صفت ( adjective )
مشتقات: lividly (adv.), lividness (n.)
مشتقات: lividly (adv.), lividness (n.)
• (1) تعریف: very angry; full of rage; furious.
• مترادف: enraged, furious, infuriated, wrathful
• مشابه: angry, fuming
• مترادف: enraged, furious, infuriated, wrathful
• مشابه: angry, fuming
- When she discovered that he'd taken credit for her idea, she was livid.
[ترجمه Parmis] وقتی که او ( دختر ) فهمید که او ( پسر ) ایده ی او را به نام خودش زده، بسیار خشمگین شد|
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه شد که او اعتبار ایده او را گرفته است، عصبانی شد[ترجمه ترگمان] وقتی فهمید که به فکر خودش است، رنگش کبود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: dark grayish or purplish blue, as from a bruise; black-and-blue.
• مترادف: black-and-blue
• مشابه: bruised, discolored
• مترادف: black-and-blue
• مشابه: bruised, discolored
- Days after her fall, the side of her arm remained livid.
[ترجمه گوگل] چند روز پس از سقوط او، پهلوی بازوی او روشن بود
[ترجمه ترگمان] روزها پس از سقوط او، کنار دستش کبود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روزها پس از سقوط او، کنار دستش کبود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: very pale, as from fear or anger; ashen.
• مترادف: ashen, ashy, blanched
• مشابه: bloodless, ghastly, pale, pallid, white
• مترادف: ashen, ashy, blanched
• مشابه: bloodless, ghastly, pale, pallid, white
- His face was livid, as if he'd seen a ghost.
[ترجمه گوگل] صورتش هيجان زده بود، انگار روحي را ديده باشد
[ترجمه ترگمان] صورتش کبود شده بود، انگار شبحی دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صورتش کبود شده بود، انگار شبحی دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید