lose one’s footing

🔸 تعریف ها:
1. ** ( فیزیکی – از دست دادن تعادل ) :**
وقتی کسی روی سطحی لیز یا ناپایدار قدم می ذاره و تعادلش رو از دست می ده
مثال: She lost her footing on the icy stairs.
روی پله های یخ زده تعادلش رو از دست داد.
2. ** ( استعاری – از دست دادن کنترل یا موقعیت ) :**
وقتی کسی در شرایطی دشوار یا غیرمنتظره، کنترل اوضاع، اعتمادبه نفس، یا جایگاهش رو از دست می ده
مثال: The company lost its footing in the market after the scandal.
شرکت بعد از اون رسوایی جایگاهش رو تو بازار از دست داد.
3. ** ( روانی/رفتاری – سردرگمی یا لغزش ذهنی ) :**
برای توصیف لحظه ای که فرد دچار تزلزل فکری یا احساسی می شه
مثال: He lost his footing during the debate and couldn’t recover.
وسط مناظره قافیه رو باخت و دیگه نتونست جمعش کنه.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
stumble – slip – falter – lose balance – waver – get thrown off – be destabilized