living death

/ˈlɪvɪŋˈdeθ//ˈlɪvɪŋdeθ/

زندگی پر درد و مشقت، زندگی مرگ مانند، زندگی مرگبار، زندگی شبیه مرگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a completely miserable and joyless life.

جمله های نمونه

1. Exile was for him a living death.
[ترجمه مائده شیرافکن] تبعید برای او یک مرگ تدریجی بود
|
[ترجمه گوگل]تبعید برای او مرگی زنده بود
[ترجمه ترگمان]تبعید برای او یک مرگ زنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Life without hope is a living death.
[ترجمه مائده شیرافکن] زندگی بدون امید ۱ مرگ تدریجی است
|
[ترجمه گوگل]زندگی بدون امید یک مرگ زنده است
[ترجمه ترگمان]زندگی بدون امید یک مرگ زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A living death, it had seemed to him and Jim, but maybe it hadn't been so bad.
[ترجمه گوگل]به نظر او و جیم یک مرگ زنده بود، اما شاید آنقدرها هم بد نبود
[ترجمه ترگمان]یک مرگ زنده، به نظر او و جیم، اما شاید آن قدرها هم بد نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's bloody living death, living boredom.
[ترجمه گوگل]این زندگی خونین مرگ، کسالت زندگی است
[ترجمه ترگمان]این مرگ زنده است و از ملال زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In anorexia nervosa, which becomes a living death, the same connections are prevalent, together with the same confusing implications.
[ترجمه گوگل]در بی اشتهایی عصبی، که تبدیل به یک مرگ زنده می شود، همان ارتباطات، همراه با همان پیامدهای گیج کننده، شایع است
[ترجمه ترگمان]در anorexia nervosa، که به مرگ زنده تبدیل می شود، همان اتصالات رایج هستند، همراه با مفاهیم گیج کننده مشابه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Jeeta's life would be living death and there was nowhere she could escape to.
[ترجمه گوگل]زندگی جیتا با مرگ زنده بود و جایی برای فرار نبود
[ترجمه ترگمان]زندگی Jeeta مرگ زنده است و هیچ جایی وجود ندارد که بتواند از آن فرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Since now is just about living death.
[ترجمه گوگل]از آنجا که اکنون فقط در مورد مرگ زنده است
[ترجمه ترگمان]از حالا به بعد در مورد مرگ زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That kind of life is a living death.
[ترجمه مائده شیرافکن] این نوع زندگی یک مرگ تدریجی است
|
[ترجمه گوگل]این نوع زندگی یک مرگ زنده است
[ترجمه ترگمان]این نوع زندگی یه مرگ زنده - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr. Smith found the steaming jungle a living death.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت جنگل بخار را یک مرگ زنده یافت
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت یک مرگ زنده را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Someone has a living death and someone has a dead living.
[ترجمه گوگل]یک نفر یک مرگ زنده دارد و یک نفر یک زنده مرده
[ترجمه ترگمان]یه نفر یه مرگ زنده داره و یه نفر یه زندگی مرده داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She can't walk or feed herself and she can barely speak - it's a living death.
[ترجمه گوگل]او نمی تواند راه برود یا خودش را تغذیه کند و به سختی می تواند صحبت کند - این یک مرگ زنده است
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند راه برود، به خودش غذا بدهد و به سختی می تواند حرف بزند - این یک مرگ زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the hard labour for criminals which replaced judicial execution was so appalling that it was in effect a living death.
[ترجمه گوگل]اما کار سخت جنایتکاران که جایگزین اعدام قضایی شد آنقدر وحشتناک بود که در واقع یک مرگ زنده بود
[ترجمه ترگمان]اما کار سخت برای جنایتکاران که جای اعدام قضایی را گرفته بود، چنان مهیب بود که در واقع مرگ زنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you have opted for non-action, then you have opted for a living death.
[ترجمه گوگل]اگر عدم اقدام را انتخاب کرده اید، پس مرگ زنده را انتخاب کرده اید
[ترجمه ترگمان]اگر شما عدم اقدام را قبول کردید، پس برای یک مرگ زنده انتخاب کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And you and I will both leave this house, this narrow stone hell, this house of living death.
[ترجمه گوگل]و من و تو هر دو از این خانه، این جهنم سنگی باریک، این خانه مرگ زنده بیرون خواهیم رفت
[ترجمه ترگمان]و من و تو هر دو این خانه را ترک خواهیم کرد، این جهنم سنگی باریک، این خانه مرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• existence that is worse than death

پیشنهاد کاربران

دوستان توجه داشته باشید که اینجا living صفت برای death محسوب می شود و بنابراین مرگ را توصیف می کندنه زندگی! پس پیشنهاد دو نفری که مرگ تدریجی را پیشنهاد دادند بسیار دقیق است.
زندگی بدتر از مرگ
مرگ تدربجی
زندگی تلخ
زندگی پر درد و مصیبت
درباره بیماری و زندگی= وصعیتی از سلامت که رو به وخامت باشد و مرگ در انتظار= مرگ تدریجی.
( برای بیماران مبتلا به بیماری های صعب العلاج و یا سرطان های بدخیم ) : حالت بین مرگ و زندگی؛ زندگی بلاتکلیف
زندگی مرگبار
مرگ تدریجی