literature

/ˈlɪtərət͡ʃər//ˈlɪtrət͡ʃə/

معنی: ادبیات، نوشتجات، ادب و هنر، مواد چاپی
معانی دیگر: آثار ادبی، نوشتارهای وابسته به حرفه ی علمی، (موسیقی) کلیه ی تصنیفات مربوط به ساز یا صدای بخصوص، بروشور، مطلب چاپی، مطبوعات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: writings such as dramas, poems, novels, essays, and stories, esp. those that have lasting artistic value.
مترادف: belles-lettres, classics, letters
مشابه: fiction, letter, nonfiction, poetry, prose

- Shakespeare is said to have made some of the greatest contributions to English literature.
[ترجمه گوگل] گفته می شود که شکسپیر بزرگترین کمک به ادبیات انگلیسی داشته است
[ترجمه ترگمان] گفته می شود که آثار شکسپیر بیش ترین سهم را در ادبیات انگلیسی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any printed matter.
مترادف: publication, writing
مشابه: book, information, material, piece, work

- The protesters were handing out literature about their cause to anyone passing by.
[ترجمه گوگل] معترضان به هر کس که از آنجا می گذرد، مطالبی در مورد آرمان خود توزیع می کردند
[ترجمه ترگمان] معترضان در حال پخش ادبیات در مورد دلایل خود برای عبور هر کسی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the body of writing about a specific subject or of a specific time or group.
مترادف: lore
مشابه: body, folklore, knowledge, scholarship

- I discovered much more about my topic after I read the literature.
[ترجمه گوگل] بعد از خواندن ادبیات، چیزهای بیشتری در مورد موضوعم کشف کردم
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه مقاله را خواندم چیزهای بیشتری درباره موضوع من کشف کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is little mention of this particular study in the literature.
[ترجمه گوگل] اشاره کمی به این مطالعه خاص در ادبیات وجود دارد
[ترجمه ترگمان] ذکری از این مطالعه خاص در ادبیات به وجود نیامده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. literature flourished under king james
در دوران شاه جیمز ادبیات شکوفا شد.

2. colonial literature
ادبیات وابسته به دوران مستعمراتی (امریکا)

3. english literature is his main line
رشته اصلی او ادبیات انگلیسی است.

4. imaginative literature
ادبیات تخیلی

5. persian literature
ادبیات فارسی

6. that literature class was a snap
آن کلاس ادبیات آسان بود.

7. contemporary iranian literature
ادبیات امروزی ایران

8. the medical literature
متون پزشکی

9. a teacher of literature
معلم ادبیات

10. he contended that literature must serve a moral purpose
او استدلال می کرد که ادبیات باید هدف اخلاقی داشته باشد.

11. photographic realism in literature
واقع نمایی عکس مانند در ادبیات

12. topical allusions in literature
اشارات مربوط به مطالب مورد بحث روز در ادبیات

13. a course in english literature
کلاسی درباره ی ادبیات انگلیسی

14. a view of german literature
بررسی ادبیات آلمان

15. during that century persian literature reached its florescence
در آن سده ادبیات فارسی به شکوفایی رسید.

16. my major was english literature and my minor was linguistics
رشته ی اصلی من ادبیات انگلیسی و رشته ی فرعی من زبان شناسی بود.

17. my major was english literature and my minor was linguistics
رشته ی اصلی من ادبیات انگلیس و رشته ی فرعی من زبان شناسی بود.

18. my specialty is renaissance literature
ویژه کاری من ادبیات رنسانس است.

19. the great imaginations of literature
خلاقان بزرگ ادبیات

20. his expertise is in the literature of the english renaissance
تبحر او در ادبیات دوره ی رنسانس انگلیس است.

21. his specialty is sixteenth century literature
ویژه گری (تخصص) او ادبیات سده ی شانزدهم است.

22. names that have lustered persian literature
نام هایی که به ادبیات فارسی جلال و شکوه بخشیده است

23. she gave her life to literature
او عمر خود را وقف ادبیات کرد.

24. the author surveys contemporary american literature
نویسنده ادبیات معاصر امریکا را برنگری می کند.

25. the golden period of greek literature
عصر طلایی ادبیات یونان

26. this class will cover the literature of the sixteenth century
این کلاس،ادبیات قرن شانزدهم را مورد بررسی قرار خواهد داد.

27. for several years i taught english literature at the university of missouri
چندین سال در دانشگاه میسوری ادبیات انگلیس تدریس کردم.

28. his bag is music, mine is literature
او به موسیقی علاقه دارد،من به ادبیات.

29. i am a professor of english literature
من استاد ادبیات انگلیسی هستم.

30. learned in sciences but ignorant in literature
دانشمند در علوم و ناآگاه در ادبیات

31. she got a "b" in english literature
در ادبیات انگلیسی ((ب)) گرفت.

32. i have occupied the chair of english literature for years
سال هاست که کرسی ادبیات انگلیسی را اشغال کرده ام.

33. one of the outstanding personalities in persian literature
یکی از چهره های برجسته ادبیات فارسی

34. the depth of his knowledge of english literature
عمق دانش او در ادبیات انگلیسی

35. age: 66; sex: male; education: ph. d. in english literature
سن: 66،جنسیت: مرد،تحصیلات: دکترای ادبیات انگلیسی

36. he tries to keep up with the periodical literature on shakespeare
او سعی می کند مقالات مجلات علمی درباره ی شکسپیر را بخواند.

37. two of the most illustrious figures in english literature
دو تن از برجسته ترین چهره های ادبیات انگلیس

38. john donne's poetry represents a new style in english literature
اشعار جان دان نمایشگر یک سبک جدید در ادبیات انگلیس است.

مترادف ها

ادبیات (اسم)
letter, belles lettres, literature

نوشتجات (اسم)
work, writing, literature

ادب و هنر (اسم)
literature

مواد چاپی (اسم)
literature

تخصصی

[بهداشت] سواد
[آمار] نوشتگان

انگلیسی به انگلیسی

• writings having lasting artistic value (i.e. poems, novels, essays, etc.); body of writing from a particular country (or time period, etc.); body of writing dealing with a certain subject; literary work; any printed material; profession of a writer
novels, plays, and poetry are referred to as literature, especially when they are considered to have artistic qualities.
literature is also printed information about something.

پیشنهاد کاربران

ادبیات، کتابخانه
مثال: She studied English literature in college.
او در دانشگاه ادبیات انگلیسی خواند.
معنای دوستان:
✔️متون تحقیقی منتشر شده؛ پیشینۀ پژوهش های مکتوب؛ آثار مکتوب؛ مطالب چاپی
✔️پژوهش های علمی، متون علمی و ادبی
. e. g
1. Summarize your project/thesis/research
2. What makes your thesis work original
...
[مشاهده متن کامل]

3. Elaborate on how your findings relate to literature⭐ in your field

نوشته نامه ها!. . . نوشته نامه. . .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : literalize
✅️ اسم ( noun ) : literacy / literati / literature / literalness / literate
✅️ صفت ( adjective ) : literate / literal / literary
✅️ قید ( adverb ) : literately / literally / literarily
نشریات
آثار علمی تحقیقی
اطلاعات
مقالات و متون علمی
مطالعه و نوشتار
Product literature= بروشور محصول
نِوِشتِگان. نوشتار.
literature= نوشتار ( ها )
پژوهش های علمی، متون علمی و ادبی
در پژوهش های علمی ( In the literature )

تحقیقات علمی
ادبیات؛ مطبوعات؛ نوشتجات؛
متون تحقیقی منتشر شده؛ پیشینۀ پژوهش های مکتوب؛ آثار مکتوب؛ مطالب چاپی؛
بروشور، کاتالوگ یا دفترچۀ راهنمای یک محصول
دفترچه راهنمای یک محصول

آثار مکتوب
It is full of literature. Very kind and sincere
سرشار ادب هست. بسیار مهربان و صمیمی
پژوهش ها - مقالات - تحقیقات علمی ادبی - پیشینه ی تحقیق
اوراق
در مثال
Banking Literature
اوراق بانکی
مقالات، متون علمی و همچنین ادبیات تحقیق، پیشینه پژوهش
ادبیات فنی
مطالعات پیشین
پژوهش های پیشین
منابع منتشر شده تاکنون
سخنرانی
کاتالوگ بروشور مطلب مربوط ب یک رشته علمی
مطبوعات
نوشته ها، آثار، کتب
ادبیات فاریی
( در پژوهش ها و تحقیقات علمی ادبی ) پیشینه ی تحقیق
که به صورت
Review of the Literature
Literature Review
Background
و یا
Theoretical Framework
به کار برده می شود
مکتب
( در رشته زبان انگلیسی ) پیشینه تحقیق
پیشینه ی تحقیق
( درپژوهش ) متون
متون
مقولات، مباحث چاپ شده
مقالات - مقاله
در رشته معماری :پژوهش
پژوهش
فرهنگ واژگان
منابع علمی و ادبی
ادبیات ( تئوری حسابداری )
ادبیات
منابع
راهکار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس