lives


جمع واژه ی: life

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: pl. of life.

جمله های نمونه

1. lives of poets
زندگی شعرا

2. he lives abroad
در خارج از کشور زندگی می کند.

3. he lives alone
او تنها زندگی می کند.

4. he lives an inward and unmaterial life
او دارای یک زندگی معنوی و غیرمادی است.

5. he lives by a few simple imperatives
او بر طبق معدودی اصول ساده زندگی می کند.

6. he lives by picking pockets
او با جیب بری امرار معاش می کند.

7. he lives down under
او در استرالیا زیست می کند.

8. he lives downstate
او در جنوب ایالت زندگی می کند.

9. he lives farther (away)
او دورتر زندگی می کند.

10. he lives in a big house
او در خانه ی بزرگی زندگی می کند.

11. he lives in a caravan
او در خانه ی سیار زندگی می کند.

12. he lives in a faraway place
او در جای دوری زندگی می کند.

13. he lives in a world of dreams
او در عالم خواب و خیال زندگی می کند.

14. he lives in a world of fantasy
او در دنیای خواب و خیال زندگی می کند.

15. he lives in a world of ideals and is unaware of the realities
او در عالم خیال و تصور زندگی می کند و از واقعیات بی خبر است.

16. he lives in a world of shadows
او در عالم اوهام زندگی می کند.

17. he lives in the left-hand house
او در خانه ی سمت چپ زندگی می کند.

18. he lives in the middle of nowhere
او در وسط یک جای دورافتاده و ناشناخته زندگی می کند.

19. he lives in the new developement near the airport
او در شهرک جدید مجاور فرودگاه زندگی می کند.

20. he lives in the next house
او در خانه ی مجاور زندگی می کند.

21. he lives in the next-door building
او در ساختمان پهلویی زندگی می کند.

22. he lives in wealth and comfort
او در ناز و نعمت زندگی می کند.

23. he lives to the east of us
او در شرق ما زندگی می کند.

24. he lives two kilometers from where he works
او در دو کیلومتری آنجایی که کار می کند زندگی می کند.

25. he lives within a short walk of his office
در فاصله ی کوتاهی از اداره اش زندگی می کند.

26. jaffar lives somewhere in london
جعفر یک جایی در لندن زندگی می کند.

27. she lives on a dead end alley
او در یک کوی بن بست زندگی می کند.

28. she lives on fruits and vegetables
غذای او میوه و سبزیجات است.

29. the lives of most of us have been colored by politics
سیاست در زندگی اکثر ما اثر گذاشته است.

30. their lives were short and nasty
عمر آنها کوتاه و پر مشقت بود.

31. whosoever lives and believes in me shall never die
(عیسی) آنان که زنده اند و به من ایمان دارند هرگز دچار زوال نخواهند شد.

32. all that lives must die, passing through nature to eternity
(شکسپیر) هر چه زیست می کند خواهد مرد و از طبیعت به زندگانی جاویدان خواهد پیوست.

33. all the lives lost in wars
همه ی کسانی که در جنگ ها تلف شدند

34. he still lives off his father
هنوز پدرش خرجی او را می دهد.

35. no animal lives there
هیچ جانوری آنجا زیست نمی کند.

36. where one lives
(خودمانی) در جای حساس و آسیب پذیر

37. cancer takes many lives
سرطان خیلی ها را می کشد.

38. he whose heart lives on love shall never die
(حافظ) هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

39. they gave their lives for their country
آنها جان خود را فدای وطن کردند.

40. they gave their lives so that we may live in freedom
آنان جان خود را فدا کردند تا ما در آزادی زندگی کنیم.

41. they gave their lives to preserve this republic
آنان جان خود را دادند تا این جمهوری را پاسداری کنند.

42. they lost their lives for a worthy cause
آنان جان خود را در راه هدف والایی فدا کردند.

43. they lost their lives for their country
آنها جان خود را در راه میهن از دست دادند.

44. buying victory with human lives
کسب پیروزی به قیمت جان انسان ها

45. in the sentence "he lives alone by himself" the phrase" by himself" is redundant
در جمله ی ((او تنها با خودش زندگی می کند)) عبارت ((با خودش)) زاید است.

46. mongols and their barbaric lives
مغولان و زندگی غیر متمدن آنان

47. soldiers daily periled their lives
سربازان هر روز جان خود را به خطر می انداختند.

48. the crash cost fifty lives
سقوط (هواپیما) به قیمت جان پنجاه نفر تمام شد.

49. the earthquake took many lives
زلزله تلفات زیادی به بار آورد.

50. the natives lead peaceable lives
بومیان در صلح و صفا زندگی می کنند.

51. the war took the lives of the pride of english gentry
جنگ گل های سرسبد خانواده های اشرافی انگلیس را به کشتن داد.

52. those who poured their lives for their country
آنان که جان خود را نثار کشور خود کردند

53. those youths sacrificed their lives for their country
آن جوانان جان خود را فدای میهن خود کردند.

54. two people lost their lives in that accident
دو نفر در آن حادثه جان خود را از دست دادند.

55. (if) we all give our lives . . .
همه سر بسر تن به کشتن دهیم . . .

56. the man who saved their lives prefers to remain nameless
مردی که جان آنها را نجات داد ترجیح می دهد که گمنام باقی بماند.

57. the workers who led dreary lives
کارگرانی که زندگی ملالت باری داشتند.

58. (ferdowsi) . . . for he who sorrows, lives a shorter life
. . . که کمتر زید هرکه او غم خورد

59. he doesn't care whether his mother lives or dies
او اهمیتی نمی دهد که مادرش بمیرد یا زنده بماند.

60. his reckless driving endangers the passengers' lives
بی احتیاطی او در رانندگی زندگی مسافران را به خطر می اندازد.

61. in order to improve the workers' lives
به منظور بهتر کردن (شرایط) زندگی کارگران

62. outside of one old servant, he lives alone
به جز یک نوکر پیر کس دیگری با او زندگی نمی کند.

63. there are many parallels in the lives of these two people
زندگی این دو نفر همانندی های فراوانی را نشان می دهد.

64. this is the house where he lives
این خانه ای است که در آن زندگی می کند.

65. we salute those who gave their lives for freedom
به آنان که جان خود را فدای آزادی کردند درود می فرستیم.

66. he was born in the east but lives in the west
او در شرق (ایالات متحده) زاده شد ولی در غرب (ایالات متحده) زندگی می کند.

67. portents played an important role in their lives
آمد و نیامد نقش مهمی را در زندگی آنها بازی می کرد.

68. the earthquake took a heavy toll of lives and property
زلزله خسارات جانی و مالی سنگینی به بار آورد.

69. the saga of those who dedicated their lives to the development of sciences
حماسه ی آنان که جان خود را فدای پیشرفت علوم کردند

70. they knelt, beseeching god to save their lives
زانو زدند و به خدا تضرع کردند که جانشان را نجات دهد.

انگلیسی به انگلیسی

• lives is both the third person singular, present tense, of the verb live, when it is pronounced /l*!ivz/, and the plural of the noun life, when it is pronounced /l*a*!ivz/.

پیشنهاد کاربران

عمر
زندگی
جان
. . . . . . . . . . . . . .
Their lives
عمرشان
زندگیشان
جانشان
. . . . . . . . . .
The refugees believe that their lives are in danger
پناهندگان معتقدند که جانشان در خطر است.
اراشام تو بیشتر دقت کن مفرد leaves میشه leaf
بنظرم بعضی جاها معنای "ادامه دادن" هم میده
به معنی زندگی عمر
عمر
زندگی ها
سیاوش و آرشام :|
برگ میشه leaf
برگ ها میشه leaves

امرار معاش
سیاوش. . . اون leaves ک میشه برگ ها و مفردش هم میشع leave
لدفن دقت کن :|

زندگی ها
داشته، دارایی

بپرس