خدمتکار حقیر ازدواج کرد از او جدا شدند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش وقتی با یک خدمتکار حقیر ازدواج کرد با او از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new immigrants had lowly lives, working for little pay and living in tenements without running water.
[ترجمه وایبی] مهاجران جدید زندگی حقیرانه ای داشته و با دستمزد پایین کار می کردند و در مجتمع های شلوغ فاقد آب لوله کشی زندگی میکردند.
|
[ترجمه گوگل] مهاجران جدید زندگی پستی داشتند، با دستمزد کمی کار می کردند و در خانه های بدون آب زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] مهاجران جدید زندگی lowly داشتند، برای حقوق ناچیزی کار می کردند و در خانه های اجاره ای، بدون آب جاری زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: humble in nature, as a dwelling.
مترادف: homespun, humble
متضاد: grandiose, high
مشابه: abject, mean, modest, plain, plebeian, simple, sorry, unassuming, unpretentious, wretched

- She was living in lowly surroundings now, but at least she was no longer homeless.
[ترجمه گوگل] او اکنون در محیطی پست زندگی می کرد، اما حداقل دیگر بی خانمان نبود
[ترجمه ترگمان] او حالا در محیط کوچک زندگی می کرد، اما حداقل او بی خانمان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: lowliness (n.)
(1) تعریف: in a low manner or position.
مترادف: low
مشابه: down

- lowly placed
[ترجمه گوگل] پست
[ترجمه ترگمان] پست فرود آمد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: quietly.
مترادف: low, softly
مشابه: quietly

- Play the music more lowly.
[ترجمه گوگل] موسیقی را پایین تر پخش کنید
[ترجمه ترگمان] موزیک رو کم تر اجرا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a lowly employee
یک کارمند دونپایه

2. he bowed lowly before her
با فرومایگی جلو او خم شد.

3. they were taught to be lowly
به آنها آموخته بودند که فروتن باشند.

4. i invited them to partake of our lowly fare
از آنها دعوت کردم که در خوراک محقرانه ی ما سهیم شوند.

5. He took a lowly job in an insurance firm.
[ترجمه گوگل]او شغلی پست در یک شرکت بیمه گرفت
[ترجمه ترگمان]او شغل کوچکی در شرکت بیمه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't think so lowly of yourself.
[ترجمه گوگل]اینقدر در مورد خودت حقیر فکر نکن
[ترجمه ترگمان]خیلی به خودت فکر نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A number of trades, previously thought of as lowly ones, began to receive more attention.
[ترجمه گوگل]تعدادی از معاملات که قبلا به عنوان معاملات پست تصور می شدند، توجه بیشتری را به خود جلب کردند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از حرفه های که قبلا به عنوان افراد پست به حساب می آمدند توجه بیشتری را به خود جلب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How should I know? I'm just a lowly employee.
[ترجمه گوگل]چگونه باید بدانم؟ من فقط یک کارمند حقیر هستم
[ترجمه ترگمان]از کجا بدونم؟ من فقط یک کارمند ساده هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a lowly assistant gardener.
[ترجمه گوگل]او یک دستیار باغبان حقیر بود
[ترجمه ترگمان]او یک باغبان حقیر و حقیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Back at the Glen, he qualified a lowly thirteenth and his rear suspension went on lap four.
[ترجمه گوگل]در بازگشت به گلن، او یک سیزدهم پایین را کسب کرد و سیستم تعلیق عقب او در دور چهارم رفت
[ترجمه ترگمان]او به سمت گلن برگشت و گفت که او یک سال سیزدهم بود و پشت سر او چهار پا ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Huckle and Lowly must do chores, in the form of reading, letter recognition and alphabet problems.
[ترجمه گوگل]هاکل و لولی باید کارهایی مانند خواندن، تشخیص حروف و مشکلات الفبا را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]Huckle و lowly باید انجام دهند، به شکل خواندن، تشخیص حرف و مشکلات الفبا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The young, the bold, the lowly paid and overworked, acknowledged him as their spiritual leader.
[ترجمه گوگل]جوان، جسور، کم دستمزد و کار زیاد، او را به عنوان رهبر معنوی خود تصدیق کردند
[ترجمه ترگمان]جوان، جسور، با دست مزد پایین و بیش از حد، او را به عنوان رهبر معنوی خود پذیرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some parasites admit their lowly status and creep into the body of their host.
[ترجمه گوگل]برخی از انگل ها به وضعیت پست خود اعتراف می کنند و در بدن میزبان خود خزش می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی انگل شان شان را تصدیق می کنند و به بدن میزبان خود می خزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It tells of a lowly and insignificant civil servant Poprischin, who falls in love with his boss's beautiful daughter Sophie.
[ترجمه گوگل]داستان درباره یک کارمند دولتی پست و بی‌اهمیت پوپریشین است که عاشق دختر زیبای رئیسش سوفی می‌شود
[ترجمه ترگمان]این فیلم از یک مستخدم کشوری کوچک و کم اهمیت به نام Poprischin می گوید که عاشق دختر زیبای رئیسش، سوفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Huckle Cat and Lowly Worm travel around Busytown trying to restore stories to the looted story van.
[ترجمه گوگل]Huckle Cat و Lowly Worm در اطراف Busytown سفر می کنند و سعی می کنند داستان ها را به ون داستان غارت شده بازگردانند
[ترجمه ترگمان]Huckle Cat و lowly کرم در اطراف Busytown سفر می کنند و تلاش می کنند تا داستان هایی را به داستان غارت شده ون احیا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

بی ادب (صفت)
lowly, coarse, rude, lowbrow, barbaric, impolite, irreverent, uncivil, indecorous, discourteous, brusque, plebeian, ill-bred, uncivilized, ill-mannered, irrespective, unmannered

عاری از خیال (صفت)
lowly, earthy, heavy-footed

افتاده (صفت)
lowly, modest, meek, flagging, low, elliptic, fallen, unassuming

صغیر (صفت)
lowly, minor, underage, junior, lesser

دون (صفت)
vile, poor, lowly, small, ribald, sordid, servile, shabby

بطور پست (قید)
lowly

انگلیسی به انگلیسی

• humble, modest, meek; poor, humble in station or condition; plain, simple
meekly, modestly; humbly; in a low position
something that is lowly is low in rank, status, or importance.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: به پَستی

⚫ نگارش به خط لاتین: Bepasty

⚫ آمیخته از: پَست ( low ) و �به - ‍ی� ( ly )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

بی ارزش
lowly lead
سرب بی ارزش
دون پایه
خرده پا

بپرس