live with it

پیشنهاد کاربران

مترادف؛ Put up with, tolerate, accept, deal with
مثال؛
The decision has been made—you’ll just have to live with it.
He didn’t like the new policy, but he had no choice except to live with it.
After the accident, she had to live with it and adjust to her new reality.
واقیعت را بپذیر.
کنار اومدن با یک واقعیت تلخ و دشوار
سوخت و ساختن
قبول کردن واقعیت
کنار اومدن/ساختن/سرکردن با چیزی،
اصطلاحی که طرفین معامله برای "کنار آمدن با یکدیگر" به کار می برند.
مثال:
_I also need a retainer. Would ten percent be acceptable to you?
I can live with that.
_ به یک مستخدم هم نیاز دارم. شما ده درصد هزینه اش را پرداخت می کنید؟
با هم کنار می آییم.
قبول کردن شکست و کنار آمدن با آن
بسوز و بساز باهاش

بپرس