🔸 مثال ها:
Long story short, the project failed.
خلاصه ی ماجرا این که پروژه شکست خورد.
• Long story short, we decided to move abroad.
کوتاه بگم، تصمیم گرفتیم به خارج مهاجرت کنیم.
• Long story short, he quit his job.
خلاصه ش کنم، او کارش را رها کرد.
خلاصه ی ماجرا این که پروژه شکست خورد.
کوتاه بگم، تصمیم گرفتیم به خارج مهاجرت کنیم.
خلاصه ش کنم، او کارش را رها کرد.
قصه کوتاه کنم، خلاصه بگویم
long story short: broke me
قصه کوتاه کنم: مرا در هم شکستی
بخشی از کتاب 365 روز بدون تو، ترجمه ی هاجر شُکری
قصه کوتاه کنم: مرا در هم شکستی
بخشی از کتاب 365 روز بدون تو، ترجمه ی هاجر شُکری
خلاصه اینکه
مَخلص ِکلوم. . . .
القصه
خلاصه
اصل مطلب اینکه
مَخلص ِکلوم. . . .
القصه
خلاصه
اصل مطلب اینکه
خلاصه داستان این که
داستان رو خلاصه کنم
خلاصه بخوام بگم
داستان رو خلاصه کنم
خلاصه بخوام بگم
خلاصه کنم
لپ مطلب, خلاصه که
لپ مطلب اینه که، خلاصه بگم