صفت ( adjective )
حالات: lowlier, lowliest
حالات: lowlier, lowliest
• (1) تعریف: low in position or manner of living.
• مترادف: common, humble, menial
• متضاد: aristocratic, elevated, exalted, grand, highborn
• مشابه: baseborn, ignoble, inferior, low, lowborn, mean, modest, plebeian, servile, simple, unassuming, unpretentious
• مترادف: common, humble, menial
• متضاد: aristocratic, elevated, exalted, grand, highborn
• مشابه: baseborn, ignoble, inferior, low, lowborn, mean, modest, plebeian, servile, simple, unassuming, unpretentious
- Her parents broke off with her when she married a lowly servant.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش زمانی که او با یک خدمتکار حقیر ازدواج کرد از او جدا شدند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش وقتی با یک خدمتکار حقیر ازدواج کرد با او از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش وقتی با یک خدمتکار حقیر ازدواج کرد با او از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new immigrants had lowly lives, working for little pay and living in tenements without running water.
[ترجمه وایبی] مهاجران جدید زندگی حقیرانه ای داشته و با دستمزد پایین کار می کردند و در مجتمع های شلوغ فاقد آب لوله کشی زندگی میکردند.|
[ترجمه گوگل] مهاجران جدید زندگی پستی داشتند، با دستمزد کمی کار می کردند و در خانه های بدون آب زندگی می کردند[ترجمه ترگمان] مهاجران جدید زندگی lowly داشتند، برای حقوق ناچیزی کار می کردند و در خانه های اجاره ای، بدون آب جاری زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: humble in nature, as a dwelling.
• مترادف: homespun, humble
• متضاد: grandiose, high
• مشابه: abject, mean, modest, plain, plebeian, simple, sorry, unassuming, unpretentious, wretched
• مترادف: homespun, humble
• متضاد: grandiose, high
• مشابه: abject, mean, modest, plain, plebeian, simple, sorry, unassuming, unpretentious, wretched
- She was living in lowly surroundings now, but at least she was no longer homeless.
[ترجمه گوگل] او اکنون در محیطی پست زندگی می کرد، اما حداقل دیگر بی خانمان نبود
[ترجمه ترگمان] او حالا در محیط کوچک زندگی می کرد، اما حداقل او بی خانمان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او حالا در محیط کوچک زندگی می کرد، اما حداقل او بی خانمان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: lowliness (n.)
مشتقات: lowliness (n.)
• (1) تعریف: in a low manner or position.
• مترادف: low
• مشابه: down
• مترادف: low
• مشابه: down
- lowly placed
• (2) تعریف: quietly.
• مترادف: low, softly
• مشابه: quietly
• مترادف: low, softly
• مشابه: quietly
- Play the music more lowly.
[ترجمه گوگل] موسیقی را پایین تر پخش کنید
[ترجمه ترگمان] موزیک رو کم تر اجرا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موزیک رو کم تر اجرا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید