locomotion

/ˌloʊkəˈmoʊʃn̩//ˈləʊkəməʊʃn̩/

معنی: حرکت، جنبش، نقل و انتقال، مسافرت، تحرک، نقل و انقال نیرو بوسیلهحرکت
معانی دیگر: جابجایی، خود جنبی، جاپویی، خود جنبایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of moving or the power to move from one place to another.
مترادف: movement
مشابه: activity, motion, progression, travel

جمله های نمونه

1. earthly locomotion as compared with airplane travel
مسافرت زمینی در برابر مسافرت با هواپیما

2. Their multipurpose suckers are also used for locomotion and hanging on.
[ترجمه گوگل]مکنده های چند منظوره آنها نیز برای جابجایی و آویزان کردن استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]ماهی های چندمنظوره شان نیز برای حرکت و آویزان کردن استفاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many of the most impressive forms of animal locomotion have evolved as extensions of fleeing actions.
[ترجمه گوگل]بسیاری از چشمگیرترین اشکال حرکت حیوانات به عنوان بسط اقدامات فرار تکامل یافته اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از most اشکال حرکت حیوانات به عنوان extensions از اقدامات در حال گریز رشد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Before you get carried away, stop and consider locomotion.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه فریفته شوید، توقف کنید و حرکت را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]قبل از این که حرکت کنید، توقف کنید و حرکت را در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Children can trace animal locomotion patterns on lit-up footprints and use plasma screens to project kaleidoscopic patterns on the wall.
[ترجمه گوگل]کودکان می توانند الگوهای حرکت حیوانات را بر روی ردپاهای روشن ردیابی کنند و از صفحه های پلاسما برای نشان دادن الگوهای کالیدوسکوپی روی دیوار استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان می توانند الگوهای حرکت حیوانات را روی رد پاها ردیابی کنند و از صفحات پلاسما برای طراحی الگوهای متنوع استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Moving through your 20s involves just that, locomotion.
[ترجمه گوگل]گذر از 20 سالگی دقیقاً مستلزم همین حرکت است
[ترجمه ترگمان]حرکت کردن در ۲۰ ثانیه شامل حرکت، حرکت (حرکت)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. By analyzing the locomotion of human skating, a biped ice-skater robot of leg-wheeled passive wheel type was presented, which had 12 degrees of freedom and was able to imitate human skating motion.
[ترجمه گوگل]با تجزیه و تحلیل حرکت اسکیت انسان، یک ربات اسکیت باز یخ دوپا از نوع چرخ غیرفعال چرخ پا ارائه شد که دارای 12 درجه آزادی بود و قادر به تقلید از حرکت اسکیت انسان بود
[ترجمه ترگمان]با تجزیه و تحلیل حرکات اسکیت انسان، یک ربات اسکیت باز روی پا پا به پا شد که ۱۲ درجه آزادی داشت و توانست حرکت اسکیت انسان را تقلید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He specialises in the mechanics of locomotion.
[ترجمه گوگل]او در مکانیک حرکت تخصص دارد
[ترجمه ترگمان]او متخصص مکانیک حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Disorders of somatesthesia and locomotion and disturbance of mental function appeard when nerve tissue is injured.
[ترجمه گوگل]هنگامی که بافت عصبی آسیب می بیند، اختلالات جسمی و حرکتی و اختلال در عملکرد ذهنی ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]اختلالات خواب و حرکت و اختلال عملکرد ذهنی، هنگامی که بافت عصبی آسیب می بیند، اختلال ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Meanwhile it is proved that the whole skin locomotion can be the locomotion mechanism of the Amoeba-like soft robot. The paper is just a preliminary study on the Amoeba-like soft robot.
[ترجمه گوگل]در همین حال ثابت شده است که کل حرکت پوست می تواند مکانیسم حرکتی ربات نرم آمیب مانند باشد این مقاله فقط یک مطالعه اولیه بر روی ربات نرم آمیب مانند است
[ترجمه ترگمان]در این میان ثابت شده است که کل حرکت بدن می تواند به عنوان مکانیزم حرکت ربات بی احساس باشد این مقاله تنها یک مطالعه مقدماتی درباره روبات نرم Amoeba است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Movement and locomotion: muscle cells with fibers attached along their whole lengths to the limiting membrane of the mesoglea.
[ترجمه گوگل]حرکت و حرکت: سلول‌های ماهیچه‌ای با الیافی که در تمام طول خود به غشای محدود کننده مزوگلیا متصل هستند
[ترجمه ترگمان]حرکت و حرکت: سلول های ماهیچه ای با فیبرها به طول تمام طول خود را به غشا محدود کننده of متصل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As with abacterium's locomotion, the activation of behavioural modules is basedon the interplay between chance and lawfulness in the brain.
[ترجمه گوگل]مانند حرکت باکتری، فعال شدن ماژول های رفتاری بر اساس تعامل بین شانس و قانونمندی در مغز است
[ترجمه ترگمان]همانطور که با حرکت abacterium وجود دارد، فعالیت مدول های رفتاری براساس اثر متقابل بین شانس و قانونی بودن در مغز طبقه بندی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A piteous lowercase salesperson locomotion in here on your safekeeping and knees and solicitation for help.
[ترجمه گوگل]جابجایی رقت‌انگیز فروشنده با حروف کوچک در اینجا برای حفظ امنیت و زانوهای شما و درخواست کمک
[ترجمه ترگمان]یک زن کوچک و کوچک که در حال حرکت در زیر زانو و زانو و درخواست کمک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And the chaos phenomena of the locomotion of the "double turbination " chaos attractor is described with the help of the phase chart and time domain chart got from simulation experiment.
[ترجمه گوگل]و پدیده هرج و مرج حرکت جاذب آشوب "چرخش دوگانه" با کمک نمودار فاز و نمودار حوزه زمانی بدست آمده از آزمایش شبیه سازی شرح داده شده است
[ترجمه ترگمان]و پدیده هرج و مرج ناشی از مدل اغتشاش دوگانه \"turbination دوگانه\" با کمک نمودار فازی و نمودار دامنه زمانی از آزمایش شبیه سازی توصیف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرکت (اسم)
departure, stroke, progress, action, stir, move, movement, motion, travel, gesture, behavior, demeanor, locomotion, poke, gest, stirabout

جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

نقل و انتقال (اسم)
cession, locomotion, redeployment, transfusion

مسافرت (اسم)
travel, tour, journey, locomotion

تحرک (اسم)
stimulus, locomotion, mobility, volubility

نقل و انتقال نیرو به وسیله حرکت (اسم)
locomotion

انگلیسی به انگلیسی

• act of moving from one place to another; ability to move from one place to another
locomotion is the ability to move and the act of moving from one place to another; a technical term.

پیشنهاد کاربران

بپرس