loaf

/loʊf//ləʊf/

معنی: تکه، قرص نان، کله قند، وقت را بیهوده گذراندن، ولگردی کردن، پرسه زدن
معانی دیگر: گرده ی نان، یک عدد نان (به ویژه نان ساندویچی)، (هر تکه ماده ی خوراکی به شکل نان ساندویچی) کوفته، قلمبه، کله، پرازده، چونه، لخته، رجوع شود به: lump، (انگلیس - خودمانی) کله، مخ، (معمولا با: away) وقت تلف کردن، وقت خود را به بطالت گذراندن، تنبلی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: loaves
(1) تعریف: a usu. oblong or rectangular mass of bread or cake, shaped and baked in that form.

(2) تعریف: a shaped or molded mass of some other food, such as ground meat.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: loafs, loafing, loafed
• : تعریف: to spend time in a lazy, aimless manner; idle.
مترادف: idle, laze, lounge
مشابه: goof, hang around, linger, loiter, loll, lollygag, stay, vegetate
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to spend (time) in a lazy, aimless manner (usu. fol. by away).
مترادف: dawdle, idle, laze, linger, lounge, while
مشابه: fritter, kill, trifle

- She loafed away the days of summer.
[ترجمه فرناز] او روزهای تابستان را به بطالت گذرانید.
|
[ترجمه گوگل] او روزهای تابستان را دور زد
[ترجمه ترگمان] روزها را در روزه ای تابستان پرسه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. loaf one's way
به تنبلی کاری را انجام دادن،ولگردی کردن

2. loaf sugar
(انگلیس) قند خرد کرده،مکعب قند،قند حبه

3. a loaf of bread
یک قرص نان

4. ham loaf
تکه ی گوشت خوک

5. sugar loaf
کله قند

6. the loaf of bread was covered by mold
قرص نان از کپک پوشیده شده بود.

7. sugar loaf
کله قند

8. a sliced loaf of bread
یک قرص نان لایه لایه بریده شده

9. she slices a loaf of bread and makes several sandwiches
او یک تکه نان را می برد و چندین ساندویچ درست می کند.

10. Is it right to loaf about when so much work needs to be done?
[ترجمه گوگل]آیا درست است که در مورد زمانی که این همه کار باید انجام شود، حرف بزنیم؟
[ترجمه ترگمان]آیا این حق است که در زمانی که این همه کار باید انجام شود، قرص نان بخورید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He sawed at the loaf with a blunt knife.
[ترجمه گوگل]او نان را با چاقوی کند اره کرد
[ترجمه ترگمان]نان را با چاقوی تیز اره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cut several slashes across the top of the loaf before baking.
[ترجمه فرشته] چندین بریدگی از وسط بالای نان قبل از پخت بزنید
|
[ترجمه گوگل]قبل از پخت، روی نان را چند برش بزنید
[ترجمه ترگمان]چند ضربه چاقو را روی نوک قرص قبل از پخت ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't loaf your life away.
[ترجمه زهرا] زندگی خود را به بطالت نگذران
|
[ترجمه گوگل]زندگی خود را از دست ندهید
[ترجمه ترگمان]زندگی خود را ترک نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Pick up a quart of milk or a loaf of bread.
[ترجمه گوگل]یک لیوان شیر یا یک قرص نان بردارید
[ترجمه ترگمان]یک لیتر شیر یا یک قرص نان بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The proposal could put 3p on a loaf of bread.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد می تواند 3p را روی یک قرص نان قرار دهد
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد می تواند ۳ صفحه نان بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Cut another slice off the loaf.
[ترجمه گوگل]یک برش دیگر از نان را برش دهید
[ترجمه ترگمان]یه تیکه دیگه از قرص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Weigh that loaf of bread on the balance, please.
[ترجمه گوگل]لطفا آن قرص نان را روی ترازو وزن کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا از اون قرص نان در بیار، لطفا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

قرص نان (اسم)
loaf

کله قند (اسم)
loaf, sugarloaf

وقت را بیهوده گذراندن (فعل)
loaf

ولگردی کردن (فعل)
lout, hull, vagabond, gallivant, loaf, mooch, saunter

پرسه زدن (فعل)
moon, ramble, prog, rove, roam, loaf, saunter, knock about, prowl, loiter about, potter

انگلیسی به انگلیسی

• mass of bread which is shaped into a rectangular or rounded form and baked in one piece; mass of chopped meat or other food that has been shaped into a rectangular or rounded form; head (british slang)
idle, dawdle, pass the time lazily
a loaf of bread is bread in a shape that can be cut into slices.

پیشنهاد کاربران

اصطلاحاً سَر
به عنوان فعل: وقت تلف کردن، هیچ کاری نکردن، to do nothing in particular:
Stop loafing around/about and get on with cleaning the windows.
loaf: قرص نان
loaf ( n ) ( loʊf ) ( pl. loaves, loʊvz ) =an amount of bread that has been shaped and baked in one piece, e. g. a loaf of bread. Two white loaves, please.
loaf
سلام، کسی معنی breadloafing رو در رشته شیمی یا فیزیک می دونه؟؟؟
ولگردی کردن و وقت رو الکی هدر دادن
قرص نان
کُلیچه که دوستمون اشاره کردند در لهجه شیرین کردی به کلوچه گفته می شود
کُلیچه ( هم ریشه با کُلوچه )
[دهخدا]
قرص نان
تکه مثلا loaf of bread
تکه، قرص نان، کله قند، پرسه زدن، ولگردی کردن، وقت را بیهوده گذراندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس