🔸 معادل فارسی:
• اغراق آمیز به نظر رسیدن
• بیش از حد بزرگ نمایی شدن
• غیرواقعی جلوه کردن
• خیلی پرطمطراق بودن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** وقتی چیزی یا کسی بیش از حد جدی، مهم یا بزرگ جلوه داده شود و غیرواقعی به نظر برسد.
... [مشاهده متن کامل]
- *مثال:* His reaction looks overblown.
واکنش او بیش از حد اغراق آمیز به نظر می رسد.
2. ** ( رسانه ای – کاربردی ) :** در خبرها یا تحلیل ها، �look overblown� یعنی یک موضوع بیش از اندازه بزرگ نمایی شده است.
- *مثال:* The crisis looks overblown in the headlines.
بحران در تیترها بیش از حد بزرگ نمایی شده به نظر می رسد.
3. ** ( استعاری – عمومی ) :** هر موقعیتی که ظاهر یا توصیف چیزی بیش از واقعیت باشد.
- *مثال:* The decorations look overblown for a small party.
تزئینات برای یک مهمانی کوچک خیلی پرطمطراق به نظر می رسند.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
exaggerated – inflated – overstated – melodramatic – blown out of proportion
• اغراق آمیز به نظر رسیدن
• بیش از حد بزرگ نمایی شدن
• غیرواقعی جلوه کردن
• خیلی پرطمطراق بودن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** وقتی چیزی یا کسی بیش از حد جدی، مهم یا بزرگ جلوه داده شود و غیرواقعی به نظر برسد.
... [مشاهده متن کامل]
- *مثال:* His reaction looks overblown.
واکنش او بیش از حد اغراق آمیز به نظر می رسد.
2. ** ( رسانه ای – کاربردی ) :** در خبرها یا تحلیل ها، �look overblown� یعنی یک موضوع بیش از اندازه بزرگ نمایی شده است.
- *مثال:* The crisis looks overblown in the headlines.
بحران در تیترها بیش از حد بزرگ نمایی شده به نظر می رسد.
3. ** ( استعاری – عمومی ) :** هر موقعیتی که ظاهر یا توصیف چیزی بیش از واقعیت باشد.
- *مثال:* The decorations look overblown for a small party.
تزئینات برای یک مهمانی کوچک خیلی پرطمطراق به نظر می رسند.
________________________________________
🔸 مترادف ها: