locomotive

/ˌloʊkəˈmoʊtɪv//ˌləʊkəˈməʊtɪv/

معنی: لوکوموتیو، حرکت دهنده، وابسته به تحرک، محرک، متحرک
معانی دیگر: (فیزیک - وابسته به دستگاهی که با نیروی خود حرکت می کند) خودرو، خود جنب، خود جنبا، وابسته به جاپویی یاحرکت از جایی به جای دیگر، حرکتی، محرکه، جاپویا، رونده (از جایی به جای دیگر)، ناایستا، نیروی محرکه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a self-propelled engine, esp. one that pulls or pushes railroad cars.
صفت ( adjective )
مشتقات: locomotively (adv.)
(1) تعریف: of, related to, or involving motion from place to place.
مشابه: moving

(2) تعریف: of, related to, or being a locomotive.

(3) تعریف: having the internal power to move from place to place.

جمله های نمونه

1. locomotive design
طرح لوکوموتیو

2. a locomotive engineer
مکانیک (یا راننده ی) لوکوموتیو

3. a locomotive going upgrade
لوکوموتیوی که در سربالایی حرکت می کند

4. steam locomotive
لوکوموتیو بخاری

5. the locomotive was chugging up the hill
لوکوموتیو چاگ چاگ کنان از تپه بالا می رفت.

6. the locomotive was exhaling puffs of smoke into the blue sky
لوکوموتیو توده های دود را به طرف آسمان آبی بیرون می فرستاد.

7. the old locomotive came clanging into the station
لوکوموتیو قراضه دنگ دنگ کنان وارد ایستگاه شد.

8. the dining-car was coupled to the locomotive
واگن غذاخوری به لوکوموتیو وصل بود.

9. they detached the wagons from the locomotive
واگن ها را از لوکوموتیو باز کردند.

10. they hitch the boxcars to the locomotive
واگن ها را به لوکوموتیو می بندند.

11. the smelly and noisy exhalations of the locomotive
گازهای خروجی بدبو و پر سروصدای لوکوموتیو

12. Fifteen minutes later the locomotive will pull out of the station hauling an express for London.
[ترجمه گوگل]پانزده دقیقه بعد لوکوموتیو از ایستگاه خارج می شود و یک قطار سریع السیر را به لندن می برد
[ترجمه ترگمان]پانزده دقیقه بعد، لوکوموتیو از ایستگاه قطار عازم لندن خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His first heavy main-line passenger and fast freight locomotive, of the 4-6-2 type, was built in 194
[ترجمه گوگل]اولین لوکوموتیو مسافربری خط اصلی و باری سریع او از نوع 4-6-2 در سال 194 ساخته شد
[ترجمه ترگمان]اولین قطار مسافربری اصلی و لوکوموتیو freight که از نوع ۴ تا ۲ بود در ۱۹۴ (۱۹۴)ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In December 1990 a collection of locomotive parts arrived in the old goods yard at Swanage.
[ترجمه گوگل]در دسامبر 1990 مجموعه ای از قطعات لوکوموتیو به حیاط کالاهای قدیمی در سواناژ رسید
[ترجمه ترگمان]در دسامبر ۱۹۹۰ مجموعه ای از قطعات لوکوموتیو وارد حیاط کالاهای قدیمی at شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the end they used a locomotive which diverted the steam into tanks behind the engine by means of a ducted exhaust.
[ترجمه گوگل]در پایان آنها از یک لوکوموتیو استفاده کردند که بخار را با استفاده از یک اگزوز مجرای به مخازن پشت موتور هدایت می کرد
[ترجمه ترگمان]در پایان، از یک لوکوموتیو استفاده کردند که بخار را به داخل مخازن پشت موتور به وسیله اگزوز ducted هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This particular locomotive was constructed in 194 the year of nationalisation.
[ترجمه گوگل]این لوکوموتیو خاص در سال 194 در سال ملی شدن ساخته شد
[ترجمه ترگمان]این لوکوموتیو به خصوص در ۱۹۴ در سال ملی سازی ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Almost all locomotive firemen were slaves, either hired from slave masters or owned directly by the railroad companies.
[ترجمه گوگل]تقریباً همه آتش نشانان لوکوموتیو برده بودند، یا از اربابان برده استخدام شده بودند یا مستقیماً متعلق به شرکت های راه آهن بودند
[ترجمه ترگمان]تقریبا همه ماموران آتش نشانی هم برده بودند، یا از استادان برده یا directly که مستقیما توسط شرکت های راه آهن صاحب شده بودند، اجیر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. No further steamings are planned for the locomotive after its return to York, due to the fast-approaching expiry of the boiler ticket.
[ترجمه گوگل]به دلیل نزدیک شدن سریع به انقضای بلیط دیگ بخار، پس از بازگشت به یورک، بخاری دیگری برای لوکوموتیو برنامه ریزی نشده است
[ترجمه ترگمان]برای لکوموتیو، پس از بازگشت به یورک، به علت انقضای مهلت ارسال گاز، هیچ steamings بیشتری برای لوکوموتیو برنامه ریزی نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لوکوموتیو (اسم)
iron horse, locomotive

حرکت دهنده (صفت)
locomotive

وابسته به تحرک (صفت)
locomotive

محرک (صفت)
motive, actuating, driving, stimulant, provocative, moving, motor, appetizing, impellent, excitant, incitant, locomotive, propellant, motory, propellent

متحرک (صفت)
moving, agile, mobile, movable, ambulatory, ambulant, versatile, peripatetic, gradient, locomotive, locomotor, marked with a vowel point, nomadic, traveling

تخصصی

[زمین شناسی] لوکوموتیو قطارمرکب ازواگنهای مختلف رابایستی توسط وسایل کشنده درطول خط حرکت داد.کشش لازم جهت حرکت واگن وقطاررابه روشهای مختلفی می توان تامین کرد. درمعادن بزرگ این کار توسط لوکوموتیوهای مختلف انجام میگیرد.

انگلیسی به انگلیسی

• engine of a train which pulls the carriages along the tracks
of locomotion, of movement; serving to move or put in motion; able to move independently from one place to another, self-propelled; of or pertaining to the engine of a train; of or pertaining to travel
a locomotive is a railway engine; a formal word.

پیشنهاد کاربران

جنبشی - حرکتی
locomotive ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: لوکوموتیو
تعریف: وسیلۀ نقلیه ای که برای کشیدن وسایل خط نورد بر روی خط به کار می رود
موتور قطار
نیرویی ک باعث حرکت قطار میشه همون نیروی محرکه

بپرس