livable

/ˈlɪvəbl̩//ˈlɪvəbl̩/

معنی: قابل معاشرت، قابل زندگی، قابل زیستن
معانی دیگر: قابل سکنی، زیست پذیر، تحمل پذیر، تاب آوردنی، liveable قابل زیستن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: livability (n.)
(1) تعریف: suitable or acceptable for living in or with; habitable; comfortable.
متضاد: unlivable
مشابه: comfortable

(2) تعریف: able to be endured and perhaps enjoyed; worth living.
متضاد: unlivable

- Life seems more livable now that exams are over.
[ترجمه گوگل] اکنون که امتحانات تمام شده است، زندگی قابل زندگی تر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] حالا زندگی قابل زندگی است، حالا که امتحانات به پایان رسیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a livable house
خانه ی قابل زندگی

2. he found life scarcely livable
او دریافت که زندگی به آسانی تحمل پذیر نیست.

3. this city is no longer livable
این شهر دیگر به درد زندگی نمی خورد.

4. Such behaviour is not livable with.
[ترجمه گوگل]با چنین رفتاری قابل زندگی نیست
[ترجمه ترگمان]چنین رفتاری قابل زندگی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These are the basic requirements that make life livable.
[ترجمه گوگل]اینها الزامات اساسی هستند که زندگی را قابل زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]این ها نیازمندی های اساسی هستند که زندگی قابل زندگی را می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was rated the most livable city in the States.
[ترجمه گوگل]این شهر به عنوان قابل سکونت ترین شهر در ایالات متحده رتبه بندی شد
[ترجمه ترگمان]این شهر در ایالات متحده آمریکا قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The area is poor, but livable.
[ترجمه گوگل]منطقه فقیر است، اما قابل سکونت
[ترجمه ترگمان]این ناحیه فقیر است، اما قابل زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Individuals must demand livable working conditions and viable communities if their children are to thrive.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهند فرزندانشان شکوفا شوند، افراد باید خواهان شرایط کاری مناسب و جوامعی مناسب باشند
[ترجمه ترگمان]افراد باید در صورتی که فرزندانشان زنده بمانند باید شرایط کاری قابل سکونت و جوامع ماندگار را طلب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's seems this site were pretty good, a livable space.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این سایت بسیار خوب بود، فضای قابل زندگی
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این مکان بسیار خوب است، یک فضای قابل سکونت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cities have to be made governable, livable, and economically viable.
[ترجمه گوگل]شهرها باید قابل اداره، زیست و از نظر اقتصادی مقرون به صرفه شوند
[ترجمه ترگمان]شهرها باید قابل دوام، قابل سکونت، و از نظر اقتصادی قابل دوام باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Since all the maid were good and livable from whence come the evil wives?
[ترجمه گوگل]چون همه کنیزان خوب و قابل زندگی بودند، زنان بد از کجا آمده اند؟
[ترجمه ترگمان]از آنجا که همه خدمتکار خوب و قابل زیستن بودند که از آن زن شرور آمده بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ecological Livable City has become a new card of our city.
[ترجمه گوگل]شهر زیست محیطی به کارت جدید شهر ما تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]شهر livable به یک کارت جدید از شهر ما تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Billboards heralded the municipality's future: "Livable Chongqing" and "Safe Chongqing, " but also "Forest Chongqing" and "Iatrical Chongqing. "
[ترجمه گوگل]بیلبوردها آینده شهرداری را منعکس می کردند: "چونگ کینگ قابل زندگی" و "چونگ کینگ ایمن" و همچنین "جنگل چونگ کینگ" و "چونگ کینگ ایتریکال"
[ترجمه ترگمان]Billboards از آینده شهرداری خبر می دهد: \"livable Chongqing\" و \"Chongqing Safe\"، اما \"Chongqing Forest\" و \"Iatrical Chongqing\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's not a luxurious apartment by any means but it's livable in.
[ترجمه گوگل]این یک آپارتمان مجلل به هیچ وجه نیست اما در آن قابل سکونت است
[ترجمه ترگمان]این آپارتمان مجلل نیست، اما قابل زیستن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We need to do more to make the neighborhood more livable.
[ترجمه گوگل]ما باید بیشتر تلاش کنیم تا محله قابل سکونت باشد
[ترجمه ترگمان] باید بیشتر اینجا زندگی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل معاشرت (صفت)
companionable, sociable, associable, livable, liveable, conversable

قابل زندگی (صفت)
livable, liveable

قابل زیستن (صفت)
livable, liveable

انگلیسی به انگلیسی

• fit to live in, suited for habitation; worth living, bearable; possible to live with, companionable (also liveable)

پیشنهاد کاربران

۱. قابل سکونت، ۲. مناسب زندگی. مساعد ۳. قابل تحمل // قابل زیست. قابل سکنی
مثال:
He describes Mexico City as “a friendly, livable place” and the most enjoyable megacity of all that he visited.
او مکزیکوسیتی را به عنوان یک شهر دوست داشتنی، و جای قابل سکونت و لذت بخش ترین کلان شهری که تا حالا دیده توصیف می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

( خانه ) در خور زندگی، راحت، زیستنی
( هوا ) قابل تحمل
( شخص ) قابل معاشرت
قابل سکونت

بپرس