litterateur

/ˌlɪtərəˈtɜːr//ˌlɪtərəˈtɜː/

معنی: ادیب، دانشمند
معانی دیگر: دانشمند، ادیب

جمله های نمونه

1. Chen Liang is a famous ideologist and litterateur in South Song Dynasty.
[ترجمه گوگل]چن لیانگ یک ایدئولوژیست و نویسنده مشهور در سلسله سانگ سانگ است
[ترجمه ترگمان]چن Liang مشهور به ideologist و litterateur در دودمان سونگ جنوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was an upright officer and a litterateur with four works of over seventy kinds.
[ترجمه گوگل]او افسری درستکار و ادبی با چهار اثر از هفتاد نوع بود
[ترجمه ترگمان]او یک افسر راست و یک litterateur با چهار کار بیش از هفتاد نوع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Chu Tunan is a famous litterateur, educator and social activist.
[ترجمه گوگل]چو تونان، نویسنده، معلم و فعال اجتماعی مشهور است
[ترجمه ترگمان]چو Tunan یک متخصص مشهور، مربی و فعال اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ruan Ji was an important litterateur in the and Jin Dynasties in Chinese history.
[ترجمه گوگل]روآن جی یک نویسنده مهم در سلسله جین و در تاریخ چین بود
[ترجمه ترگمان]جی جی نقش مهمی در دودمان جین و جین در تاریخ چین داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The words by Yang Xiong, the great litterateur and astronomer in the Han Dynasty, and the records on the book of Shiji and Jiu Tangshu can prove that it was Luoxia Hong who created armillary sphere.
[ترجمه گوگل]سخنان یانگ شیونگ، نویسنده و ستاره شناس بزرگ در سلسله هان، و سوابق موجود در کتاب شیجی و جیو تانگشو می تواند ثابت کند که این لوکسیا هونگ بود که کره ارتش را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این واژه توسط یانگ Xiong، litterateur بزرگ و ستاره شناس در سلسله هان، و رکوردهای مربوط به کتاب of و جیو Tangshu می تواند ثابت کند که آن Luoxia هنگ کنگ است که کره را خلق کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. SuZhe, also named ZiYou, is the famous litterateur, ideologist, politician and expert of Confucius classics.
[ترجمه گوگل]سوژه که زی یو نیز نامیده می شود، نویسنده، ایدئولوژیست، سیاستمدار و کارشناس مشهور آثار کلاسیک کنفوسیوس است
[ترجمه ترگمان]SuZhe همچنین ZiYou نام دارد که مشهور به litterateur، سیاست مدار، سیاست مدار و متخصص ادبیات کلاسیک کنفسیوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He indicated that Tagore is a well known and influential Indian litterateur in China.
[ترجمه گوگل]او اشاره کرد که تاگور یک نویسنده مشهور و تأثیرگذار هندی در چین است
[ترجمه ترگمان]او خاطر نشان کرد که Tagore یک هندی مشهور هندی شناخته شده در چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Beauvoir is well-known all over the world as a famous existentialist philosopher, ideologist, litterateur,[Sentence dictionary] social activist and a spiritual leader of feminism.
[ترجمه گوگل]بووار به عنوان فیلسوف اگزیستانسیالیست، ایدئولوژیست، نویسنده، فعال اجتماعی و رهبر معنوی فمینیسم در سراسر جهان شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]Beauvoir در سراسر جهان به عنوان یک فیلسوف مشهور اگزیستانسیالیسم، ideologist، litterateur، [ فرهنگ لغت نامه ] و یک رهبر معنوی فمینیسم شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the history of China, Qu Qiubai is both a litterateur and a revolutionist.
[ترجمه گوگل]در تاریخ چین، کو کیوبای هم یک نویسنده و هم انقلابی است
[ترجمه ترگمان]در تاریخ چین، Qu هم یک انقلابی و یک انقلابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Albert Camus ( 1913~1960 ) is a famous French philosopher and litterateur.
[ترجمه گوگل]آلبر کامو (1913-1960) فیلسوف و نویسنده مشهور فرانسوی است
[ترجمه ترگمان]البرت کامو (زاده ۱۹۱۳ - ۱۹۶۰)فیلسوف مشهور فرانسوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Shi Zhenguan is a hierarch as well as an artist of Buddhism and a litterateur living in the transitional period from Chen Dynasty to Sui Dynasty.
[ترجمه گوگل]شی ژنگوان یک سلسله مراتب و همچنین هنرمند بودیسم و ​​نویسنده ای است که در دوره انتقالی از سلسله چن به سلسله سوئی زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]شی Zhenguan یکی از هنرمندان مکتب بودا و an است که در دوره انتقالی از دودمان چن تا سوی دودمان تانگ زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ادیب (اسم)
scholar, penman, belletrist, literate, litterateur, bookman, literator

دانشمند (اسم)
scholar, oracle, litterateur, erudite, scientist, savant, pundit, sapient

انگلیسی به انگلیسی

• writer, literary man (french)

پیشنهاد کاربران

بپرس