loop

/ˈluːp//luːp/

معنی: خفت، حلقه، چرخ، حلقه طناب، پیچ، گره، چنبر، طناب، حلقه زنی، پیچ خوردن، حلقه دار کردن، گره زدن
معانی دیگر: حلقه ی طناب دار، هر چیز حلقه مانند یا انحنادار، کچه، پرگر، چفتگی، چفته، خمش، خمیدگی، (جاده) پیچ تند و دایره مانند، گرد راه، دایره زدن، پیچ و خم پیدا کردن، (کمربند) سگک (اگر گرد باشد)، زولفین، پرهونه، چرخه، (طناب و غیره) گره حلقوی زدن، چنبر کردن یا شدن، زرفین کردن یا شدن، حلقه زدن، چنبره زدن، به صورت حلقه در آوردن، (دور چیزی) پیچیدن، با حلقه بستن یا گیر انداختن، حلقه (ایجاد شده توسط طناب یا سیم و غیره)، انگله، (معمولا با: the - پزشکی) حلقه ی ضد آبستنی، آی. یو. دی، (فیلم سینما و تلویزیون) لوپ (نوار یا فیلمی که دو انتهای آن به هم چسبانده شده و لذا به دلخواه صدا یا صحنه ای را تکرار می کند)، (یک سلسله عملیات که هر مرحله ی آن بستگی به نتیجه ی مرحله ی قبلی دارد) سلسله ی واکنشی، کنش زنجیر، کنش پرهون، (حرکت هواپیما) حرکت حلقوی، (در مسیر مدور) شیرجه رفتن، شیرجه ی زرفینی رفتن، (کامپیوتر) حلقه، (برق) مدار کامل، مدار کامل درست کردن، (فیزیک) رجوع شود به: antinode، (فیلمبرداری) دوبلاژ کردن، (دوباره یا چند باره) صدا گذاری کردن، (مانند کرم ابریشم) حرکت حلقوی کردن، (قدیمی)، روزنه، درز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the circular shape made when a piece of string, ribbon, wire, rope, or the like is curved back toward itself.
مشابه: arc, bend, bow, circle, coil, curl, ring, spiral, whorl

(2) تعریف: something that has this shape, such as a ring of metal or wood, a circling line drawn on paper, or a path or road that curves around on itself.
مشابه: bow, circle, circuit, coil, curl, noose, ring, roll, whorl

(3) تعریف: a maneuver in which an airplane is flown in a circle on a vertical plane.

(4) تعریف: a set of instructions that a computer program executes repeatedly until a certain condition is met.
مشابه: feedback
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: loops, looping, looped
(1) تعریف: to make or shape into a loop or loops.
مترادف: coil, twist
مشابه: curl, ring, roll, spiral, wreathe

(2) تعریف: to make a loop or loops in or around.
مشابه: curl, encircle, hoop, kink, ring, twist, wind, wrap

(3) تعریف: to attach or fasten with a loop or loops (often fol. by up).
مشابه: fasten, hitch, hoop, noose, secure, tie

- She looped up the curtains with gold braid.
[ترجمه گوگل] پرده ها را با قیطان طلایی بالا زد
[ترجمه ترگمان] او پرده ها را با گیس طلایی مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to fly (an airplane) in a loop or sequence of loops.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to form a loop or loops.
مترادف: coil, curl
مشابه: kink, ring, roll, spiral, twist

(2) تعریف: to move by forming a series of loops, as inchworms do.
مشابه: curl, ring, spiral

(3) تعریف: to fly an airplane in a loop or sequence of loops.
مشابه: circle, ring

جمله های نمونه

1. loop antenna (or loop aerial)
(رادیو) آنتن حلقوی،شاخک چنبری

2. loop the loop
(با هواپیما) شیرجه ی زرفینی رفتن،دور عمودی زدن

3. nested loop
حلقه ی تودرتو

4. the loop of the letter p
انحنای حرف p

5. to loop curtains back
پرده ها را با حلقه کنار کشیدن (جمع کردن)

6. for a loop
با گیجی،با شگفتی،با بهت

7. i saw the loop of the river from afar
من از دور انحنای رودخانه را دیدم.

8. they threw the loop around his neck
حلقه ی طناب دار را بر گردنش انداختند.

9. they were thrown for a loop when they saw her
وقتی او را دیدند خشکشان زد.

10. knock (or throw) for a loop
(امریکا ـ خودمانی) 1- مشت محکم زدن 2- شکست دادن،چیره شدن 3- مبهوت کردن

11. she passed the rope through a wooden loop
طناب را از حلقه چوبی رد کرد.

12. Lawton had gradually been cut out of the loop on legal reviews.
[ترجمه گوگل]لاوتون به تدریج از حلقه بررسی های قانونی خارج شد
[ترجمه ترگمان]لاوتن رفته رفته از جریان بازدید قانونی محروم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The film is on a loop.
[ترجمه گوگل]فیلم در یک حلقه است
[ترجمه ترگمان]فیلم روی یک حلقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The road describes a long loop around the town.
[ترجمه گوگل]جاده یک حلقه طولانی در اطراف شهر را توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]این جاده حلقه بلندی را در اطراف شهر توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have to loop the rope round the gate of the garden.
[ترجمه گوگل]باید طناب را دور دروازه باغ حلقه کنم
[ترجمه ترگمان]باید طناب را دور دروازه باغ حلقه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The airman looped the loop three times and won the cheer in chorus from the spectators.
[ترجمه گوگل]هوانورد سه بار حلقه را حلقه زد و تشویق تماشاگران را به صورت کر به دست آورد
[ترجمه ترگمان]نیروی هوایی این حلقه را سه بار حلقه کرده و موجب شادی دسته جمعی تماشاچیان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He tied a loop of rope around his arm.
[ترجمه گوگل]یک حلقه طناب دور بازویش بست
[ترجمه ترگمان]او حلقه طناب را دور بازویش گره زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفت (اسم)
abasement, abuse, affront, contumely, knot, loop, opprobrium, light-mindedness

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

چرخ (اسم)
loop, rhomb, cycle, turn, axle, wheel, cart, flywheel, wimple, gyrostabilizer, kestrel, trindle, strophe, truckle

حلقه طناب (اسم)
loop, bight

پیچ (اسم)
loop, turn, curve, ramp, vortex, knee, bolt, screw, twist, twine, buckle, convolution, furl, rick, wimple, crisping, embroglio, insinuation, involution, kink, meander, vis, whorl, winder

گره (اسم)
knot, loop, lump, tie, clue, clew, knob, burr, snag, ganglion, parcel, node, snarl, knurl, nodus, tanglement

چنبر (اسم)
loop, circle, ring, hoop, tore, collarbone, clavicle

طناب (اسم)
loop, cord, rope, tow, lasso, lariat

حلقه زنی (اسم)
loop, looping

پیچ خوردن (فعل)
loop, turn, wry, wreathe, wrench, sprain

حلقه دار کردن (فعل)
loop

گره زدن (فعل)
knot, loop, truss, tie, ruffle, cadge, knit, twitch, snick, twitch grass

تخصصی

[سینما] قسمت شل و اضافی فیلم در ماقبل و مابعد دستگاه متناوب - حلقه / لوپ - حلقه / خم - فیلم کمربندی - فیلم حلقه ای
[عمران و معماری] حلقه - مدار بسته - گردراه - دایره ای - چنبر - چنبری
[کامپیوتر] حلقه زدن، حلقه - حلقه دسته ای از جملات در برنامه ی کامپیوتری که قرار است مجدداً اجرا شوند .
[برق و الکترونیک] حلقه 1. رسانای منحنی شکل که انتهای خط هم محور با خطوط انتقال دیگر را متصل می ند . به منظور تزویج به یک کاواک تشدید اعمال می کند 2. منحنی بسته ای روی نمودار، مانند حلقه هیترزیس 3. مسیر بسته یامداری مانند سیستم کنترل فیدیک که سیگنال می تواند در آن بچرخد 4. بلوکی از رمزهای کامپیوتری که به طور متناوب در کامپیوتر اجرا می شود تا زمانی که شرط تعریف شده در برنامه تحقیق یابد . 5. حلقه تشکیل شونده از سیمهای ( tip و زنگ ) متصل به تلفن دو مشترک در یک سو و مرکز تلفن ( pbx ) در سوی دیگر، سیستم شماوری که به زمین یا تغذیه AC نیاز ندارد . - حلقه
[مهندسی گاز] حلقه، حلقه زدن، حلقه شدن
[نساجی] حلقه - حلقه در کشباف و موکت
[ریاضیات] کمند، طوقه، پیچ حلقه ای، طوق، حلقه، بست، پیچ، دور، دریچه، چرخ، مدار، گیره، سوراخ
[] ریز، واریزه
[نفت] خط لوله ی فرعی
[آب و خاک] حلقه

انگلیسی به انگلیسی

• rope (or cord, thread, etc.) which has curved and doubled over itself leaving a circular opening; something which has a curved or circular shape; intrauterine device shaped like a loop; type of stunt performed by an airplane
form a loop, make a circular shape (with thread, string, etc.); fasten with a loop; perform a loop in an airplane
a loop is a curved or circular shape in something long, such as a piece of string.
if you loop a rope or string around an object, you tie a length of it in a loop around the object.
if something loops, it goes in a circular direction, making the shape of a loop.

پیشنهاد کاربران

آخِرَ راه حماقت به راه خیانت متصل میشه.
وهمیشه خیانت نتیجتش حماقت هست.
وعلامتش فحش دادن است.
Unbreakable Endless loop!
Loop می تواند مشخص کننده نام دسته یا گروهی از داروهای دیورتیک"Diuretic" هم باشد. داروهائی نظیر Bumentanid, Ethacrynic, Furosemide و Torsemide از آن جمله می باشند. جهت اطلاعات بیشتر به "فوروزماید" در آبادیس مراجعه کنید.
( اسم ) : 1. قوس : انحنا یا خمیدگی در یک خط، به ویژه یکی از انحناهای خاص در اثر انگشت 2. حلقه: یک قطعه سیم خمیده ای که برای جلوگیری از جلوگیری از بارداری در رحم قرار می گیرد.
چرخیدن ( دور چیزی )
حلقۀ تکرار؛ دورِ تکرار؛
دور باطل
( Keep me in the loop )
It means:to keep someone informed
یعنی منو در جریان بزار
Watch sth or hear sth on loop
یعنی پشت سر هم یه چیزی رو دیدن یا یه چیزی رو شنیدن
مثل song on loop یعنی یک اهنگ رو پشت هم گوش دادن
لوپیدن
loop ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: چرخه 1
تعریف: شیب‏راهۀ حلقوی در تقاطع های غیرهم‏سطح برای انجام گردش به چپ
دُورال = دُور ال.
در جریان بودن
مدور
مدار
بسیاری اَز واژگان اِنگلیسی اَگر در فارسی نباشند در زبان های اَقوام کشورمان، یافت می شوند همه زبانهای قومی کشور، دارای واژگان یکسان انگلیسی هستن زیرا همه با انگلیسی هم ریشه هستن نمونش دقیقن برابر این واژه در زبان بلوچی هست با همین چَم ( معنی ) . بلوچ ها به چیزی که گرد و دایره شود گرد می گن : لوپ
چرخه
در جنگهای نظامی و اتمی : مدار و حلقه افندی و پدافندی, رابط بین ابزار هوش مصنوعی - جنگی و انسان برای بدست گرفتن ابتکار عمل برای شروع یا تداوم جنگ اتمی
انشعاب برای دور زدن سیگنال
مطلع
در عبارت keep someone in the loop
مطلع نگه داشتن کسی، در جریان گذاشتن کسی ( گرته برداری )

گره
در وسایل الکترونیکی مثل ماهواره به معنای دوشاخه_رابط_معنی دارد
حلقه
در زیست شناسی سلولی ومولکولی ب معنای چرخه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس