logy

/ˈloʊɡiː//ˈləʊɡɪ/

معنی: کند، سنگین، بطی ء، سنگین در فکر وحرکت
معانی دیگر: (عامیانه) کسل و لخت (در اثر پرخوری)، loggy سنگین، بطی، کند
logy_
پسوند:، (نوع ویژه ی) سخن [eulogy]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: science, study, or doctrine of.

- biology
[ترجمه گوگل] زیست شناسی
[ترجمه ترگمان] بیولوژی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: writing; expression; discourse; collection of.

- chronology
[ترجمه گوگل] گاهشماری
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- methodology
[ترجمه گوگل] روش شناسی
[ترجمه ترگمان] روش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: logier, logiest
مشتقات: logily (adv.), loginess (n.)
• : تعریف: tired and unenergetic; sluggish; lethargic.
مترادف: drowsy, lethargic, listless, sluggish, torpid
متضاد: sprightly
مشابه: comatose, dormant, dull, fain�ant, inactive, inanimate, indolent, inert, lackadaisical, laggard, languid, lazy, lifeless, sleepy, slow, spiritless, supine, tired, weary

جمله های نمونه

1. The nation could ill afford a logy commander-in-chief in the event of nuclear attack.
[ترجمه گوگل]در صورت حمله هسته‌ای، ملت نمی‌تواند از عهده فرماندهی کل قوا برآید
[ترجمه ترگمان]این کشور توان مالی یک فرمانده عملیاتی را در صورت وقوع حمله هسته ای نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Meanwhile, this theory accords with the logy of literary theory's development in those years, and has certainty and necessity.
[ترجمه گوگل]این در حالی است که این نظریه با منطق رشد نظریه ادبی در آن سالها همخوانی دارد و دارای یقین و ضرورت است
[ترجمه ترگمان]در عین حال، این نظریه با مفهوم توسعه نظریه ادبی در آن سال ها همخوانی دارد، و قطعیت و ضرورت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Based on the practice, the concept and methods logy of selecting the regimes for thermal balance, blasting, slag-making and charging are given.
[ترجمه گوگل]بر اساس تمرین، مفهوم و منطق روش های انتخاب رژیم های تعادل حرارتی، انفجار، سرباره سازی و شارژ ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]براساس این روش، مفهوم و روش های انتخاب رژیم ها برای تعادل گرمایی، انفجار، ضایعات آهنگری و شارژ، ارایه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Zhongshan Juchuang Electronic Science And Techno- logy Co., Ltd specializes in researching, manufacturing and temperature controlling products.
[ترجمه گوگل]شرکت علم و فناوری ژونگشان جوچوانگ در زمینه تحقیق، تولید و کنترل دما تخصص دارد
[ترجمه ترگمان]شرکت Techno Juchuang Science و شرکت logy، با مسئولیت محدود در تحقیق، تولید و کنترل دما تخصص دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm feeling rather logy after all that eating and drinking last night.
[ترجمه گوگل]من بعد از آن همه خوردن و نوشیدن دیشب احساس منطقی دارم
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه خوردن و نوشیدن دیشب احساس سنگینی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Furthermore, different porous silicon samples were prepared, and whose surface morpho-(logy) analysis and thermal conductivity measurement using micro-raman technology were performed.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نمونه‌های سیلیکونی متخلخل مختلف تهیه شد و آنالیز مورفو (logy) سطح و اندازه‌گیری هدایت حرارتی با استفاده از فناوری میکرو رامان انجام شد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، نمونه های مختلف سیلیکون porous تهیه شدند و آنالیز سطح آن با استفاده از فن آوری میکرو - انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In this same leisurely manner I studied zo? logy and botany.
[ترجمه گوگل]من به همین روش آرام مطالعه کردم zo? منطق و گیاه شناسی
[ترجمه ترگمان]در همین حالت، من زوئی رو مطالعه کردم؟ سنگین و گیاه شناسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It reserves a high homo- logy between rice, monocotyledonous plant and tobacco, dicotyledonous.
[ترجمه گوگل]همسانی بالایی بین برنج، گیاه تک لپه ای و تنباکو دو لپه ای حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]این کشور به صورت homo بلند بین برنج، گیاه monocotyledonous و تنباکو، dicotyledonous مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If teenage period appears grow logy, expression inflexible, complexion bad, love falls ill wait for a circumstance, want to notice to seek an account from food.
[ترجمه گوگل]اگر دوره نوجوانی به نظر می رسد منطقی رشد می کند، بیان انعطاف ناپذیر، چهره بد، عشق بیمار می شود منتظر یک شرایط باشید، می خواهید متوجه شوید که از غذا حسابی بخواهید
[ترجمه ترگمان]اگر دوره نوجوانی رشد به نظر می رسد، چهره inflexible، رنگ و رویش بد است، عشق در انتظار یک موقعیت بد است، می خواهد توجه کند که به دنبال یک حساب از غذا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Now add 30 or 40 slices of cheesecake on top of that, and a fella starts to feel a little logy.
[ترجمه گوگل]حالا 30 یا 40 برش چیزکیک را روی آن اضافه کنید و یک فرد کمی احساس منطقی می کند
[ترجمه ترگمان]حال ۳۰ یا ۴۰ برش از cheesecake را بر روی آن اضافه کنید، و یک آدم شروع به کمی logy می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This article analyzes current state and development of alumina techno logy in China.
[ترجمه گوگل]این مقاله به تحلیل وضعیت فعلی و توسعه فناوری آلومینا در چین می‌پردازد
[ترجمه ترگمان]این مقاله، وضعیت فعلی و توسعه of alumina در چین را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Its economy grows situation will be unusually slow, won't have inside the near future change greatly, and its pick up speed also very will logy.
[ترجمه گوگل]وضعیت رشد اقتصادی آن به طور غیرعادی کند خواهد بود، در آینده نزدیک تغییرات زیادی نخواهد داشت، و سرعت افزایش آن نیز بسیار منطقی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]وضعیت رشد اقتصاد آن به طور غیر معمول کند خواهد بود، در آینده نزدیک تغییر زیادی نخواهد داشت، و سرعت برداشت آن نیز به تدریج کاهش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The first part of the word, techn actually did mean "art" or "craft" from Greek, while the second half logy means more literally "the writings on" or "the accumulated knowledge about. "
[ترجمه گوگل]بخش اول کلمه، techn در واقع به معنای "هنر" یا "صنایع دستی" از یونانی بود، در حالی که نیمه دوم logy به معنای واقعی تر "نوشته های روی" یا "دانش انباشته در مورد" است
[ترجمه ترگمان]بخش اول این واژه در واقع به معنای \"هنر\" یا \"هنر\" از زبان یونانی بود، در حالی که نیمه دوم به معنای \"نوشته های روی\" یا \"دانش جمع شده در مورد آن\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Then we can combine the theory and method of semi logy, environment art and mold-block design to inductive standard method and formula of color design.
[ترجمه گوگل]سپس می توان تئوری و روش نیمه منطقی، هنر محیطی و طراحی قالب بلوک را با روش استاندارد استقرایی و فرمول طراحی رنگ ترکیب کرد
[ترجمه ترگمان]سپس می توانیم تئوری و روش semi، هنر محیط و طراحی بلوک قالبی را به روش استاندارد استقرایی و فرمول طراحی رنگ ترکیب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کند (صفت)
late, tardy, heavy, slack, dull, slow, lagging, blate, sluggish, blunt, lazy, loggy, logy, dilatory, unapt, unready, leaden, low-speed, snail-paced

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

بطی ء (صفت)
slack, sluggish, lazy, cumbersome, loggy, logy, snail-paced

سنگین در فکر و حرکت (صفت)
loggy, logy

انگلیسی به انگلیسی

• lethargic, lacking enthusiasm, lacking vitality

پیشنهاد کاربران

ریشه رایج هست به معنای علم
For example:biology
زیست شناسی
شناختن و شناسی
لوس

پسوند ب معنای شناسی

مطالعه

بپرس