live in indigence

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
در فقر زندگی کردن / در تنگدستی بودن / دچار محرومیت مالی
در زبان محاوره ای:
تو فقر زندگی می کنه، هیچی نداره، بدبختی می کشه، ته خطه از نظر مالی
- - -
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( اجتماعی – رسمی ) :**
زندگی در شرایطی که فرد از ابتدایی ترین نیازهای مالی و رفاهی محرومه
مثال: Millions around the world still live in indigence.
میلیون ها نفر در سراسر جهان هنوز در فقر زندگی می کنن.
2. ** ( ادبی – استعاری ) :**
بیان وضعیت انسانیِ محروم از امکانات، کرامت یا فرصت های رشد
مثال: He lived in indigence but never lost his dignity.
در فقر زندگی می کرد ولی هیچ وقت عزتش رو از دست نداد.
3. ** ( حقوقی – آماری ) :**
در متون رسمی یا گزارش های اجتماعی، برای اشاره به سطح پایین درآمد یا محرومیت اقتصادی
مثال: The report highlights the number of families living in indigence.
گزارش به تعداد خانواده هایی که در فقر زندگی می کنن اشاره می کنه.
- - -
🔸 مترادف ها:
live in poverty – be destitute – live in hardship – suffer deprivation – be impoverished