lowdown

/ˈloʊdaʊn//ˈləʊdaʊn/

(عامیانه) پست، فرومایه، بدگوهر، محزون، گرفته، بی دل و دماغ، (با: the - خودمانی) حقایق، راستادها، رازها، امور محرمانه، بدگوهر a lowdown rascal رذل پست فطرت محزون، بی دل و دماغ i am feeling lowdown دلم گرفته است، خوار، بی آبرو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) true and important information, esp. as opposed to what is apparent or popularly accepted (usu. prec. by the).

- What's the lowdown on her hiring policy?
[ترجمه گوگل] پایین بودن خط مشی استخدام او چیست؟
[ترجمه ترگمان] اون policy که روش استخدام کرده چی هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) nasty; mean; contemptible.
مشابه: contemptible, dastardly, lousy, mean

- a lowdown scheme
[ترجمه گوگل] یک طرح پایین آوردن
[ترجمه ترگمان] طرح مبنا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a lowdown thief
[ترجمه گوگل] یک دزد پست
[ترجمه ترگمان] یک دزد مبنا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a lowdown rascal
رذل پست فطرت

2. i am feeling lowdown
دلم گرفته است.

3. Ryan gave me the lowdown on the meeting.
[ترجمه مرضیه خدامی] رایان به من جزئیات و حقایق ( مطالب مورد بحث ) جلسه را داد
|
[ترجمه گوگل]رایان در جلسه به من امتیاز داد
[ترجمه ترگمان]رایان \"یه lowdown توی جلسه بهم داد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our fashion editor gives you the lowdown on winter coats for this season.
[ترجمه گوگل]ویراستار مد ما، کت های زمستانی را برای این فصل به شما ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]ویرایشگر مد ما مبنا را در مورد کت های زمستانی برای این فصل به شما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is the lowdown on the whole event of the so - called election contest.
[ترجمه گوگل]این پایین آمدن در کل رویداد موسوم به رقابت انتخاباتی است
[ترجمه ترگمان]این، مبنا بر کل رویداد رقابت به اصطلاح انتخابات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Here's the lowdown on these tasty treats: Wraps are the ideal meal for people on the go.
[ترجمه گوگل]در اینجا نکاتی در مورد این خوراکی های خوشمزه وجود دارد: روپ ها یک وعده غذایی ایده آل برای افرادی است که در حال حرکت هستند
[ترجمه ترگمان]در اینجا مبنا در مورد این خوراکی های خوش مزه آورده شده است: Wraps غذای ایده آل برای افراد در حال حاضر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The witness gave the police the lowdown on what happened at the party, but when the police arrived at the shelter, the assassinator had absconded.
[ترجمه گوگل]شاهد به پلیس در مورد آنچه در مهمانی رخ داده بود اطلاع داد، اما زمانی که پلیس به پناهگاه رسید، قاتل متواری شده بود
[ترجمه ترگمان]شاهد به پلیس مبنا را در مورد آنچه که در حزب رخ داد، داد، اما هنگامی که پلیس به پناه گاه رسید، assassinator گریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Here we give the lowdown on Sinai's other resorts.
[ترجمه گوگل]در اینجا ما به سایر استراحتگاه های سینا اشاره می کنیم
[ترجمه ترگمان]در اینجا به the دیگر در مورد سایر تفرجگاه ها می پردازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Times Money gives you the lowdown on unit trusts and how they work What is a unit trust?
[ترجمه گوگل]Times Money به شما اطلاعات مربوط به واحدهای تراست و نحوه عملکرد آنها را ارائه می دهد اعتماد واحد چیست؟
[ترجمه ترگمان]پول زمان به شما مبنا را در مورد اعتماد واحد و نحوه کار آن ها به شما می دهد؟ واحد اعتماد واحد چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Get the lowdown on testicular cancer and other testicular diseases.
[ترجمه گوگل]سرطان بیضه و سایر بیماری های بیضه را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]مبنا و اساس سرطان پروستات و سایر بیماری های پروستات را به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Get the lowdown of what's good, what's bad and what's highly entertaining on the dance floor.
[ترجمه گوگل]در پیست رقص از چیزهایی که خوب است، چه چیز بد و چه چیزهایی بسیار سرگرم کننده است، بخوبی درک کنید
[ترجمه ترگمان]- این که چه چیز خوبی است، چه چیز بدی است و چه چیز جالبی در طبقه رقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Before joining I met with a trainer who showed me around the gym and gave me the lowdown on the club's features.
[ترجمه گوگل]قبل از پیوستن، با یک مربی ملاقات کردم که اطراف باشگاه را به من نشان داد و ویژگی های باشگاه را به من نشان داد
[ترجمه ترگمان]قبل از پیوستن به من با یک مربی ملاقات کردم که مرا در سالن ورزش نشان داد و مبنا و اساس ویژگی های باشگاه را به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After he departed Warsaw, Clemens went so far as to consult a fortuneteller in New Orleans, one Madame Caprell, from whom he sought the lowdown on his prospects for rekindling the romance.
[ترجمه گوگل]پس از خروج او از ورشو، کلمنس تا آنجا پیش رفت که با یک فالگیر در نیواورلئان، یکی از مادام کاپرل، مشورت کرد، که از او به دنبال کاهش چشم اندازهای خود برای احیای دوباره عشق بود
[ترجمه ترگمان]Clemens بعد از آن که ورشو را ترک کرد، Clemens رفت تا با یک پیشگو در نیواورلئان مشورت کند، یکی از آن ها خانم Caprell بود که به دنبال آن lowdown می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'T do what they said Terrifying Tudors From the good times to the gory times, a lowdown on Tudor England.
[ترجمه گوگل]آنچه را که می‌گفتند انجام دهید تودورهای وحشتناک از روزهای خوب تا زمان‌های بد، یک فرورفتگی در انگلستان تودور
[ترجمه ترگمان]آن ها آنچه را که می گفتند، از زمان های خوب به دوران خونین، به عنوان مبنا در دوران Tudor انگلستان انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• truth, bare facts; inside information
base, mean, heinous
if you have the low-down on something, you know all the important information about it; used in informal english.
low-down also means dishonest or unfair; used in informal english.

پیشنهاد کاربران

### 1. Lowdown ( Noun ) - The True Facts or Inside Information
Persian: اطلاعات محرمانه / حقایق پشت پرده
- English: "Give me the lowdown on what happened at the meeting. "
Persian: "تمام حقایق پشت پردهٔ جلسه را به من بگو. "
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
### 2. Lowdown ( Adjective ) - Unfair or Dishonest
Persian: ناجوانمردانه / کلاهبردارانه
- English: "That was a lowdown trick to play on someone. "
Persian: "این حقهٔ ناجوانمردانهای بود. "
- - -
### 3. Lowdown ( Adjective ) - Morally Degrading or Despicable
Persian: پست / فرومایه
- English: "Stealing from the poor is a lowdown act. "
Persian: "دزدیدن از فقرا کار پستی است. "
- - -
### 4. Lowdown ( Adjective ) - Sad or Depressing
Persian: غمگین / افسردهکننده
- English: "His story was really lowdown. "
Persian: "داستانش واقعاً افسردهکننده بود. "
- - -
### 5. Lowdown ( Slang ) - Stylish or Cool ( Rare Usage )
Persian: خوشاستایل / جذاب
- English: "Those shoes are lowdown!"
Persian: "این کفشها خیلی خوشاستایلند!"
| Inside information | اطلاعات محرمانه | تمام حقایق را به من بگو. |
| Unfair/dishonest | ناجوانمردانه | این حقهٔ ناجوانمردانهای بود. |
| Morally degrading | پست | دزدیدن از فقرا کار پستی است. |
| Sad/depressing | افسردهکننده | داستانش واقعاً غمگین بود. |
| Stylish ( slang ) | خوشاستایل | این کفشها خیلی جذابند! |
- - -
### Note:
- The most common usage is #1 ( inside information ) and #2 ( unfair behavior ) .
- The slang meaning ( #5 ) is rare and context - dependent.
deepseek

🔸 معادل فارسی:
اطلاعات واقعی / حقیقت پشت پرده / ماجرا / گزارش کامل
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( اطلاعات – غیررسمی ) :**
اشاره به اطلاعات واقعی یا توضیح کامل درباره ی یک موضوع.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: *Give me the lowdown on what happened yesterday. *
اصل قضیه ی دیروز رو برام بگو.
2. ** ( افشاگرانه – پشت پرده ) :**
بیان حقیقت یا جزئیات پنهان درباره ی کسی یا چیزی.
مثال: *She knows the lowdown on the company’s problems. *
او از مشکلات شرکت خبر دست اول دارد.
3. ** ( گزارشی – محاوره ای ) :**
به معنای خلاصه ی کامل یا گزارش روشن از یک وضعیت.
مثال: *Here’s the lowdown on the new policy. *
اینم گزارش کامل درباره ی سیاست جدید
- - -
🔸 مترادف ها:
truth – facts – inside story – real deal – scoop – background – information

the most important facts and information about something
اصل ماجرا را گفتن
چرت گفتن
Unfair and mean
تمام داستان
کل ماجرا
تمام اطلاعات