فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: loses, losing, lost
حالات: loses, losing, lost
• (1) تعریف: to no longer possess; be unable to find; misplace.
• مترادف: misplace
• متضاد: find, gain, win
• مشابه: mislay
• مترادف: misplace
• متضاد: find, gain, win
• مشابه: mislay
- We lost the map and had trouble finding our way back.
[ترجمه سیروس مرادی] ما نقشه را گم کردیم و در پیدا کردن راه برگشتمان با مشکل مواجه شدیم.|
[ترجمه پراف] ما نقشه رو گم کردیم و مشکل پیدا کردن راه برگشت داشتیم|
[ترجمه گوگل] نقشه را گم کردیم و در یافتن راه برگشت با مشکل مواجه شدیم[ترجمه ترگمان] ما نقشه رو از دست دادیم و مشکل پیدا کردن راه برگشت رو پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I seem to have lost my keys.
[ترجمه سیروس مرادی] بنظرم ( انگار ) کلیدهایم را گم کرده ام.|
[ترجمه گوگل] انگار کلیدهایم را گم کرده ام[ترجمه ترگمان] انگار کلیدهام رو از دست داده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to fail to keep possession of.
• متضاد: acquire, keep, regain
• مشابه: drop, forfeit, fritter away, waste
• متضاد: acquire, keep, regain
• مشابه: drop, forfeit, fritter away, waste
- I just lost a quarter in this candy machine.
[ترجمه گوگل] من فقط یک ربع را در این دستگاه آب نبات از دست دادم
[ترجمه ترگمان] من فقط یه سکه تو این ماشین آب نبات از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فقط یه سکه تو این ماشین آب نبات از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to fail to win.
• متضاد: gain, win
• مشابه: bite the dust, blow, default, fall, forfeit, yield
• متضاد: gain, win
• مشابه: bite the dust, blow, default, fall, forfeit, yield
- They lost the contest.
[ترجمه گوگل] آنها مسابقه را باختند
[ترجمه ترگمان] مسابقه رو از دست دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مسابقه رو از دست دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to fail to maintain; be unable to keep.
• متضاد: arrest, catch, engage, gain, hold
• مشابه: exhaust, forfeit, yield
• متضاد: arrest, catch, engage, gain, hold
• مشابه: exhaust, forfeit, yield
- He lost his health, and then his pride.
[ترجمه گوگل] سلامتی و بعد غرورش را از دست داد
[ترجمه ترگمان] او سلامتی خود را از دست داد و سپس غرورش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او سلامتی خود را از دست داد و سپس غرورش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to suffer the loss of through death.
• مشابه: mourn
• مشابه: mourn
- He lost his mother last week.
[ترجمه گوگل] او هفته گذشته مادرش را از دست داد
[ترجمه ترگمان] هفته پیش مادرش رو از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هفته پیش مادرش رو از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to fail to use or take advantage of; waste.
• مترادف: squander, waste
• متضاد: seize
• مشابه: consume, dissipate, exhaust, fritter away, miss
• مترادف: squander, waste
• متضاد: seize
• مشابه: consume, dissipate, exhaust, fritter away, miss
- This argument is causing us to lose time.
[ترجمه گوگل] این بحث باعث از دست دادن زمان ما می شود
[ترجمه ترگمان] این بحث باعث می شود که ما زمان را از دست بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بحث باعث می شود که ما زمان را از دست بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to go astray from.
• مشابه: miss, stray from
• مشابه: miss, stray from
- I lost my way.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to experience defeat or loss.
• متضاد: profit, triumph, win
• مشابه: bite the dust, fail, go down, yield
• متضاد: profit, triumph, win
• مشابه: bite the dust, fail, go down, yield
• (2) تعریف: to diminish the effectiveness in a particular way.
• متضاد: gain, profit
• مشابه: depreciate, deteriorate, diminish
• متضاد: gain, profit
• مشابه: depreciate, deteriorate, diminish
- The tale loses in retelling.
[ترجمه گوگل] داستان در بازگویی بازنده است
[ترجمه ترگمان] داستان در بازگو کردنش از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داستان در بازگو کردنش از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید