lonely

/ˈloʊnli//ˈləʊnli/

معنی: متروک، تنها، بی کس، خلوت، بی یار، بیغوله
معانی دیگر: (ناراحت از تنهایی) غریب، تنها و مغموم، دلتنگ، در فراق، تک، منفرد، مجزا، مجرد، دور افتاده، متروکه، واهشته، خالی از سکنه، موجب احساس تنهایی، دلتنگی آور، غریب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: lonelier, loneliest
مشتقات: loneliness (n.)
(1) تعریف: without companionship; solitary.
مترادف: alone, lone, solitary, unaccompanied
مشابه: isolated, reclusive, secluded

(2) تعریف: empty of human presence; unfrequented; desolate.
مترادف: desolate, lonesome, uninhabited
متضاد: populous
مشابه: deserted, forsaken, isolated, unfrequented

- a lonely hilltop
[ترجمه گوگل] یک تپه تنها
[ترجمه ترگمان] یک تپه دورافتاده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unhappy because alone; lonesome.
مترادف: lonesome
مشابه: desolate, forlorn, forsaken, unfriended

جمله های نمونه

1. a lonely fisherman was standing in front of the boat
یک ماهیگیر تک و تنها جلو قایق ایستاده بود.

2. a lonely little town on the edge of the forest
شهر کوچک و تک در کنار جنگل

3. a lonely lover
عاشق در فراق

4. a lonely road
جاده ی خلوت

5. the lonely mother missed her children
مادر بی کس در فراق بچه هایش بود.

6. it's a lonely thing to be the captain of a ship
ناخدای کشتی بودن موجب احساس تنهایی می شود.

7. sick and lonely for home
بیمار و دلتنگ وطن

8. plow a lonely furrow
بی یاور کار کردن،تنها زحمت کشیدن

9. a dangerous and lonely part of the coast
بخش خطرناک و بی سکنه ی کرانه

10. i have felt lonely since she left
از وقتی که او رفته احساس تنهایی می کنم.

11. he lighted upon that lonely spot quite by accident
او کاملا به طور اتفاقی به آن جای خلوت رسید.

12. i am comfortable yet lonely
من راحتم ولی احساس تنهایی می کنم.

13. retired people often feel lonely
بازنشسته ها اغلب احساس تنهایی می کنند.

14. call your mother; perhaps she is lonely
به مادرت تلفن بزن ; شاید دلتنگ باشد.

15. read a book when you feel lonely
وقتی که احساس دلتنگی می کنی کتاب بخوان.

16. The so-called love, just feel lonely pastime.
[ترجمه گوگل]به اصطلاح عشق، فقط احساس تنهایی سرگرمی
[ترجمه ترگمان]عشق به اصطلاح عشق تنها احساس تنهایی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The lonely old man worked his life away like a work horse.
[ترجمه گوگل]پیرمرد تنها زندگی خود را مانند اسب کار از بین برد
[ترجمه ترگمان]پیرمرد تنها زندگی خود را مثل یک اسب کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They went to a lonely place in the mountains.
[ترجمه گوگل]آنها به مکانی خلوت در کوهستان رفتند
[ترجمه ترگمان]به جای خلوتی در کوهستان رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The lonely old man was much to be pitied by all of us.
[ترجمه گوگل]این پیرمرد تنها برای همه ما بسیار قابل تاسف بود
[ترجمه ترگمان]پیرمرد تنها دلش به حال همه ما می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Don't you get lonely being on your own all day?
[ترجمه :)] آیا شما تمام روز تنها بودن در تنهایی خود را احساس نمی کنید؟
|
[ترجمه نام شما] آیا تو تنها بودن را در تمام روزخود احساس نمی کنی ؟
|
[ترجمه گوگل]آیا در تمام روز تنها نیستید؟
[ترجمه ترگمان]مگه خودت تنهایی تنهایی تنهایی تنهایی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I feel lonely without my husband.
[ترجمه گوگل]من بدون شوهرم احساس تنهایی میکنم
[ترجمه ترگمان] بدون شوهرم احساس تنهایی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Love. I fell in love with it so lonely.
[ترجمه Ar.Ar] عشق ؛ من احساس میکنم عشق را در تنهایی زیاد
|
[ترجمه گوگل]عشق خیلی تنهایی عاشقش شدم
[ترجمه ترگمان]عشق من خیلی تنها عاشقش شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I wandered lonely like a cloud.
[ترجمه گوگل]من تنها مثل ابر سرگردان شدم
[ترجمه ترگمان]من مثل ابری تنها و بی کس و تنها بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متروک (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn, desolate, derelict, lonely, antiquated, lorn

تنها (صفت)
lonely, single, solitary, alone, only, lone, sole, recluse, exclusive, unaccompanied

بی کس (صفت)
forlorn, lonely

خلوت (صفت)
lonely, private, retired

بی یار (صفت)
lonely, unfriended

بیغوله (صفت)
lonely

انگلیسی به انگلیسی

• alone, solitary, without company; without friendly companionship; desolate, rarely frequented
someone who is lonely is unhappy because they are alone or do not have any friends.
a lonely situation or period of time is one in which you feel unhappy because you are alone or do not have any friends.
a lonely place is one where very few people come.

پیشنهاد کاربران

تنها _ بی کس _ متروک . >>>>> every body was outside and I was lonely in the house and I was really bored.
تنهایی - خلوت - دست تنها - کسی که دوستی ندارد و همیشه تنها است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : loneliness / loner
✅️ صفت ( adjective ) : alone / lone
✅️ قید ( adverb ) : lonely
Lonely تنها ( از نظر عاطفی و احساسی )
Alone تنها ( از نظر فیزیکی )
کسی که تنهاست و کلا تو زندگیش کسیو نداره
یسریا lonely رو با alone اشتباه میگیرن
Alone: کسی که اون لحظه کسی پیشش نیست، مثال: she's alone at home
Lonely: کسی که تو زندگیش کسیو نداره و دور و ورش خلوته، مثال: i'm so lonely, i need a friend
تنها، کسی که هیچ دوست موستی چیزی نداره
مثال: she is lonely
I'm a lonely here without ya
این واژه صفت هستش، نه قید، پس دقت کنید که ترجمه "به تنهایی" اصلا براش درست نیست، معنیش هم همونجوری که اکثر دوستان اینجا فرمودن " تنها، بی کس، غریب" هستش
دست تنها
معنیش اینه ک کسی ک هیچکی رو نداره واس ادامه زندگی ؛/
بی ریا ( تنها )
تنهایی
unhappy because you have no friends or people to talk to
تنها ، بی کس ، غریب
she lives alone and often feels lonely 🍣
اون تنها زندگی میکنه و اغلب احساس غریبی میکنه
Lonely place مکان خلوت
خلـــــوت!
ناراحت ( بدلیل تنهایی )
تنها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس