1. His wife did not help, with her loquacity and her relatives' involvement in major financial scandals.
[ترجمه گوگل]همسرش با بیحرفیهایش و دست داشتن بستگانش در رسواییهای مالی بزرگ کمکی نکرد
[ترجمه ترگمان]همسرش با پرگویی و دخالت بستگان خود در رسوایی های مالی بزرگ کمکی به او نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The nervous loquacity and opinionation of the Zenith Athletic Club dropped from them.
[ترجمه گوگل]لحن عصبی و نظر باشگاه ورزشی زنیت از آنها دور شد
[ترجمه ترگمان]پرگویی عصبی و opinionation باشگاه ورزشی زنیط از آن ها دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I was victimized the whole evening by his loquacity.
[ترجمه گوگل]تمام غروب قربانی لحن او شدم
[ترجمه ترگمان]من تمام شب را با loquacity او قربانی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Loquacity is a disorder which renders the sufferer unable to curb his tongue when you wish to talk.
[ترجمه گوگل]بیحرفی اختلالی است که باعث میشود فرد مبتلا نتواند زبانش را در زمانی که میخواهید صحبت کنید مهار کند
[ترجمه ترگمان]loquacity هرج و مرج است که موجب می شود که هر وقت بخواهی حرف بزنی زبان خود را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. You must avoid loquacity and the man-eating person, they only annoyed.
[ترجمه گوگل]شما باید از پرحرفی و انسان خوار دوری کنید، آنها فقط اذیت می شوند
[ترجمه ترگمان]تو باید از loquacity و مرد تغذیه دوری کنی، آن ها فقط ناراحت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Too the loquacity, speaks insincerely .
[ترجمه گوگل]بیش از حد پرحرفی، غیر صادقانه صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]حرف زدن در این مورد بیش از حد مردانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In the acute excitement stages, when delusions of grandeur, loquacity and hyperactivity prevail, the patients require physical restraint.
[ترجمه گوگل]در مراحل هیجان حاد، زمانی که هذیان ابهت، پرحرفی و بیش فعالی غالب می شود، بیماران نیاز به محدودیت فیزیکی دارند
[ترجمه ترگمان]در مراحل هیجان حاد، زمانی که اوهام، پر کردن شکوه، پرگویی و بیش فعالی معمولا نیاز به خویشتن داری فیزیکی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He repeated Cosette's name for whole nights in the melancholy loquacity of fever, and with the sombre obstinacy of agony.
[ترجمه گوگل]او نام کوزت را شبها در لحن مالیخولیایی تب و با لجاجت غمانگیز عذاب تکرار میکرد
[ترجمه ترگمان]برای تمام شب ها نام کوزت را با the پر از تب تکرار می کرد، و با لجاجت تیره ای که در حال احتضار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. And now tell me at once what price you put on him, for I am wearied with your loquacity.
[ترجمه گوگل]و اکنون فوراً به من بگو چه قیمتی بر او می گذاری، زیرا من از سخنوری تو خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]حالا به من بگو چه قیمتی رویش می گذاری، چون من از پرحرفی شما خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید