log

/lɔːɡ//lɒɡ/

معنی: کنده، سرعت سنجکشتی، لگاریتم، کارنامه، صورت عملیات، سفرنامهکشتی، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، ثبت کردن وقایع، کندن کنده درخت، در سفرنامه وارد کردن
معانی دیگر: الوار، کلندر، لاپه، هیزم، دفتر روزانه ی کشتی (که سرعت و مسافت پیموده شده و دیگر رویدادهای کشتی را در آن می نویسند)، (تنه ی درخت را) الوار کردن، تخته تخته کردن، درخت انداختن، جنگل بری کردن، بریدن و به نجاری بردن، در دفتر روزانه ی کشتی (و غیره) ثبت کردن، رخداد نگاری کردن، (هواپیما و کشتی - فاصله ای را) پیمودن، وسیله ی اندازه گیری سرعت کشتی، (ناو) تندی نما، (هواپیما و فضاناو و غیره) دفتر روزانه، رخداد نگاشت، دفتر پیشرفت کار، رخداد نامه، وابسته به دفتر روزانه یا رخداد نگاشت، رکورد چیزی را به دست آوردن، مخفف: لگاریتم (logarithm)، گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره، درسفرنامه واردکردن
log _
پسوند: رجوع شود به: -logue

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large, thick piece of a tree trunk or large tree limb, esp. a long piece of trunk ready for sawing.
مشابه: beam, branch, limb, lumber, puncheon, stump, timber, trunk

(2) تعریف: an official daily record of a trip by a ship or plane, noting speed, distance traveled, and any relevant events.
مترادف: logbook
مشابه: journal, record

(3) تعریف: any similar record; diary.
مترادف: daybook, diary, journal, logbook, record
مشابه: account, minute, register, report
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: logs, logging, logged
(1) تعریف: to cut down the trees on (a piece of land).
مترادف: lumber
مشابه: clear, clear-cut, level

(2) تعریف: to record in a ship's or an airplane's log, or in a similar record.
مترادف: register
مشابه: book, note, record, report, tally

(3) تعریف: to reach (a certain speed) or travel (a certain distance).
مترادف: cover
مشابه: reach, travel, traverse

- We logged one hundred miles yesterday.
[ترجمه Amirarshia] ما دیروز یک صد مایل اه رفتیم
|
[ترجمه گوگل] ما دیروز صد مایل وارد شدیم
[ترجمه ترگمان] دیروز یک صد مایل راه رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: log in
• : تعریف: to cut down, trim, and transport trees for lumber.
مترادف: lumber
مشابه: clear-cut
اسم ( noun )
• : تعریف: logarithm.

جمله های نمونه

1. log on (or off)
(کامپیوتر) دستورات لازم را برای آغاز برنامه (یا پایان برنامه) دادن

2. a log from which smoke ascended
کنده ای که از آن دود برمی خاست

3. a log jam in the river
انباشته شدن الوار شناور در رودخانه

4. the log twiddles round and round in the water
الوار در آب مرتبا چرخ می خورد.

5. he tore the log asunder with a single ax-blow
با یک ضربه ی تبر کنده را از هم شکافت.

6. i put another log in the fireplace
یک کنده ی دیگر در بخاری گذاشتم.

7. to chink a log cabin
کلبه ی چوبی را زاموسقه کاری و درزبندی کردن

8. the elephant hauled a log tied to a rope all the way to the harbor
فیل تنه ی درخت بسته شده به طناب را کشید و تا بندرگاه برد.

9. to drive a wedge into a log with a hammer
با چکش گوه را به درون کنده راندن

10. The large log basket can be used to tidy toys away.
[ترجمه گوگل]از سبد چوبی بزرگ می توان برای مرتب کردن اسباب بازی ها استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]سبد بزرگ چوبی را می توان برای تمیز کردن اسباب بازی ها استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If a computer user fails to log off, the system is accessible to all.
[ترجمه جواد] گر کاربر کامپیوتر از سیستم خارج نشود، سیستم برای همه قابل دسترسی است.
|
[ترجمه گوگل]اگر کاربر کامپیوتر نتواند از سیستم خارج شود، سیستم برای همه قابل دسترسی است
[ترجمه ترگمان]اگر یک کاربر رایانه نتواند کنده شود، سیستم در دسترس همگان قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The young pioneers lived in a little log cabin in the mountains during the summer camping.
[ترجمه گوگل]پیشگامان جوان در طول کمپینگ تابستانی در یک کلبه چوبی کوچک در کوهستان زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان]The جوان در کلبه ای کوچک در کوهستان زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A log fire crackled in the hearth.
[ترجمه گوگل]آتش چوبی در اجاق گاز ترکید
[ترجمه ترگمان]در بخاری دیواری زبانه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He hollowed out a log and made it into a boat.
[ترجمه گوگل]او یک کنده چوب را سوراخ کرد و آن را به یک قایق تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]او یک تنه درخت را سوراخ کرد و آن را به یک قایق تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Log on to the Hammer Web ring, with 12 more sites devoted to macabre movies.
[ترجمه گوگل]با 12 سایت دیگر که به فیلم های ترسناک اختصاص داده شده اند، وارد حلقه وب چکش شوید
[ترجمه ترگمان]ورود به رینگ جی همر با ۱۲ سایت دیگر اختصاص داده شده به فیلم های ترسناک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We sawed the log into planks.
[ترجمه گوگل]چوب را به صورت تخته اره کردیم
[ترجمه ترگمان]تخته های کف اتاق را اره کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Tom lives in a log cabin.
[ترجمه گوگل]تام در کلبه چوبی زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]تام توی یه کلبه چوبی زندگی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

سرعت سنج کشتی (اسم)
log, chip log

لگاریتم (اسم)
log, logarithm, mantissa

کارنامه (اسم)
log, workbook, logarithm

صورت عملیات (اسم)
log, logarithm

سفرنامه کشتی (اسم)
log

گزارش سفرنامه کشتی (اسم)
log, logarithm

گزارش سفر هواپیما (اسم)
log, logarithm

قطعهای از درخت که اره نشده (اسم)
log, logarithm

ثبت کردن وقایع (فعل)
log

کندن کنده درخت (فعل)
log, logarithm

در سفرنامه وارد کردن (فعل)
log, logarithm

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Logarithm
موضوع: علمی
گاریتم یک عدد در یک پایه، برابر با توانی از پایه است که آن عدد را می دهد. برای نمونه لگاریتم ۱۰۰۰ در پایهٔ ۱۰، برابر با ۳ است.

تخصصی

[حسابداری] ثبت روزانه،ثبت روزانه دفتر
[عمران و معماری] گرده بینه
[کامپیوتر] ثبت وقایع . - لگاریتم طبیعی - تابعی در بسیاری از نسخه های بیسیک و زبانهای دیگر، که لگاریتم طبیعی ( مبنای e) x ) را محاسبه می کند. با این حال، در برخی از زبانها، برنامه های صفحه ی گسترده، LOG(x) لگاریتم عمومی ( مبنای 10) و LN(x) لگاریتم طبیعی هستند. نگاه کنید به logarithm .
[برق و الکترونیک] logarithm-لگاریتم توانی که عددی به نام مبنا باید به آن برسد تا با عدد اصلی برابر شود در سیستم لگاریتم معمول مبنا 10 است . در این سیستم لگاریتم 1000 در مبنای 10 برابر 3 است زیرا 10 بتوان 3 معادل 1000 است . مبنای دیگری که معمولاً به کار میرود برابر با 2/71828 استکه با e نشان داده می شود و به نام لگاریتم طبیعی، نپر یا هیپر بولیک، نامیده می شود . در این سیستم علامت log به توان N به صورت مخفف LnN نشان داده می شود .
[مهندسی گاز] گزارش روزانه
[ریاضیات] ثبت روزانه، جدول، جدول کارنما، نمودار گرفتن، نمودار
[نفت] نمودار گرفتن - نمودار (اسم) - برش
[آب و خاک] نمودار تغییر خواص، لگاریتم، گزارش، تنه درخت
[مهندسی گاز] لگاریتم

انگلیسی به انگلیسی

• block of wood; journal of a voyage; journal; logarithm; (computers) record of operations which occur in a computer or between two computers; heavy object
cut down a tree or trees; cut a tree into sections; write in a log, make entries in a journal; travel at a certain speed, travel for a certain period of time
a log is a piece of a thick branch or of the trunk of a tree.
a log is also an official written record of what happens each day, for example on board a ship.
if you log an event or fact, you record it officially, for example in writing or on a computer.
see also logging.
when someone logs into a computer system, logs in, or logs on, they gain access to the system, usually by typing their name or identity code and a password.
when someone who is using a computer system logs out, they finish using the system by typing a particular command.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A written record or log 📓
🔍 مترادف: Record, journal
✅ مثال: The scientist kept a log of all her experiments
to travel, to walk
کنده، هیزم
I busied myself by the log burner, stoking the fire and sorting through the basket for logs of the right size
خودم را با سبد هیزم مشغول کردم، چوب ها را به آتش اضاف کردم و توی سبد دنبال هیزم هایی با سایز مناسب گشتم.
Noun
گزارش روزانه عملیات/پارامترهای کاربردی موتور یا ماشین یا تجهیز وغیره
▪️▪️▪️
Verb
ثبت کردن وقایع - گزارش روزانه عملیات/پارامترهای کاربردی موتور یا ماشین یا تجهیز وغیره را نوشتن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Nitrogen purge in place for special purpose equipment or where specified? Use Appendix C for logging of purge inspections.

گزارش ها
"I sleep like a log" Means "i sleep very well"
log در معنای ثبت و ضبط روزانه یا دوره ای برخی فعالیت ها، اشاره به نوعی ثبت فعالیت ها دارد که ما در زبان فارسی به آن چوب خط می گفته ایم. کاش می شد این چوب خط را دوباره برای این log به کار ببریم. از نظر ریشه یکی هستند.
از نظر ریشه شناسی به معنای گفتن است.
مثال:
apologize
catalog
circumlocution
colloquial
dialogue
eloquent
epilogue
eulogy
grandiloquent
interlocutor
Log out
logical
logo
loquacious
monologue
prologue
soliloquy
Sleep like a *log means sleep very well
گزارش
یادداشت برداری
Log:چوب
Logs فکر نکنم کنده درخت باشه اون log هستش
Logs میشه اسناد یا گزارش های روزمره مثل کارنامه یا صورت عملیات
Investigators finds gaps white house logs of Trump's Jan, , 6calls
بازرسان پیدا کردند تناقص وشکاف در گزارشات ترامپ در تماس های روز ۶ژانویه
Cabin log = کلبه چوبی
to make a record of each time that something happens
The new system logs every call that a customer makes to the company.
توضیحاتی در رابطه با log
اسم log در مفهوم دفتر روزانه بخصوص در رابطه با کشتی، اشاره دارد به ثبت سرعت و مسافت پیموده شده و دیگر رویدادهای کشتی در آن دفتر.
منبع: سایت بیاموز
log ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ثبت کردن
تعریف: ثبت فعالیت های یک رایانه یا کاربر برای استفادۀ مدیریت سامانه
رویداد نامه
رویداد نگاری
log=کنده درخت ( در خت قطع شده )
timber/lumber=الوار ( برای ساخت خانه، کشتی و. . . . . . )
*موارد استفاده این دو با هم فرق دارند
A record of daily activities and and events
log bookدفترچه راهنما و دفترچه دستورالعمل را هم شامل میشه
دفتر یاداشت وقایع، گزارش کار و دستور کار رو بهش log book میگن
در مهندسی نفت نمودارگیری
گزارش نامه
کنده

logbook به معنی دفتری است که دانشجو کارهای مربوط به یک پروژه ی دانشگاهی را در آن ثبت روزانه می کند. همه راه هایی را که رفته است، مثلا برای یک پروژه ی ریاضی، چه غلط و چه درست، باید در این دفتر به صورت روزانه ثبت شود تا در نهایت استاد پایان نامه بتواند با دنبال کردن خط سیر دانشجو به او نمره بدهد.
ثبت کردن رکورد:
to officially record something:
وارد شدن
ثبت رسمی

ثبت و ضبط کردن
یادداشت یا ثبت ( داده )
الوار، کنده
دفتر روزانه، رخدادنامه، گزارش روزانه
گزارش ، گزارش روزانه/کار/سفر
گزارش نگار ، دفتر گزارش ، دفتر گزارش روزانه ، دفتر گزاش کار ، دفتر گزارش سفر ، دفتر ثبت
گزارش نوشتن/دادن/گرفتن/برداشتن

کنده درخت
در کامپیوتر: کارنگاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس