look

/ˈlʊk//lʊk/

معنی: نظر، ظاهر، نگاه، قیافه، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن، پاییدن، دیدن، وانمود کردن
معانی دیگر: به نظر آمدن، نمودن، دیدن (برای معلوم کردن یا فهمیدن)، توجه کردن، رو به طرفی داشتن یا بودن، (پیش از مصدر) در صدد بودن، در نظر داشتن، (از راه قیافه و ظاهر خود) نشان دادن، نمایاندن، نگه، سیما، سر و وضع، پک و پوز، برونه، برونداد، چهره، (معمولا جمع) قیافه، ریخت، وجاهت، زیبایی، ببین !، توجه کن !، بنگر!، بنظرامدن مراقب بودن، ظاهر شدن، جستجو کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: looks, looking, looked
(1) تعریف: to use the eyes to see.
مشابه: behold, blink, gawk, gaze, glance, glimpse, glower, leer, observe, ogle, peek, peep, peer, regard, see, sight, squint, stare, watch

- The boy was looking out the window instead of at the teacher.
[ترجمه ازیتا] پسر بجای نگاه کردن به معلم از پنجره به بیرون نگاه میکرد
|
[ترجمه Liza] Look به معنای نگاه کردن است
|
[ترجمه ava] پسر به جای معلم از پنجره بیرون را نگاه می کند
|
[ترجمه گوگل] پسر به جای معلم از پنجره بیرون را نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان] پسر به جای آن که به معلم نگاه کند، از پنجره به بیرون نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I looked at pictures in a magazine while I waited for the doctor.
[ترجمه گوگل] در حالی که منتظر دکتر بودم به عکس های مجله نگاه کردم
[ترجمه ترگمان] در حالی که منتظر دکتر بودم به عکس ها نگاه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to turn one's glance or focus of interest in a particular direction.
مترادف: turn
مشابه: appeal, refer, resort, tend

- Everybody please look at the camera now and smile.
[ترجمه mohadese] لطفا همگی الان به دوربین نگاه کنید و لبخند بزنید
|
[ترجمه علی] لطفا همه حالا به دوربین نگاه کنید و لبخند بزنید :/
|
[ترجمه گوگل] همه لطفا الان به دوربین نگاه کنید و لبخند بزنید
[ترجمه ترگمان] همه لطفا به دوربین نگاه کنید و لبخند بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I promise I'll look at the report tomorrow when I have a chance.
[ترجمه گوگل] قول میدم فردا که فرصت کنم به گزارش نگاه میکنم
[ترجمه ترگمان] قول می دهم فردا وقتی فرصت پیدا کردم به گزارشم نگاه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He looked to me for help.
[ترجمه گوگل] او برای کمک به من نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] او برای کمک به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to seem or appear.
مترادف: appear, seem
مشابه: come across, sound

- The situation looked bad.
[ترجمه گوگل] وضعیت بد به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] وضعیت خیلی بد به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You look tired today.
[ترجمه گوگل] امروز خسته به نظر میرسی
[ترجمه ترگمان] امروز خسته به نظر میای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her visa and other papers looked to be in order.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که ویزا و سایر مدارک او مرتب باشد
[ترجمه ترگمان] ویزای وی و دیگر کاغذهای دیگر به نظر می رسید که نظم و ترتیب داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It looks as if a storm is brewing.
[ترجمه گوگل] انگار طوفانی در راه است
[ترجمه ترگمان] مثل این است که طوفانی در جریان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There looks to be a problem down at the office.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد در دفتر مشکلی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد مشکلی در اداره وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to face a certain direction.
مترادف: face, front
مشابه: overlook, scan

- The house looked north.
[ترجمه گوگل] خانه به نظر شمال بود
[ترجمه ترگمان] خانه به سمت شمال به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: consider or regard in a certain way (fol. by "at").
مترادف: consider, regard

- Let's look at this problem seriously now.
[ترجمه melika] بیایید به طور جدی به این مشکل نگاه کنیم
|
[ترجمه گوگل] بیایید اکنون به طور جدی به این مشکل نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان] حالا بذار به این مشکل نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school looks at high student achievement as an indicator of good teaching.
[ترجمه گوگل] مدرسه به پیشرفت بالای دانش آموزان به عنوان شاخصی برای تدریس خوب نگاه می کند
[ترجمه ترگمان] این مدرسه به دستاوردهای دانش آموزی بلندی به عنوان شاخصی از آموزش خوب نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to search.
مترادف: hunt, search

- The police are looking everywhere for the missing child.
[ترجمه گوگل] پلیس همه جا به دنبال کودک گم شده است
[ترجمه ترگمان] پلیس همه جا دنبال بچه گم شده می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I even looked behind my desk, but I couldn't find the document.
[ترجمه گوگل] حتی پشت میزم را هم نگاه کردم، اما نتوانستم سند را پیدا کنم
[ترجمه ترگمان] حتی پشت میزم نگاه کردم، اما نتوانستم آن سند را پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: look after, look down one's nose at, look up
(1) تعریف: to give (one) a glance or gaze.
مترادف: inspect
مشابه: survey, view, watch

- She looked me up and down.
[ترجمه گوگل] بالا و پایین به من نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] به بالا و پایین نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have an appearance in accordance with.
مشابه: represent, resemble

- The room looked a complete mess.
[ترجمه گوگل] اتاق کاملاً آشفته به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] اتاق کاملا آشفته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: look for, look over
(1) تعریف: the act of looking; glance.
مشابه: blink, examination, gape, gaze, glance, glare, glimpse, glower, goggle, inspection, leer, ogle, once-over, peek, peep, perusal, scrutiny, sight, stare

(2) تعریف: way of appearing.
مترادف: appearance
مشابه: air, aspect, bearing, cast, countenance, demeanor, expression, guise, manifestation, mien, seeming, semblance, texture

- It's a great car, but I still don't like the look of it.
[ترجمه اسحاقی] این یک ماشین عالی است ولی هنوز هم از ظاهر آن خوشم نمی آید.
|
[ترجمه گوگل] ماشین فوق العاده ایه ولی من هنوز از ظاهرش خوشم نمیاد
[ترجمه ترگمان] ماشین بزرگی است، اما هنوز از آن نگاه خوشم نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has the look of a teenager now.
[ترجمه گوگل] او اکنون قیافه یک نوجوان را دارد
[ترجمه ترگمان] اون الان شبیه یه نوجوون بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a search.
مترادف: search
مشابه: look-see, rummage

- Have a look for my gloves, will you?
[ترجمه گوگل] به دستکش های من نگاهی بیندازید، می خواهید؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما به دنبال دستکش های من هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (pl.) personal appearance; attractiveness.
مشابه: appearance, beauty

- They are too concerned about their looks.
[ترجمه گوگل] آنها بیش از حد نگران ظاهر خود هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها بیش از حد نگران ظاهر خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. look alive!
مواظب باش !،بپا!

2. look at her!
به او نگاه کن !

3. look before you jump!
پیش از پریدن نگاه کن !

4. look behind
به عقب نگاه کن.

5. look homeward, angel !
ای فرشته به زادگاهت بنگر!

6. look (or be or feel) like nothing on earth
عجیب و غریب،زشت و بد

7. look after
توجه کردن (از)،پرستاری کردن،پاییدن

8. look alive (or sharp)
(عامیانه) هشیار بودن،مراقب بودن،پاییدن (معمولا به صورت امر)

9. look as if butter would not melt in one's mouth
تظاهر به کمرویی کردن،کمرو و معصوم به نظر آمدن

10. look back
به گذشته اندیشیدن،به یاد آوردن

11. look daggers at
با خشم و نفرت نگاه کردن به،(از نگاه خود) شرر باریدن

12. look down on (or upon)
پست تر از خود دانستن،تحقیر کردن،پست شمردن

13. look down one's nose at
(عامیانه) با نخوت نظر افکندن بر،ابرو بالا انداختن

14. look for
1- دنبال (چیزی یا کسی) گشتن 2- پیش بینی کردن،منتظر بودن

15. look forward to
با اشتیاق در انتظار بودن،چشم به راه بودن،مشتاق بودن

16. look in (on)
ملاقات کوتاه کردن،(به کسی) سر زدن

17. look into
(به) با دقت بررسی کردن،وارسیدن

18. look like oneself
سالم بودن،مثل همیشه ی خود بودن

19. look lively
(انگلیس - خودمانی) تند عمل کردن

20. look on
1- تماشاکردن،مشاهده کردن 2- به چشم . . . نگاه کردن به

21. look on the bright side
جنبه های مثبت چیزی را درنظر گرفتن

22. look out
مواظب بودن،مراقب بودن،مترصد بودن

23. look out for
1- مواظب بودن،گوش به زنگ بودن 2- توجه کردن از

24. look over
1- بررسی کردن،خواندن 2- برانداز کردن

25. look to
1- مورد توجه قرار دادن 2- متکی بودن به،متوسل شدن به 3- انتظار داشتن

26. look to one's laurels
برای حفظ افتخارات و رکوردهای خود جهد کردن،از پیروزی ها و دستاوردهای خود حراست کردن

27. look up
1- (در لغت نامه یا فهرست و غیره) جستجو کردن 2- (عامیانه) سراغ کسی رفتن،سر زدن به 3- (عامیانه) بهتر شدن،بهبود یافتن

28. look up and down
1- همه جا راگشتن 2- دقیقا بررسی کردن،مورد آزمایش قرار دادن

29. look up to
والا شمردن،با نظر تحسین آمیز نگریستن

30. look upon
به چشم . . . نگاه کردن به،دانستن

31. a look at the country's economy
نگاهی به وضع اقتصادی کشور

32. a look at the totality of the truth
نگاهی به همه ی واقعیت

33. a look instinct with pity
نگاهی که ترحم از آن می بارد

34. a look of depair
ظاهری یاس آمیز

35. a look of perplexity on her face
حالت حاکی از حیرت بر چهره ی او

36. a look so piteous in purport
(شکسپیر) نگاهی که تاثر از آن می بارید

37. a look testifiying to his impatience
نگاهی که دال بر بی صبری او بود

38. a look which was indicative of joy
نگاهی که نشانگر شادی بود.

39. amorous look
نگاه عاشقانه

40. her look had meaning
نگاه او معنی دار بود.

41. her look implied uncertainty and angst
نگاهش حاکی از تردید و بیم بود.

42. i look at him and he looks at me
من به او نگاه می کنم و او به من نگاه می کند.

43. just look
فقط نگاه کن

44. oh, look at the kittens!
آه،بچه گربه ها را ببین !

45. they look askance at our motives
آنان نسبت به انگیزه های ما بدگمان هستند.

46. they look out of the window
آنها از پنجره به خارج نگاه می کنند.

47. to look about
به اطراف نگاه کردن

48. to look at something in wonder
با اعجاب به چیزی نگاه کردن

49. to look away
به طرفی دیگر نگاه کردن

50. to look for a lost article
دنبال چیز گمشده ای گشتن

51. to look forward
به آینده نظر افکندن

52. to look one's disgust
انزجار خود را نمایان کردن

53. to look someone in the eyes
به چشمان کسی نگریستن،در چشم های کسی نگاه کردن

54. to look with favor at
با نظر مساعد نگاه کردن

55. who'll look after the shop
دکان را کی خواهد پایید؟

56. you look cute in that dress
این پیراهن خیلی تو را گیرا می کند.

57. you look exhausted!
تو کاملا خسته به نظر می رسی !

58. never look a gift horse in the mouth
دهان (یا دندان های) اسب پیشکشی را بررسی نکن،از هدیه خرده گیری نکن

59. to look a gift horse in the mouth
از هدیه ی دریافتی عیب گرفتن،دندان اسب پیشکشی را شمردن

60. a come-hither look
نگاه لوندانه

61. a contented look
نگاه حاکی از اقناع

62. a delighted look
ظاهری (سیمایی) بسیار خوشحال

63. a faraway look
نگاه دور و دراز

64. a fearful look
ظاهری وحشت زده

65. a glassy look
نگاه سرد و عاری از احساس

66. a guilty look
نگاه گناهکارانه

67. a hungry look
نگاه پر ولع

68. a jealous look
نگاه رشک بار

69. a knowing look
نگاهی زیرکانه

70. a lascivious look
نگاهی شهوت آمیز

مترادف ها

نظر (اسم)
sight, verdict, view, advice, regard, opinion, look, viewpoint, thought, slant, discretion, observation, gander, esteem, ken, waff

ظاهر (اسم)
figure, appearance, look, outward, exterior, form, sensation

نگاه (اسم)
regard, look, glance, gander, kenning

قیافه (اسم)
countenance, face, gesture, sight, look, semblance, expression, mien, gest, leer, snoot

نگاه کردن (فعل)
eye, regard, look, see, look up

نگریستن (فعل)
regard, look, glance

چشم را بکار بردن (فعل)
look

بنظر امدن، مراقب بودن (فعل)
look

پاییدن (فعل)
eye, look, watch, guard, be constant, be firm, be fixed, be permanent, stag

دیدن (فعل)
sense, vision, sight, eye, view, notice, look, witness, perceive, observe, see, behold, distinguish, descry, twig, catch sight, contemplate

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

انگلیسی به انگلیسی

• act of turning one's eyes in order to see someone or something, gaze, glance; expression, aspect; appearance; atmosphere, feel
turn one's eyes in order to see someone or something, gaze, glance; search; resemble; appear to be; face
if you look in a particular direction, you turn your eyes in that direction in order to see what is there. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. take a good look. did you have a look at the shop?
to look at something also means to read, examine, or consider it. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. tony, i've had a look at that book you wrote. they will also be taking a hard look at their future relationship.
if you look at a situation from a particular point of view, you judge it from that point of view.
you use look to describe the impression someone or something has on you, or to describe their appearance.
if you give someone a particular kind of look, you look at them in a way that shows what you are thinking.
if someone or something has a particular look, they have that appearance or expression.
you refer to someone's looks when you are referring to how beautiful or handsome they are.
if a window, room, or building looks out onto something, it has a view of it.
you say `look' or `look here' when you want someone to pay attention to what you are saying.
you also use look with a word such as `who' or `what' or with `at' to draw attention to something, for example when you are angry or surprised.
if you look after someone or something, you take care of them.
if you look after something, you are responsible for it.
if you look back, you think about things that happened in the past.
if you look down on someone, you think that they are inferior.
if you look for someone or something, you try to find them.
if you are looking forward to something, you want it to happen.
if you look into something, you find out about it.
if you look on while something happens, you watch it.
if you look on something as a particular thing, you think of it as that thing.
you say `look out' to warn someone of danger.
if you look out for something, you try to make sure that you notice it.
if you look round a place, you walk round it and look at the different parts of it.
if you look through something, you examine it to find what you are looking for.
if you look to someone for something such as help or advice, you hope that they will provide it.
if you look to the future, you think about it.
if you look up information, you find it out by looking in a book.
if you look someone up, you visit them after you have not seen them for a long time; an informal use.
if a situation is looking up, it is improving; an informal use.
if you look upon something as a particular thing, you think of it as that thing.
if you look up to someone, you respect and admire them.

پیشنهاد کاربران

LOOK: این واژه در سنسکریت lok بوده با همین معنی امروزی یعنی دیدن و چنین صرف می شده است:
( lokāmi می بینم، lokasi می بینی، lokati می بیند؛ lokate دیده می شود؛ گذشته: alulokat دید، نگاه کرد؛ ماضی نقلی: luloke دیده است؛ حاصل مصدر: lokitum بینندگی؛ اسم مفعول: lokita دیده شده؛ سببی: lokayāmi می نمایانم، lokayasi می نمایانی، lokayati می نمایاند، نشان می دهد؛ حاصل مصدر: lokayitum نشان دهندگی، نمایانندگی.
...
[مشاهده متن کامل]

پرداختن
Look 👈 یکی از کاربردها این واژه که اگر به همراه صفت بیاد:
- برای توصیف ظاهر و حالت هست.
مثال:
Look nice👈 خوب به نظر رسیدن
Look delicious 👈 خوشمزه به نظر رسیدن
Look tired👈 خسته به نظر رسید
و
.
.
.
❗️تفاوت look و look like:
بعد از look صفت میاد
اما
بعد از look like اسم میاد.
1. نگاه. حالت 2. نما. ظاهر. سر و وضع 3. قیافه. چهره 4. مُد / 1. نگاه کردن. نگریستن 2. به نظر آمدن 3. توجه کردن 4. دنبال ( چیزی ) گشتن / نگاه کن! ببین!
نگاه کردن، ظاهر شدن
مثال: She looked out the window.
او از پنجره بیرون نگاه کرد.
🖇 تفاوت 𝐬𝐞𝐞 و 𝐥𝐨𝐨𝐤 𝐚𝐭 و 𝐰𝐚𝐭𝐜𝐡
🔍 دیدن ( see ) اتفاق می افتد چون چشم ها باز هستن ؛ see کردن یک امر فیزیکی است و یک واکنش، نه یک اقدام برنامه ریزی شده
📍 I see many things in this room
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 وقتی هم که شما میخواهید به دلیلی به چیزی نگاه بیندازید ( برای یک مدت کوتاه ) دارید look at میکنید اما وقتی می خواهید به چیزی برای یک مدت زمان طولانی نگاه بیندازید دارید watch میکنید
📍 I'm looking at the clock. I want to know the time
📍 Bob is watching TV

سر و وضع - پک و پوز - ظاهر
( معمولا جمع ) قیافه - ریخت - وجاهت - زیبایی
Phrases:
create a look
create looks
create looks and moods
e. g.
How often do you wear jewelry?
...
[مشاهده متن کامل]

I wear jewelry almost every day, with the exception of some more active or casual days when I prefer to go without. I like to mix and match different pieces to create different looks and moods.

دیدن یا نگاه کردن ( از نوع ارادی )
در معنای فعلی: به نظر رسیدن
در معنای قیدی: ظاهراً
نما، رُخ
تیپ
نگاه کردن ، دیدگاه
May I have a look at your picture?
You look just the same.
تغییر نکرده ای. ( وقتی دو دوست قدیم، یکدیگر را بعد از مدتی طولانی، ملاقات می کنند )
نگاه کن
فعل look به معنای به نظر رسیدن
فعل look در این مفهوم به ظاهر و در واقع تصویر چیزی در حالتی بخصوص اشاره دارد. مثال:
?do i look silly in this hat ( آیا با این کلاه خنگ به نظر میرسم؟ )
. you look tired ( خسته به نظر میرسی. )
...
[مشاهده متن کامل]

اسم look به معنای ظاهر
اسم look در این مفهوم اشاره دارد به حالت ظاهری کسی یا چیزی و یا ویژگی های ظاهری آن. مثال:
. looks can be deceptive ( ظواهر می توانند فریب دهنده باشند. )
فعل look به معنای نگاه کردن
فعل look در این مفهوم اشاره دارد به چرخاندن چشم ها به سمت چیزی و به آن چیز توجه کردن و یا استفاده از چشم ها برای دیدن چیزی. مثال:
. i looked out of the window. ( من از پنجره به بیرون نگاه کردم. )
. look at all this stuff on the floor ( به این چیزها روی زمین نگاه کن. )
منبع: سایت بیاموز

نگاه کردن دیدن
دیدن. نگاه کردن
Meaning of look:
نگاه کردن ، دیدن
Example:
Look at the girl
به اون دختر نگاه کن.
به نظر رسیدن یا نگاه کردن، توجه داشتن
نگاهیدن.
💖Look💖به معنی نگاه کردن می باشد.
جلوه دادن
به نقل از هزاره:
سبک، مُد
به عنوان حرف ندا معانی صبر کردن، گوش کردن و دیدن ( صبر کن، گوش کن، ببین ) را نیز می دهد.
نگرش هم معنی میده
در نظر گرفتن، مدنظر قرار دادن
به نظر رسیدن
please look at your book
لطفا به کتابت نگاه کن 🆒
نگاه انداختن، نظر افکندن
دید، نگرش
نگاه کردن توجه کردن
به نظر رسیدن . نگاه کردن
ببین
جستجو کردن
نگاه کردن
نگاه کردن به چیزی
شنیدید به کسی میگویند lookمعنیش نور نیست یعنی به چیزی نگاه کن
چشم انتظار بودن
توجه کردن
دقت کردن به چیزی.
نگاه کردن.
جستجو کردن ( وقتی با for بیاید )
به معنی سرچ کردن هم هست ( در قیمت سوم سریال extra هست :
I looked for a boyfriend on the internet today.
نگاه با دقت، خیره شدن
seem
به نظر آمدن
بررسی
style; fashion
قلمداد شدن
نظر کردن_نگاه کردن
look up
تلاش برای یافتن اطلاعات از طریق جستجو در کتاب یا یک لیست یا با کامپیوتر، investigate, look into, follow up
بهتر شدن، improve, recover،
ملاقات یک شخص یا مکان، visit, go around, call.
نگاه کردن
قیافه
به نظر

نگاه کردن

نگاه مانند
نگاه کردن .
به نظر امدن

نگاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٦)

بپرس