1. he's no longer with it
دیگر سر در نمی آورد،دیگر دستش توی کار نیست،خنگ شده است.
2. how much longer will this cloudy weather hold?
این هوای ابری تا کی دوام خواهد آورد؟
3. i no longer count him among my friends
دیگر او را جزو دوستان خود به شمار نمی آورم.
4. they no longer live here
آنها دیگر اینجا زندگی نمی کنند.
5. this is longer than that
این از آن دراز تر است.
6. armies are no longer merely earthbound
ارتش ها دیگر فقط زمینی نیستند.
7. computers are no longer novelties
کامپیوتر دیگر تازگی ندارد.
8. he could no longer fight down his tears
او دیگر نمی توانست جلو اشک های خود را بگیرد.
9. i can no longer endure this situation
بیش از این نمی توانم این وضع را تحمل کنم.
10. i can no longer tolerate your strange behaviour
دیگر تاب تحمل رفتار عجیب و غریب شما را ندارم.
11. i could no longer tolerate his chatter
بیش از آن تاب تحمل وراجی او را نداشتم.
12. javad could no longer tolerate his wife's constant criticisms
جواد دیگر تاب (تحمل) خرده گیری دائم زنش را نداشت.
13. pomegranates have a longer shelf life than cucumbers
پایایی انار از خیار بیشتر است.
14. she could no longer control her pent-up feelings
او دیگر قادر نبود که احساسات سرکوب شده ی خود را مهار کند.
15. she is no longer a woman of childbearing age
او دیگر سن بچه دار شدن را پشت سر گذاشته است.
16. shingled roofs last longer than asphalted ones
بام های بامپوش دار از بام های آسفالت شده پر دوام ترند.
17. they are no longer on friendly terms with each other
آنها دیگر با هم روابط دوستانه ندارند.
18. those conditions no longer obtain
آن شرایط دیگر وجود ندارد.
19. a geological period is longer than an epoch and shorter than an era
دوره ی زمین شناسی از دور طولانی تر و از دوران کوتاه تر است.
20. if writing is no longer a valid medium, the film may replace it
اگر نگارش دیگر وسیله ی موثری نباشد فیلم جای آن را خواهد گرفت.
21. in winter, nights grow longer
در زمستان شب ها دراز می شوند.
22. pre-revolutionary passports are no longer valid
پاسپورت های پیش از انقلاب دیگر معتبر نیست.
23. shooting elephants is no longer allowed
شکار فیل،دیگر مجاز نیست.
24. stay around a little longer
قدری بیشتر بمان.
25. that company is no longer in business
آن شرکت بسته شده است.
26. this city is no longer livable
این شهر دیگر به درد زندگی نمی خورد.
27. women tend to live longer than men
احتمال طول عمر زن ها از مردها بیشتر است.
28. ali is, i understand, no longer here
تا آنجایی که می دانم علی دیگر اینجا نیست.
29. the old farmer is no longer with it
کشاورز پیر دیگر هوش و حواس ندارد.
30. the wrestling lasted a half-hour longer
کشتی نیم ساعت بیشتر طول کشید.
31. due to age, he is no longer employable
به خاطر (بالا بودن) سن دیگر قابل استخدام نیست.
32. i cannot bear his insults any longer
بیش از این تاب تحمل توهین های او را ندارم.
33. i can't afford to wait any longer
به صلاحم نیست (نمی توانم) دیگر صبر کنم.
34. the irradiation of fruits makes them last longer
تابش زده سازی میوه جات دوام آنها را بیشتر می کند.
35. the short of it is, they are no longer interested
خلاصه ی مطلب این است که آنها دیگر علاقه مند نیستند.
36. the dire economic conditions of this area should no longer be disregarded
اوضاع خراب اقتصادی این ناحیه نباید بیش ازاین نادیده گرفته شود.
37. i undid the hem of my overcoat to make it longer
سجاف پالتو خود را شکافتم تا آن را بلندتر کنم.
38. dialects of this language have diverged so widely that their relationship is no longer apparent
گویش های این زبان آنچنان دگرگون شده اند که رابطه ی آنها با هم دیگر آشکار نیست.