literary

/ˈlɪtəˌreri//ˈlɪtərəri/

معنی: ادیب، ادبی، کتابی، ادیبانه، ادبیاتی، وابسته به ادبیات
معانی دیگر: وابسته به کتاب و نویسندگی، به سبک کتابی (در برابر محاوره ای)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: literarily (adv.), literariness (n.)
(1) تعریف: of or relating to literature or those who create or read literature.

(2) تعریف: knowledgeable about literature.
مشابه: literate

جمله های نمونه

1. literary criticism
نقد ادبی،سخن سنجی

2. literary garbage
آثار ادبی بی ارزش

3. literary giants beside whom we appear petty
غول های ادبی که در کنار آنان ما فسقلی به نظر می رسیم

4. literary matters are outside his province
مطالب ادبی از قلمرو (دانش) او بیرون است.

5. literary publications
نشریات ادبی

6. literary taste
سلیقه ی ادبی

7. literary texts
متون ادبی

8. literary trash
مهملات ادبی

9. literary varnish
جلای ادبی

10. literary works of merit
آثار ادبی ارزشمند

11. a literary agent
دلال ادبی،رابط میان نویسنده و ناشر

12. a literary confection
اثر ادبی سرهم بندی شده

13. a literary coterie
محفل ادبی

14. a literary critic
منتقد ادبی

15. a literary discussion
یک بحث ادبی

16. a literary history
تاریخ ادبی

17. a literary institution
بنیاد ادبی

18. a literary magazine
مجله ی ادبی

19. a literary society
انجمن ادبی

20. his literary experiments led to the writing of a great novel
تجارب ادبی او منجر به نوشتن رمان بزرگی شد.

21. his literary output was small
بازده ادبی او ناچیز بود.

22. a great literary figure
یک شخصیت بزرگ ادبی

23. a great literary work
یک اثر ادبی بزرگ

24. a long literary tradition
یک سنت ادبی دیر پای

25. a mannered literary style
سبک ادبی پر تصنع

26. a marvellous literary piece
یک اثر ادبی شگفت انگیز

27. a valuable literary text
یک متن ادبی پرارزش

28. an undeniable literary classic
یک کلاسیک ادبی بی نظیر

29. he turned literary prostitute and wrote poems in praise of tyrants
او یک خودفروش ادبی شد و شعر در مدح ستمگران نوشت.

30. a gathering of literary eminences
گردهمایی برجستگان عالم ادبیات

31. a history of literary criticism in america
تاریخ نقد ادبی در امریکا

32. why does one literary work endure while others do not?
چرا یک اثر ادبی پایدار می ماند و آثار دیگر نمی ماند؟

33. a curiosity of the literary world
بدیعه ای از عالم ادبیات

34. an extensive list of literary books
فهرست جامعی از کتاب های ادبی

35. her style is too literary
سبک او بیش از حد ادبی و کتابی است.

36. shahnameh is a monumental literary work
شاهنامه یک اثر جاویدان ادبی است.

37. the new order in literary criticism
روش نوین در نقد ادبی

38. the period of iran's literary and artistic efflorescence
دوران شکوفایی ادبی و هنری ایران

39. according to the canons of literary criticism
طبق اصول نقد ادبی

40. gradually new york became the literary and artistic hub of america
کم کم نیویورک کانون ادبی و هنری امریکا شد.

41. he soon found his own literary niche
به زودی به مقام ادبی شایسته ای دست یافت.

42. she submitted herself to french literary trends
او خودش را در معرض گرایش های ادبی فرانسوی قرار داد.

43. this year's submissions for the literary prize
آثار ارسالی امسال برای (شرکت در) جایزه ی ادبی

44. sa'di's poetry is a mine of literary pearls and gems
شعر سعدی کانی از در و گوهر ادبی است.

45. that young man moves mostly in literary circles
آن مرد جوان بیشتر در محافل ادبی رفت و آمد دارد.

46. drama and short stories are two different literary genres
نمایشنامه و داستان کوتاه دوگونه ی ادبی متفاوت هستند.

47. she spent several years in the preparation of this literary masterpiece
چندین سال را صرف تدوین این شاهکار ادبی کرد.

48. each english b. a. should take a capstone course on methods of advanced literary research
هر لیسانس انگلیسی باید یک درس اصلی در روش تحقیق ادبی بگیرد.

49. the ephemeral glory of a contest winner as compared with the eternal glory of scientific and literary greats
افتخار کوته زی برنده ی یک مسابقه در برابر افتخار ابدی بزرگان علم و ادب

مترادف ها

ادیب (صفت)
literary

ادبی (صفت)
belletristic, literary, didactic

کتابی (صفت)
literary, bookish, scribal

ادیبانه (صفت)
literary, clerkly

ادبیاتی (صفت)
literary

وابسته به ادبیات (صفت)
literary

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to books and writings, of literature; scholarly, educated, well-read; loving literature; pertaining to authorship
literary means connected with literature.
literary words are rather unusual ones which are used to create a special effect in a poem, speech, or novel.

پیشنهاد کاربران

literature review بررسی متون
literature search جستجوی منابع
( منبع: دانشنامه کتابداری و اطلاع رسانی، پوری سلطانی )
به معنای واقعی کلمه، معنای راستین و حقیقی
ادبی
مثال: She has a deep appreciation for literary classics.
او تقدیر عمیقی از کلاسیک های ادبی دارد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : literalize
✅️ اسم ( noun ) : literacy / literati / literature / literalness / literate
✅️ صفت ( adjective ) : literate / literal / literary
✅️ قید ( adverb ) : literately / literally / literarily
اهل ادب
اهل مطالعه
1. ادبی، مربوط به ادبیات
2. شیوۀ ادبی، سبک کتابی
3. نویسنده، ادیب، اهل قلم، اهل ادب، ادب پژوه
مکتوب
گاهی به معنای �نگاشته/نگاشته ها� است:
بازخوانی نگاشته ها : literary review
تحلیل نگاشته ها : literary analysis
well read people
ادبی
# literary texts
# literary books
# literary language
ادبی
This is a crucial first step on the ladder of literary success
ادیب/نویسنده آثار ادبی
ادبیت
ادبیات محور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس