lofty

/ˈlɒfti//ˈlɒfti/

معنی: بزرگ، بلند، عالی، مرتفع، علی، ارجمند، بلند پایه، رفیع
معانی دیگر: بسیار بلند، فرازین، سربه فلک کشیده، پر ارج، منیع، برین، والا، بریز، مغرورانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: loftier, loftiest
مشتقات: loftily (adv.), loftiness (n.)
(1) تعریف: of great height; high.
مترادف: aerial, high, towering
متضاد: low, short
مشابه: alpine, sky-high, tall

(2) تعریف: superior, noble, or exalted.
مترادف: elevated, exalted, grand, noble, sublime, superior
متضاد: base
مشابه: distinguished, empyreal, great, high, imposing, majestic, proud, rarefied, towering

- lofty thoughts
[ترجمه گوگل] افکار بلند
[ترجمه ترگمان] فکرهای بلند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: showing a belief that one is superior to other people; proud; arrogant.
مترادف: arrogant, condescending, haughty, proud, snobbish, superior
متضاد: humble
مشابه: concerted, disdainful, elevated, hoity-toity, lordly, overconfident, patronizing, pompous, self-important, snooty, stuck-up, supercilious, vainglorious

جمله های نمونه

1. lofty thoughts
اندیشه های والا

2. a lofty peak in the alps
قله ی بسیار بلندی در کوه های آلپ

3. the lofty heaven
بهشت برین

4. i founded the lofty mansion of verse
پی افکندم از نظم کاخی بلند

5. he notched himself a lofty place in english history
او برای خودش در تاریخ انگلیس مقام رفیعی کسب کرد.

6. i have erected a lofty monument in verse . . .
بنا کردم از نظم کاخی بلند . . .

7. . . . for a phoenix's nest is lofty
. . . که عنقا را بلند است آشیانه

8. i was an angel and the lofty paradise was my abode
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

9. From our lofty vantage point, we could see the city spread out below us.
[ترجمه ر غلامی] از چشم انداز بلندپروازانه ای که داشتیم، می توانستیم ببینیم که شهر در بخش پایینتر از محل زندگی ما گسترش می یابد.
|
[ترجمه گوگل]از نقطه نظر رفیعمان، می‌توانستیم شهر را ببینیم که زیر سرمان گسترده شده است
[ترجمه ترگمان]از دید وسیع ما می توانستیم شهر را ببینیم که در زیر ما گسترده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The lofty walls of the castle seemed impregnable.
[ترجمه ر غلامی] دیوارهای رفیع این قلعه، ظاهراً، قابل نفوذ نبودند.
|
[ترجمه محسن] دیوارهای سر به فلک کشیده دژ احساس تسخیرناپذیریرا القا میکرد
|
[ترجمه گوگل]دیوارهای بلند قلعه تسخیرناپذیر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]دیواره ای بلند قلعه تسخیر ناپذیر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The youth of our country have lofty ideals.
[ترجمه گوگل]جوانان کشور ما آرمان های والایی دارند
[ترجمه ترگمان]جوانان کشور ما ایده های عالی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her husband rose to the dizzy/lofty heights of transport minister.
[ترجمه eli13] شوهرش به مقام رفیع وزارت حمل و نقل رسید
|
[ترجمه گوگل]شوهرش به ارتفاعات سرگیجه‌آور/رفیع وزیر حمل‌ونقل رسید
[ترجمه ترگمان]شوهرش به قله های سرگیجه اور وزیر حمل و نقل رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A mackerel sky and mares'tails make lofty ships carry low sails.
[ترجمه گوگل]آسمان ماهی خال مخالی و دم مادیان باعث می شود کشتی های رفیع بادبان های کم ارتفاع حمل کنند
[ترجمه ترگمان]یک ماهی خالدار و دم mares کشتی ها را با بادبان های پایین حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This mountain is lofty.
[ترجمه گوگل]این کوه بلند است
[ترجمه ترگمان]این کوه مرتفع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Young people should have lofty ideals and aims.
[ترجمه گوگل]جوانان باید آرمان ها و اهداف بلندی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]جوانان باید آرمان های بلند و اهداف بلند داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He had set himself the lofty goal of reaching the world's top five.
[ترجمه گوگل]او هدف والای خود را برای رسیدن به جمع پنج تیم برتر جهان قرار داده بود
[ترجمه ترگمان]هدف خود را برای رسیدن به بالاترین نقطه اوج خود قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

بلند (صفت)
forte, loud, high, long, supernal, tall, highfalutin, upland, eminent, lofty, vociferous, grandiose, sonorous, high-ranking, skyscraping

عالی (صفت)
superior, super, great, fine, top, high-toned, high, grand, brave, gallant, beautiful, splendid, exquisite, excellent, superb, capital, immense, spiffy, imperial, magnificent, nobby, supreme, outstanding, superlative, swank, elevated, lofty, famous, copacetic, top-hole, remarkable, topping, high-grade, sublime, exalted, first-rate, unrivaled, palmary, ripping, wally, whizbang, whizzbang

مرتفع (صفت)
high, brushed, elevated, lofty

علی (صفت)
high, eminent, elevated, lofty

ارجمند (صفت)
good, lofty, venerable

بلند پایه (صفت)
high, lofty, sublime

رفیع (صفت)
high, lofty, sublime

تخصصی

[نساجی] الیاف پرز دار و جهنده - پرز دار

انگلیسی به انگلیسی

• very high or tall; elevated; noble, dignified; haughty, arrogant, conceited
something that is lofty is very high; a literary word.
a lofty idea or aim is noble, important, and admirable; a literary word.
someone who behaves in a lofty way behaves in a proud and rather unpleasant way; a literary word.

پیشنهاد کاربران

سر به فلک کشیده
Lofty mountains
کوههای سر به فلک کشیده
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Very high or elevated; elevated 🏔️
🔍 مترادف: Tall
✅ مثال: He set lofty goals for his future career.
۱. بسیار بلند - سر به فلک کشیده ( adj ) = مترادف high
۲. ستودنی - پشم ریزون ( adj )
۳. مغرور انه - خودپسندانه - خود برتر بینانه ( adj ) = مترادف Haughty
adjective
[also more lofty; most lofty]
...
[مشاهده متن کامل]

1 literary : rising to a great height : very tall and impressive
◀️ lofty redwood trees
◀️ lofty buildings
2 : very high and good : deserving to be admired
◀️ He set lofty goals for himself as a teacher.
◀️ lofty ideals/standards
3 : showing the insulting attitude of people who think that they are better, smarter, or more important than other people
◀️ The professor spoke with a lofty [=haughty] air.
◀️ She showed a lofty disregard for their objections.

جنتلمن
بلند مرتبه
پیشرفته
دست نیافتنی، دور از دسترس
Lofty goals / اهداف والا.
۱ - بلند، مرتفع، high
Lofty ceiling/mountain/ wall
۲ - متعالی، رفیع، اعلی، بلند مرتبه، بلند مقام، Having great dignity
of a high morally standard
It’s extremely difficult to believe that she is seriously aiming for such a lofty goal.
...
[مشاهده متن کامل]

a lofty behaviour/airattitude , etc = you act as if you think you are better than other people

بپرس