اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "longitude," the angular distance on the earth's surface east or west of the prime meridian at Greenwich, England, measured either in degrees or in hours, minutes, and seconds.
صفت ( adjective )
حالات: longer, longest
حالات: longer, longest
• (1) تعریف: of relatively great extent in distance or time.
• مترادف: lengthy
• متضاد: brief, little, short
• مشابه: elongate, extended, extensive, longish, slow
• مترادف: lengthy
• متضاد: brief, little, short
• مشابه: elongate, extended, extensive, longish, slow
- a long driveway
[ترجمه shakiba] راه طولانی در پیش داشت|
[ترجمه T I n a] راهنما طولانی /راه دراز|
[ترجمه گوگل] یک مسیر طولانی[ترجمه ترگمان] راه طولانی ای در پیش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a long race
• (2) تعریف: of a specified length in time or extent.
• مشابه: broad, wide
• مشابه: broad, wide
- a room ten feet long
[ترجمه گوگل] یک اتاق ده فوتی
[ترجمه ترگمان] اتاقی بود که ده متر طول داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتاقی بود که ده متر طول داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an exam two hours long
[ترجمه گوگل] یک امتحان دو ساعته
[ترجمه ترگمان] یک امتحان که دو ساعت طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک امتحان که دو ساعت طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: tedious in length.
• مترادف: lengthy, long-drawn-out, long-winded
• مشابه: extended, interminable, longish, prolix, rambling, tedious
• مترادف: lengthy, long-drawn-out, long-winded
• مشابه: extended, interminable, longish, prolix, rambling, tedious
- a long sermon
• (4) تعریف: of unusual scope or breadth, as of vision or perspective.
• مترادف: broad, comprehensive, wide
• مشابه: expansive, inclusive, sweeping
• مترادف: broad, comprehensive, wide
• مشابه: expansive, inclusive, sweeping
- He takes a long view of the matter.
[ترجمه گوگل] او نگاهی طولانی به موضوع دارد
[ترجمه ترگمان] او یک نگاه طولانی از این موضوع بر می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک نگاه طولانی از این موضوع بر می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: extending far into the past.
• مترادف: far-reaching
• مشابه: extended, extensive, lengthy
• مترادف: far-reaching
• مشابه: extended, extensive, lengthy
- a long memory
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an extended period of time.
- He won't stay here for long.
[ترجمه گوگل] او برای مدت طولانی اینجا نمی ماند
[ترجمه ترگمان] او مدت زیادی اینجا نخواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مدت زیادی اینجا نخواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a clothing size for tall men.
قید ( adverb )
حالات: longer, longest
حالات: longer, longest
• (1) تعریف: for or during a lengthy period of time.
• مشابه: at length
• مشابه: at length
- a change he long desired
[ترجمه گوگل] تغییری که او مدت ها آرزویش را داشت
[ترجمه ترگمان] چیزی را که مدت ها آرزوی آن کرده بود عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چیزی را که مدت ها آرزوی آن کرده بود عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: at a time far in the past.
• مشابه: far
• مشابه: far
- It happened long ago.
[ترجمه گوگل] خیلی وقت پیش اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان] خیلی وقت پیش اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خیلی وقت پیش اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not any more or not now (used with a negative).
• مشابه: further, more
• مشابه: further, more
- They are no longer operating the hot dog stand.
[ترجمه سارا] انها به مدت طولانی در دکه ی هات داگ کار نمی کنند|
[ترجمه گوگل] آنها دیگر از استند هات داگ استفاده نمی کنند[ترجمه ترگمان] آن ها دیگر عامل مقاومت در برابر سگ های داغ نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: throughout a specified period.
• مشابه: through
• مشابه: through
- She sang all the night long.
[ترجمه گوگل] او تمام شب را آواز خواند
[ترجمه ترگمان] تمام شب را آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمام شب را آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: longs, longing, longed
حالات: longs, longing, longed
• : تعریف: to yearn or desire (often fol. by for).
• مترادف: crave, hunger, pine, thirst, yearn
• مشابه: ache, aspire, desiderate, desire, die, hanker, hope, lust, pant, sigh, want, wish, yen
• مترادف: crave, hunger, pine, thirst, yearn
• مشابه: ache, aspire, desiderate, desire, die, hanker, hope, lust, pant, sigh, want, wish, yen
- He longed for excitement and adventure.
[ترجمه گوگل] او مشتاق هیجان و ماجراجویی بود
[ترجمه ترگمان] آرزوی هیجان و ماجراجویی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آرزوی هیجان و ماجراجویی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soldiers longed for their wives and families.
[ترجمه گوگل] سربازان آرزوی همسر و خانواده خود را داشتند
[ترجمه ترگمان] سربازان آرزوی زنان و خانواده های خود را داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان آرزوی زنان و خانواده های خود را داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She longed to see her sister again after so many years.
[ترجمه گوگل] او آرزو داشت بعد از سالها دوباره خواهرش را ببیند
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست بعد از این همه سال دوباره خواهرش را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست بعد از این همه سال دوباره خواهرش را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید