locality

/loʊˈkælɪti//ləʊˈkælɪti/

معنی: جا، موقعیت، مکان، محل، موضع، محل خاص
معانی دیگر: بودگاه، بودجای، جایگاه، محله، ناحیه، سرزمین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: localities
(1) تعریف: a specific neighborhood, place, or region.
مترادف: locale, locus, place, site, venue
مشابه: area, lieu, location, neighborhood, quarter, region, scene, setting, spot, vicinity, zone

- In my locality, people don't speak that way.
[ترجمه گوگل] در محله من، مردم اینطور صحبت نمی کنند
[ترجمه ترگمان] در محل من مردم این گونه حرف نمی زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the fact or characteristic of being in or at a particular place.
مترادف: context
مشابه: location, locus, place, position, situation, station, vicinity, whereabouts

- All that exists has locality.
[ترجمه Saeid.T] همه موجودات محلی دارند ( اشاره داره به موجودات خاصی چون با that آورده و از نظر گرامری جمله این بوده all that exists has a locality )
|
[ترجمه گوگل] هر چیزی که وجود دارد محلی است
[ترجمه ترگمان] تنها چیزی که وجود دارد، محل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a locality rich in mineral springs
سرزمینی که از لحاظ چشمه های معدنی غنی است

2. There is no airport in the locality.
[ترجمه گوگل]فرودگاهی در این منطقه وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در این محل هیچ فرودگاه وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Public transport is a big problem in this locality.
[ترجمه گوگل]حمل و نقل عمومی مشکل بزرگی در این منطقه است
[ترجمه ترگمان]حمل و نقل عمومی یک مشکل بزرگ در این محل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The entire locality has been affected by the new motorway.
[ترجمه گوگل]کل منطقه تحت تأثیر بزرگراه جدید قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]کل منطقه تحت تاثیر بزرگراه جدید قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is pleasant to live in a locality where hospitality pervades.
[ترجمه گوگل]زندگی در محلی که مهمان نوازی در آن فراگیر است لذت بخش است
[ترجمه ترگمان]زندگی در جایی که مهمان نوازی در آن نفوذ کرده، لذت بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We talk of the brain as the locality of thought.
[ترجمه گوگل]ما از مغز به عنوان محل فکر صحبت می کنیم
[ترجمه ترگمان]از مغز به عنوان محل تفکر حرف می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He surprised us with his knowledge of the locality.
[ترجمه گوگل]او ما را با شناخت خود از محل شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان]او ما را از شناخت این وضع متحیر ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Did the women of the locality - and/or the imagination - constitute a perennial problem?
[ترجمه گوگل]آیا زنان محل - و/یا تخیل - مشکلی همیشگی را تشکیل می دادند؟
[ترجمه ترگمان]آیا زنان محله - و \/ یا تخیل - یک مشکل همیشگی را تشکیل می دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was no better meeting place in the locality.
[ترجمه گوگل]هیچ مکان ملاقات بهتری در محل وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]محل ملاقات بهتر از این قرار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He defines locality as the space within which the larger part of most citizens' daily working and consuming lives is lived.
[ترجمه گوگل]او محلی را به عنوان فضایی تعریف می کند که بخش بزرگی از زندگی روزمره کاری و مصرفی اکثر شهروندان در آن سپری می شود
[ترجمه ترگمان]او محله را به عنوان فضایی تعریف می کند که در آن بخش بزرگ تر اکثر شهروندان روزانه زندگی می کنند و زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The political affiliations of a newspaper, its locality and the demographics of its readership should all be taken into account.
[ترجمه گوگل]وابستگی های سیاسی یک روزنامه، محل آن و جمعیت خوانندگان آن باید همه در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان]وابستگی های سیاسی یک روزنامه، محله آن و the خوانندگان آن باید در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Elsewhere in the locality, a mysterious stranger is murdering young homosexuals.
[ترجمه گوگل]در جایی دیگر در محل، یک غریبه مرموز در حال قتل همجنس‌بازان جوان است
[ترجمه ترگمان]یک جای دیگر در محل، یک بیگانه مرموز در قتل homosexuals جوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Both sea fishing and fresh water angling are available in the locality.
[ترجمه گوگل]هم ماهیگیری دریایی و هم ماهیگیری در آب شیرین در این منطقه موجود است
[ترجمه ترگمان]هر دو ماهیگیری دریایی و آب تازه در محل موجود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Following the discovery of the explosives the president cancelled his visit to the locality.
[ترجمه گوگل]پس از کشف مواد منفجره، رئیس جمهور بازدید خود از محل را لغو کرد
[ترجمه ترگمان]پس از کشف مواد منفجره رئیس جمهور سفر خود به محل را لغو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

موقعیت (اسم)
post, site, place, spot, situation, status, position, plight, setting, ball game, location, circumstances, station, locality, state of affairs, status quo

مکان (اسم)
dwelling, habitation, site, stead, place, spot, position, location, locality, locus

محل (اسم)
site, place, room, spot, position, location, vacancy, locale, locality, situs, whereabout

موضع (اسم)
stand, spot, position, locality

محل خاص (اسم)
locality

تخصصی

[بهداشت] محلی

انگلیسی به انگلیسی

• place, district; vicinity; state of occupying a position in space, state of having a location
a particular locality is an area of a country or city.

پیشنهاد کاربران

بپرس