صفت ( adjective )
حالات: less, lesser, littler, least, littlest
حالات: less, lesser, littler, least, littlest
• (1) تعریف: small in size.
• مترادف: small
• متضاد: big, great, large
• مشابه: bantam, diminutive, miniature, minute, petite, pint-size, puny, short, teeny, tiny, undersized
• مترادف: small
• متضاد: big, great, large
• مشابه: bantam, diminutive, miniature, minute, petite, pint-size, puny, short, teeny, tiny, undersized
- a little bag
[ترجمه ftm] یک کیف کوچک|
[ترجمه Saye] یک کیف یا کیسه کوچک|
[ترجمه هستی] یک کیسه کوچک|
[ترجمه گوگل] یک کیسه کوچک[ترجمه ترگمان] یه کیسه کوچولو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: young.
• مترادف: small, young
• متضاد: big, old
• مشابه: baby, childish, immature, puerile, youthful
• مترادف: small, young
• متضاد: big, old
• مشابه: baby, childish, immature, puerile, youthful
- a child too little to go to school
[ترجمه ziba] یک کودک خیلی کوچک است برای مدرسه رفتن|
[ترجمه Hana] این کودک خیلی کوچک است برای مدرسه رفتن|
[ترجمه Amini gh] بچه هم کوچیکه بره به مدرسه|
[ترجمه گوگل] کودکی برای رفتن به مدرسه خیلی کم است[ترجمه ترگمان] کودکی بیش از آن که بتواند به مدرسه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not much.
• مترادف: meager, scant
• متضاد: considerable, much, substantial
• مشابه: exiguous, paltry, piddling, scanty, short, skimpy, slight, sparse
• مترادف: meager, scant
• متضاد: considerable, much, substantial
• مشابه: exiguous, paltry, piddling, scanty, short, skimpy, slight, sparse
- little money
[ترجمه LORD] پول خرد|
[ترجمه گوگل] پول کم[ترجمه ترگمان] پول کوچک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- little time left
[ترجمه گوگل] زمان کمی باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] کمی دیگر مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کمی دیگر مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of a certain extent or amount (prec. by a).
• مترادف: some
• متضاد: no
• مشابه: slight
• مترادف: some
• متضاد: no
• مشابه: slight
- I had a little trouble starting the car.
[ترجمه فا] من یه مشکل جزیی برا روشن کردن ماشین داشتم|
[ترجمه هستی] ماشین یک مشکل کوچکی داشت|
[ترجمه گوگل] برای روشن کردن ماشین کمی مشکل داشتم[ترجمه ترگمان] یه مشکل کوچولو برای شروع ماشین داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: brief in time.
• مترادف: brief, short
• متضاد: long
• مترادف: brief, short
• متضاد: long
- in a little while
• (6) تعریف: not important; trivial or mean.
• مترادف: limited, mean, narrow, petty, picayune, small
• متضاد: big, great, important, significant
• مشابه: illiberal, inflexible, intolerant, provincial
• مترادف: limited, mean, narrow, petty, picayune, small
• متضاد: big, great, important, significant
• مشابه: illiberal, inflexible, intolerant, provincial
- He has a little mind.
[ترجمه هستی] او کم عقل است|
[ترجمه گوگل] او کمی عقل دارد[ترجمه ترگمان] اون یه ذره عقل داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: less, least
حالات: less, least
• (1) تعریف: hardly at all.
• مترادف: barely, hardly, just, scarcely
• متضاد: far, greatly, much, well
• مشابه: slightly
• مترادف: barely, hardly, just, scarcely
• متضاد: far, greatly, much, well
• مشابه: slightly
- He is little aware of her presence.
[ترجمه هستی] او از حضور آن آگاه نیست|
[ترجمه گوگل] او کمی از حضور او آگاه است[ترجمه ترگمان] از حضور او خبر ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: infrequently; seldom.
• مترادف: infrequently, rarely, seldom
• متضاد: much, often
• مشابه: hardly, uncommonly
• مترادف: infrequently, rarely, seldom
• متضاد: much, often
• مشابه: hardly, uncommonly
- He thinks of her little.
[ترجمه ali] کمی به او فکر میکند|
[ترجمه گوگل] او به کوچک او فکر می کند[ترجمه ترگمان] به او کوچولو فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: littleness (n.)
مشتقات: littleness (n.)
• (1) تعریف: a small or insignificant amount.
• مترادف: bit, jot, smidgen, tittle, touch, trace
• متضاد: a great) deal, a) lot, much
• مشابه: dab, drop, shred, snippet, speck, trifle, whit
• مترادف: bit, jot, smidgen, tittle, touch, trace
• متضاد: a great) deal, a) lot, much
• مشابه: dab, drop, shred, snippet, speck, trifle, whit
- We accomplished little.
[ترجمه گوگل] ما موفقیت کمی داشتیم
[ترجمه ترگمان] ما یه کم موفق شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما یه کم موفق شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a small distance.
• مشابه: bit
• مشابه: bit
- A little down the road is our house.
[ترجمه هستی] کمی پایین تر خانه ما است|
[ترجمه گوگل] کمی پایین تر از جاده خانه ماست[ترجمه ترگمان] کمی پایین تر از جاده خانه ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a brief period of time.
• مترادف: bit, minute, moment, sec, second, trice
• مشابه: flash, instant, wink
• مترادف: bit, minute, moment, sec, second, trice
• مشابه: flash, instant, wink
- We will leave in a little.