lock in

تخصصی

[برق و الکترونیک] قفل کردن همزمان سازی دو نوسان ساز با تزویج آنها به یکدیگر با اعمال پالسهای همزمانی به طوری که بسامدهای آنها برابر با نسبت بسامدهای آنها یک عدد صحیح باشد .

پیشنهاد کاربران

اجازه گرفتنِ مشتری از صاحب رستوران یا کافه برای ماندن در داخل و ادامه ی نوشیدن پس از زمان رسمی تعطیلی رستوران
[مارکتینگ] وابسته سازی؛ سازوکار جلب مشارکت عمیق مشتری در فرآیند مارکتینگ
شدید متمرکز شدن رو چیزی
چیزی یا کسی رو . . . . فلان جا. . . . . گذاشتن و در رو قفل کردن
مثال
I Locked my keys in my car
کلیدام تو ماشینه و در هم قفل شده
He locked himself in the room
خودش رو تو اتاق زندان کرده و در رو قفل کرده
در ترید . . . . . توجه کردن، متمرکز شدن Users on X and Reddit interpreted it as Gill saying it was a period of “locking in, ” a colloquial term for a period of intense focus or concentration
### 🔸 معادل فارسی:
قفل کردن / تثبیت کردن / نهایی کردن / گیر افتادن
در زبان محاوره ای:
قطعی کردن، قفلش کن، گیر افتادن تو یه وضعیت، تثبیت کردن یه چیز
- - -
### 🔸 تعریف ها:

...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( مالی – قراردادی ) :**
تثبیت نرخ، قیمت یا شرایط قبل از تغییر؛ معمولاً در قراردادها، وام ها یا خریدها
مثال: You can **lock in** this interest rate for 30 days.
می تونی این نرخ بهره رو برای ۳۰ روز تثبیت کنی.
2. ** ( فنی – دیجیتال ) :**
ثبت یا نهایی سازی تنظیمات، انتخاب ها یا داده ها در سیستم یا نرم افزار
مثال: Once you **lock in** your preferences, they can’t be changed.
وقتی تنظیماتت رو قفل کنی، دیگه قابل تغییر نیستن.
3. ** ( غیررسمی – تصمیم گیری ) :**
قطعی کردن یک تصمیم، برنامه یا انتخاب
مثال: Let’s **lock in** the date for the trip.
بذار تاریخ سفر رو قطعی کنیم.
4. ** ( استعاری – احساسی ) :**
گیر افتادن در وضعیت، رابطه یا ذهنیت خاص؛ گاهی با بار منفی
مثال: He’s **locked in** a toxic mindset.
تو یه ذهنیت سمی گیر افتاده.
5. ** ( بازاریابی – رقابتی ) :**
وابسته کردن مشتری به یک برند یا سیستم، طوری که تغییرش سخت باشه
مثال: Subscription models are designed to **lock in** users.
مدل های اشتراکی طوری طراحی شدن که کاربر رو وابسته کنن.
- - -
### 🔸 مترادف ها:
finalize – secure – confirm – commit – trap ( در بافت منفی )

نهایی کردن و مورد موافقت طرفین در مورد موضوع یا قرار خاص
برداشت کردن
نقد کردن
به دست آوردن، تصاحب کردن
معادل پیش نهادی آقای �مصطفی� یعنی �قفل شدگی� درست است. �لاک این� نقطه ای است که در آن شبکه چنان بزرگ می شود که در خود قفل می شود و دیگر امکان گسترش ندارد.
زندانی کردن ( از طریق قفل کردن درب )
در را به روی کسی قفل کردن
جاخوش کردن: این ترجمه در فصل هفتم کتاب سرشت فناوری آمده است.
تمرکز و فوکوس کردن رو چیزی، گیر کردن تو چیزی. . .
به چنگ آوردن، گیر آوردن
People are jumping to purchase homes and lock in affordable mortgage rates before they increase.
تغییرناپذیری
an arrangement according to which a person or company is obliged to deal only with a specific company.
a protest demonstration in which a group locks itself within an office or factory.
توافقی که طبق آن شخص یا شرکت موظف است فقط با یک شرکت خاص معامله کند.
...
[مشاهده متن کامل]

تظاهرات اعتراضی که در آن گروهی خود را در داخل یک دفتر یا کارخانه قفل می کند.

از بیرون در را روی کسی بستن

در خود نگه داشتن
قفل شدگی
به خود جذب کردن
در خود حبس کردن
سخت درگیر کاری بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)