loss

/ˈlɒs//lɒs/

معنی: گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار
معانی دیگر: عمل از دادن یا از دست رفتن، لاو، لطمه، صدمه، گم گشتگی، گمبود، افت، کاهش، کشته شدگان، تلفات، خسارات (جانی و مالی)، (مکانیک) حرارت یا نیروی از دست رفته، هرز، هدر رفتن، شکست (خوردن)، (بیمه) خسارت جانی و مالی قابل پرداخت از سوی شرکت، مبلغ خسارت، اتلاف درجمع تلفات، ضایعات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a defeat or failure to win.
مترادف: defeat, losing
متضاد: win
مشابه: failure, licking, maiden

(2) تعریف: a failure to keep or maintain; diminishment.
مترادف: decline, failure
مشابه: detriment, diminishment, exhaustion, forfeiture

- the car's loss of power
[ترجمه صابر حاجی] ماشین ، قدرت خود را از دست داد.
|
[ترجمه گوگل] از دست دادن قدرت ماشین
[ترجمه ترگمان] از دست دادن قدرت اتومبیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a reduction in size or amount.
مترادف: decrease, reduction
متضاد: gain
مشابه: ablation, attrition, decline, decrement, diminishment, erosion, exhaustion, shrinkage

- a loss of ten pounds
[ترجمه گوگل] کاهش ده پوندی
[ترجمه ترگمان] از دست دادن ده پوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: that which is lost; someone or something that cannot be found or is taken away.
متضاد: gain, profit
مشابه: expense, forfeiture, losings, sacrifice, wastage, waste

(5) تعریف: the act of losing.
مترادف: losing, misplacement
متضاد: acquisition, recovery
مشابه: abolition, deprivation, destruction, dissipation, dissolution, exhaustion, extinction, forfeiture, privation, removal, waste

(6) تعریف: the harm or disadvantage caused by losing or having something taken away.
مترادف: detriment
متضاد: profit
مشابه: blow, damage, disadvantage, harm, hurt, injury, wastage

جمله های نمونه

1. loss in altitude
کاسته شدن ارتفاع (فرازی)

2. loss of body heat
از دست دادن گرمای بدن

3. loss of memory is one of the signs of old age
از دست دادن حافظه یکی از نشانه های کهولت است.

4. loss of reputation
از دست دادن نام نیک

5. loss of sight
از دست رفتن بینایی

6. loss of the ship with all hands
غرق (شدن) کشتی با تمام سرنشینان

7. loss on loss
ضرر روی ضرر

8. excitation loss
(فیزیک) افت انگیزش

9. friction loss
ضایعات سایشی

10. heat loss due to faulty insulation
هدر رفتن حرارت به واسطه ی عایق بندی نادرست

11. net loss
زیان ویژه،ضرر خالص

12. the loss of a battle
شکست در یک نبرد

13. the loss of a leg
از دست دادن یک پا

14. the loss of blood during surgery and its replacement
از دست دادن خون طی جراحی و جایگزینی آن

15. the loss of both parents
از دست دادن (مرگ) هر دو والدین

16. the loss of that much money is no laughing matter
از دست دادن آن مقدار پول شوخی نیست !

17. the loss put the team in the hole
آن شکست تیم را دچار وضع بدی کرد.

18. their loss is estimated at 30 million dollars
خسارت آنها سی میلیون دلار برآورد شده است.

19. their loss was in excess of ten million tomans
زیان آنها بیش از ده میلیون تومان بود.

20. a grievous loss
فقدان مشقت بار

21. a major loss
زیان کلان

22. at a loss
سردرگم،درمانده،گیج

23. at a loss to
ناتوان به (انجام کاری)،دچار سرگشتگی

24. for a loss
با حالت یاس،حزن یا درماندگی

25. defeat and the loss of his fortune sobered him down
شکست و از دست دادن ثروت او را سرعقل آورده است.

26. he accepted the loss of his ships philosophically
او از دست رفتن کشتی هایش را با خونسردی پذیرفت.

27. sorrow at the loss of a dear friend
اندوه درگذشت یک دوست عزیز

28. the havoc and loss of life caused by the earthquake
ویرانی عظیم و مرگ و میر ناشی از زلزله

29. they averaged the loss among themselves
آنها زیان را به طور مساوی بین خود بخش کردند.

30. to recoup a loss
ضرری را جبران کردن

31. his delay caused the loss of a precious opportunity
تاخیر او موجب از دست رفتن یک فرصت پرارزش شد.

32. i am at a loss for words!
نمی دانم چه بگویم !

33. a policy that secures against loss
بیمه نامه ای که خسارت را تامین می کند

34. he was prostrated by the loss of his wife
از دست دادن زوجه او را از پا درآورد.

35. her accident and a consequential loss of eyesight
تصادف او و از دست دادن بینائیش در نتیجه ی آن

36. his death is a singular loss
مرگ او ضایعه ی فوق العاده ای است.

37. his retirement was a serious loss to the company
باز نشستگی او ضربه ی بزرگی بود که به شرکت وارد آمد.

38. the young boxer revenged his loss
مشت باز جوان شکست خود را تلافی کرد.

39. to indemnify someone against damage or loss
کسی را در مقابل صدمه یا خسارت تضمین کردن

40. we expressed our sympathy for their loss
همدردی خود را نسبت به مصیبت آنان ابراز کردیم.

41. what forfeit (is) worse than the loss of honor?
چه تاوانی بدتر از ازدست دادن شرف (است)؟

42. a demerit system that can lead to the loss of the drivers licence
سیستم امتیاز منفی که می تواند منجر به از دست دادن گواهی رانندگی شود.

43. a plan that offered indemnity against further financial loss
طرحی که ما را در مقابل زیان های بیشتر مالی بیمه می کرد

44. in a crisis, when (you are) at a loss . . .
در پریشان حالی و درماندگی . . .

45. the net result of the war was the loss of one million human beings
پیامد کلی جنگ از دست رفتن یک میلیون انسان بود.

مترادف ها

گمراهی (اسم)
aberrance, aberration, misdirection, loss, amusement, slip, obliquity, errancy

ضلالت (اسم)
deviation, aberration, loss, straying, error, perdition, ruin, doom

عدم (اسم)
loss, absence, lack, deficiency, shortage, naught, nullity, inexistence, want, inexistency, nihility, non-availability, nonentity

فقدان (اسم)
loss, absence, lack, privation, forfeiture, bereavement, want

خسارت (اسم)
loss, damage, recompense, harm, lesion, detriment, scathe, smart money

زیان (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, ill, harm, wash out, drawback, disadvantage, disservice, detriment, incommodity, forfeit, scathe

ضرر (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, harm, prejudice, disadvantage, injury, detriment, wound

خدشه (اسم)
loss, scratch, damage, flaw

خسران (اسم)
loss, damage, harm

مرگ (اسم)
departure, loss, dying, death, decease, passing

اتلاف (اسم)
loss, waste, destruction, wastage, dissipation, wreckage

باخت (اسم)
loss

خسار (اسم)
loss

تخصصی

[علوم دامی] اتلاف، هدر رفتن
[عمران و معماری] افت - اتلاف - تلف - زیان - هدر - زوال - کاهش - سقوط - گریز - هدررفتگی
[برق و الکترونیک] تلفات 1. توانی که درقطعه یا سیستم بدون انجام کا مفید، تلف می شود . 2. transmission loss - افت، تلف
[مهندسی گاز] فقدان، اتلاف، خسارت
[زمین شناسی] افت ،ضایعه ،از دست دادن یا گم کردن
[حقوق] ضرر، زیان، خسارت
[نساجی] افت - اتلاف
[ریاضیات] اتلاف، افت، تأخیر، تلفات، ضرر، زیان

انگلیسی به انگلیسی

• act or instance of losing; failure to keep; deprivation; something which is lost; defeat; destruction

پیشنهاد کاربران

گُمیدَن [برامده از گم و ـیدن]: گم کردن
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/گمیدن
ضایعه
ضرر، از دست دادن
مثال: The company suffered a significant financial loss last year.
شرکت سال گذشته ضرر مالی قابل توجهی داشت.
از دست دادن
میتونه به معنی کمبود هم باشه. . .
He is a loss
دلمون براش تنگ میشه یا جاش خالیه.
فقدان یا مرگ افراد
از دست دادن، کاهش، کمبود
بلا
بدبختی
شکست
کاهش
داغ/داغ دار
اقایون و خانما گم شدن برای loss که همه میگید گم شدن برای این کلمه غلطه
این به معمای از دست دادن
کمبود
فقدان ، عدم
دفع
Involuntary loss of urine
دفع غیرارادی ادرار
نقص، نقصان
بلا
The act of losing sth.
از دست دادن ، گم کردن
مثال:
Loss of health is more serious than loss of money.
از دست رفتن/دادن
The group will study how the region coped with the loss of thousands of jobs
اون گروه بدقت بررسی خواهند تا تا بفهمند چگونه آن منطقه از پس از دست دادن هزاران شغل برآمده است
نبودِ
از دست دادنِ
وقتی بعد him یا her یا their یا your میاد اینطوری معنا میشه :
My boyfriend called me ugly today so you can be my bf instead of him
- his loss
به خودش ضرر زد - به خودش بدی کرد - خودش ضرر میکنه - حماقت کرده
...
[مشاهده متن کامل]

.
used to say that one thinks another person could be helped by or would enjoy something which that person has chosen not to do or have
If she doesn't want to come to the party, it's her loss
اگه نیاد پارتی از دستش رفته

( فراغ ) اشتباهه. . . . املای صحیح کلمه ( فراق ) هست.
the action or an instance of losing or failing to keep sth or sb
Loss:فقدان، نبود، عدم
Loose:گشاد
Lose:از دست دادن
!. . . Have fun

سرفه خلط دار
Productive cough is often described as a lose
حذف
1. از دست دادن
2. ضرر
3. مرگ، تلفات ( جمع )
4. غم فراغ یا دوری
5. ضرر یا خسارت
گم شدن ، از دست دادن
باختن، باخت
فراغ یا دوری
love or loss عشق یا فراغ
loss=عمل گم کردن= ( n. )
lose=گم کردن= ( v. )
lost=گم شده= ( adj. )
خسته نباشید 😀
مصیبت، ضایعه، داغ ( به معنای داغ دیدن و سوگواری )
ضرر - از دست دهی
اتلاف
کمبود، فقدان
The action of losing
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس