lock into

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی پیشنهادی:
متعهد شدن به / چسبیدن به / تمرکز کامل بر / گرو گرفتن/قفل کردن روی
🔹 مثال ها:
We need to lock into a plan before moving forward.
باید قبل از پیش روی روی یک برنامه متعهد شویم.
...
[مشاهده متن کامل]

She’s locked into her daily routine and doesn’t want to change it.
او به روتین روزانه اش چسبیده و نمی خواهد آن را تغییر دهد.
The gears lock into place to ensure the machine runs smoothly.
چرخ دنده ها قفل می شوند تا اطمینان حاصل شود که دستگاه به خوبی کار می کند.
🔹 مترادف ها:
Commit to – Focus on – Stick to – Settle on

To prevent a person or organization from leaving a legal or financial agreement.
محدود کردن
پایبند کردن
کنترل کردن