1. a lot of numbers with minuses and pluses in front of them
اعداد زیادی با نشان منها و جمع در جلو آنها
2. a lot of water can be retained behind dams
آب فراوانی را می توان پشت سدها اندوخت.
3. a lot of whisky is distilled in scotland
در اسکاتلند ویسکی به مقدار زیاد ساخته می شود.
4. my lot in this world
قسمت من در این جهان
5. to lot fruit for market
میوه را برای بازار طبقه بندی (خوب و بد) کردن
6. the lot
(عامیانه) همه،(به صورت) یکجا،چکی
7. a burial lot
محل دفن
8. a parking lot
جایگاه پارکینگ،ماندگاه
9. a stationery lot
یک دسته کاغذ تحریر
10. a vacant lot
یک قطعه زمین خالی
11. after a lot of arm-twisting, he agreed to go with them
پس از اعمال فشار زیاد راضی شد که با آنها برود.
12. her unhappy lot
سرنوشت ناگوار او
13. nowadays, a lot of bad writing passes under the name of poetry
این روزها بسیاری نوشته ی بدتحت عنوان شعر قالب می شود.
14. thanks a lot
خیلی سپاسگزارم.
15. thanks a lot
خیلی متشکرم،سپاس فراوان
16. the first lot of volunteers arrived
اولین گروه داوطلبان وارد شدند.
17. a fat lot
(خودمانی) بسیار کم،تقریبا هیچ
18. a whole lot (or bunch) of
(عامیانه) بسیار،فراوان،خیلی،یک عالمه
19. scot and lot
(انگلیس - سابقا) مالیات محلی (که طبق استطاعت شخص برآورد می شد)
20. a multi-level parking lot
پارکینگ چند طبقه
21. he caused a lot of mischief in our office
او در اداره ی ما دردسر زیاد به وجود آورد.
22. he has a lot of clout in the ministry
در وزارتخانه خیلی خرش می رود.
23. he has a lot of drive
او خیلی پشتکار دارد.
24. he has a lot of influence in government offices
او در ادارات دولتی نفوذ فراوان دارد.
25. he is a lot happier
او خیلی خوشحال تر است.
26. he owes a lot of money to the grocer
او پول زیادی به بقال بدهکار است.
27. he received a lot of kudos for saving a drowning child
به خاطر نجات کودکی که در حال غرق شدن بود از او تجلیل زیادی به عمل آوردند.
28. he swaggers a lot about his education
او خیلی به تحصیلات خودش می نازد.
29. he won a lot of money, only to lose it later on
او پول زیادی برد اما بعدا آن را باخت.
30. i have a lot of friends
من دوستان زیادی دارم.
31. i owe a lot to my parents
من بسیار مرهون والدینم هستم.
32. i set a lot of store by honesty
برای درستی اهمیت زیادی قایلم.
33. it takes a lot of time
خیلی وقت می گیرد.
34. love means a lot to a child
محبت برای کودک بسیار مهم است.
35. she ate a lot and waxed fatter
او خیلی خورد و چاق تر شد.
36. she bragged a lot about her children's education
خیلی درباره ی تحصیلات فرزندانش به خود می نازید.
37. she has a lot of knowledge
او دانش زیادی دارد.
38. there is a lot of money in that town
در آن شهر پولدار زیاد است.
39. there is a lot of similarity between these two poems
میان این دو شعر شباهت زیادی وجود دارد.
40. there was a lot of dirt under his fingernails
زیر ناخن هایش پر از چرک بود.
41. there's been a lot of movement in oil shares
سهام شرکت های نفتی دستخوش تغییر قیمت های زیادی شده است.
42. they spend a lot of time caring for their young
آنان وقت زیادی را صرف نگهداری از بچه های خود می کنند.
43. they spent a lot of money slicking up that old house
پول زیادی خرج نوسازی آن خانه ی قدیمی کردند.
44. to make a lot of noise
خیلی سر و صدا کردن
45. we had a lot of fun at the party
در مهمانی خیلی به ما خوش گذشت.
46. we saw a lot of horses
خیلی اسب دیدیم.
47. fall to somebody's lot (to do something)
مسئول انجام (کاری) شدن،وظیفه ی کسی شدن
48. pay scot and lot
کاملا پرداختن،تا شاهی آخر پرداخت کردن
49. throw in one's lot with somebody
سرنوشت خود را با کسی در آمیختن،شریک شدن (با کسی)
50. a plant transpires a lot more when the weather is warm
وقتی که هوا گرم است گیاه خیلی بیشتر ترا دمش می کند.
51. ali's parents made a lot of sacrifice for his education
والدین علی در راه تحصیل او فداکاری زیادی کردند.
52. he is a bad lot
آدم بدی است.
53. her father makes a lot of dough
پدرش درآمد کلانی دارد (خوب پول در می آورد).
54. his father exerted a lot of pressure on him to study
پدرش خیلی به او فشار می آورد که درس بخواند.
55. his friendship has a lot of value
دوستی او بسیار ارزش دارد.
56. his resignation caused a lot of difficulties
استعفای او دردسرهای زیادی را بوجود آورد.
57. his words had a lot of influence on the students
سخنان او تاءثیر زیادی روی شاگردان داشت.
58. i have invested a lot of time and effort in this dictionary
من کوشش و وقت زیادی را صرف نگارش این فرهنگ کرده ام.
59. i remembered you a lot in prison
در زندان خیلی به یاد تو بودم.
60. i was making a lot of noise and my mother gave me a pinch in the leg
خیلی سر و صدا می کردم و مادرم رانم را نیشگون گرفت.
61. iraj's cat sheds a lot
گربه ی ایرج خیلی پشم می ریزد.
62. it will require a lot of tact to keep her calm
آرام نگه داشتن او مستلزم تدبیر بسیار خواهد بود.
63. loneliness figures quite a lot in her conversation
تنهایی در صحبت های او کاملا به چشم می خورد.
64. quitting opium takes a lot of determination
ترک اعتیاد به تریاک اراده ی محکم می خواهد.
65. some children grizzle a lot
بعضی بچه ها خیلی ناله و زاری می کنند.
66. some tobaccos have a lot of tar and nicotine
میزان جرم و نیکوتین برخی توتون ها زیاد است.
67. tehran has changed a lot
تهران خیلی عوض شده است.
68. the government expends a lot of money for road construction
دولت پول زیادی صرف راه سازی می کند.
69. the professor had a lot of weight to throw around the village
استاد در آن دهکده نفوذ زیادی داشت.
70. there is still a lot of wear left in these tires
این تایرها خیلی بیش از این کار خواهند کرد.